از زنبيل سرخ تاجامهدري
بخشي از اين ماجرا به قابليتهاي ذاتي آنها برميگردد و بخشي ديگر به رسانههايي كه گمان ميكنند اخبار ايندار و دسته عجيب و غريب هنوز هم ميفروشد. اما علاوه بر اينها بايد ندانمكاري مسوولان ذيربط و صدا و سيما را هم به اين مجموعه بيفزاييم. اخبار ضد و نقيض درباره برگزاري علني يا غيرعلني دادگاه مشايي به اندازه كافي به اين فرقه مشكوك فرصت داد تا مدتها افكار عمومي را مشغول اين ماجرا كنند و نام فراموش شده مشايي را بر سر زبانها بيندازند. هنوز آش سرد نشده بود كه پخش فيلمي مبهم و ناقص مشايي را به صدر اخبار برگرداند. اينبار مشايي با عصبانيت از روي صندلي بلند ميشود و رو به آقايي كه تصويرش را نميبينيم پرخاش ميكند و بعد پيراهنش را درميآورد و بلافاصله به سينهاش اشاره ميكند. جالب اينكه همزمان با اين حركات آكروباتيك صداي تلويزيون قطع ميشود و بيننده با كلي پرسش و ابهام رها ميشود: طرف مقابل كه بود؟ چرا مشايي حتي به هنگام قرائت كيفرخواست فقط به او نگاه ميكرد؟ چرا مشايي پيراهن بر تن دريد و عربده كشيد؟ او با اشاره به سينهاش ميخواست چه چيزي را نشان دهد؟ آيا مشغول رجز خواندن بود و داشت به مسوولان قوه قضاييه ميگفت: من از چيزي نميترسم! آيا... نميدانيم اما خوب ميدانيم پخش همين تصوير مبهم فضايي فراهم ميآورد براي گمانه زنيهاي بسيار. و خوراكي ميشود براي رسانههايي كه در كمين نشستهاند تا چوب حراج به آبروي نظام بزنند. احمدينژاد ودار و دستهاش از هيچ خبر ميسازند و حالا كه رسانه رسمي كشور هم به كمك آنها آمده بعيد است قدر اين فرصت طلايي را ندانند و به راحتي از كنار آن بگذرند.