خود مردم ميشد
آذر منصوري
بزرگواري براي هنر و تعهد هنرمند براي ايفاي مسووليتهاي اجتماعي جمله پر مفهومي گفته است كه مبتلابه هنر امروز نيز هست: «هنر براي هنر، علم براي علم، شعر براي شعر فريبي است براي پوشاندن نعش بودن هنرمند و آبرومندانه جلوه دادن گريز از تعهد مسووليتهاي اجتماعي.»
خبر كوچ نابغه سينماي ايران باور كردني نيست. او همانطور كه خودش بارها گفته بود، بازيگر بايد با نقشهايش زندگي كند، آنگونه كه تماشاگر فكر نكند كه او بازيگري ميكند.
به همين دليل عزتالله انتظامي چنان روح وجاني به نقشهايش ميداد كه بيننده تمامي سكانسهايي كه او در آن نقش داشته را از ياد نميبرد، از فيلم خوب «گاو» گرفته تا «روسري آبي» و «اجاره نشينها» و نقشهاي متعددي كه بازي
كرده است .
با همه فيلمهاي او خاطره داريم وما هم با اين فيلمها زندگي كرديم.او در بسياري فيلمهايش و نقشهايي كه در آن ايفا ميكرد، با مردم زندگي ميكرد و خود «مردم» ميشد و همين رمز ماندگاري او در تاريخ سينماي ايران
است.
انتظامي نشان داد كه اصالت هنرمند و بازيگر در جان دادن به زندگي مردم است و هدف هنرمند نيز بايد اعتلاي آگاهي و ايفاي مسووليت انساني او براي جامعه خود باشد.او هنر بازيگري را براي خود نميخواست، او هنر را براي هنر نميخواست، انتظامي هنر را براي
مردم ميخواست.
شايد بيش از همه نقشهاي او هنرنمايي اودر فيلم اجاره نشينها، روسري آبي، گاو، حاجي واشينگتن و سريال هزاردستان در يادها و خاطرهها مانده باشد، اما من بيشتر اين فيلمها را با نقشهاي اوست كه بهياد دارم.
از بازي كوتاه او در «خانهاي روي آب»، تا نقش موثر او در «ديوانهاي از قفس پريد»، تا «ميناي شهر خاموش»، «روز واقعه» و «روز فرشته» و« ناصرالدين شاه آكتور سينما» ميتوانم نام ببرم.
حال كه بار ديگر نقشهاي او را يك به يك در تلويزيون و سينماي ايران مرور ميكنم در كنار «نقشهاي اجتماعي» او در بزنگاههاي مهم قرار ميدهم و حال كه او ديگر در ميان ما نيست، بيش از پيش باور ميكنم كه هنر و سينماي ايران يكي از بزرگترين نوابغ خود را از دست داد و عزتالله انتظامي به واقع عزت هنر و سينماي ايران بود.
او تا بود نغمههاي زيباي خود را براي اين مردم و اين سرزمين واين تاريخ خواند و خرم آن نغمه كه مردم بسپارند به ياد.
روحش شاد و نامش و يادش ماندگار وراهش پر رهرو باد.