تاكيد بيثمر در خلق قهرمان و تاثيرگذاري
افشين عليار
اگر چه تنگه ابوقريب از نظر ساختاري توانسته تا حدودي يك فيلم مهمي باشد اما اين مهم بودن تا چه اندازه براي مخاطب و سينماي ايران كاركرد دارد؟ فيلمي كه موضوع و آدم هايش واقعي است اما فيلمساز ما كه بعد از چند فيلم هنري سراغ جنگ آمده با ساخت اين فيلم نتوانسته قالب درستي را به مخاطب ارايه كند به همين دليل تنگه ابوقريب در محتوازدگي و شعارزدگي مانده و كشش لازم را ندارد، تلاش بهرام توكلي براي احياي يك واقعه جنگي بي چفت و بست رها شده و اساسا هيچ فيلمنامه منسجمي هم در فيلم احساس نميشود، دوربين به دروديوار ميزند تا بتواند نيمچه قصهاي را بيرون بكشد اما نميتواند! خبري از منطق روايي وجود ندارد و توكلي بيشتر سعي داشته تا قهرمان خلق كند به همين دليل سكانسهاي موجود در فيلم بيمنطق و خنثياند و نميتوانند موقعيت ايجاد كنند يا قصه بگويند؛ فيلمي كه حتي موقعيت زماني دراماتيك هم ندارد ولي سعي دارد تنها با پلانهاي طولاني و خسته كننده و البته با ديالوگ، تاثيربرانگيز باشد و مخاطب هم دلسوزي كند، به طور مثال سكانس شيميايي شدن را به ياد بياوريد كه اساسا كاركردي براي كليت حتي سكانس بعدش هم ندارد، مثلا در همين سكانسها طبابت جواد عزتي را ميبينيم يا اينكه امير جديدي بچهاي را به خانوادهاش ميرساند، به عقبتر برگرديم: نيمه اول فيلم چه پيام دراماتيكي به مخاطب ميدهد؟ چهار نفر دور يك ميز آب هويج ميخورند. خب! سكانس بعدي در آن مقر آپارتماني پسر نوجواني ميخواهد همراه گردان به تنگه برود تا عكاسي كند خب! سكانس بعد در كاميون رزمندهها ديالوگ ميگويند و امير جديدي با لحن و ديالوگها لمپني كوچه خياباني دهه نودي به گردان ملحق ميشود خب! بله خب، منطق اين سكانسها چيست؟ فيلم را به دو نيمه تقسيم كنيد، نيمه اول آنقدر كشدار و بي اهميت است كه به هيچوجه نميتوانيم با نيمه دوم فيلم ارتباط برقرار كنيم اگر بعضي از مخاطبها يا منتقدان براي تنگه ابوقريب هورا ميكشن يا اشك ميريزند فقط به دليل سكانس آخر و نريشن يا عكسهاي شهيدان است كه باعث جريحهدار شدن احساسات ميشود، اما اگر كليت فيلم را به ياد بياوريم درك خواهيم كرد كه دوربين توكلي بيشتر مستندگونه در حال ثبت بوده است به طوري كه فيلمساز تنها يك موقعيت جنگي را بازسازي كرده و آن هم فارغ از عناصر ساختاري دراماتيك ! دوباره به ياد بياوريد كه در سكانس آخر در ميدان جنگ همه در حال شهيد شدن هستند و دشمن درحال فشار آوردن، اما فرمانده (مهدي پاكدل) را ميبينيم به همراه آذرنگ، جديدي و عزتي خاطره تعريف ميكنند؛ مگر ميشود؟ اين حجم از احساسگرايي در فيلم جنگي موجه به نظر نميرسد و تنها نشاني از سوءتفاهم فكري است كه فيلمساز دچارش شده است، اما همانطور كه گفته شد تنگه ابوقريب تا حدودي ساختار موفقي دارد اما محتوا چه ميشود؟ زماني كه يك فيلم نتواند قصه بگويد و نتواند موقعيت دراماتيك ايجاد كند فرم و ساختار هرچند حرفهاي اما نميتواند به فيلم كمك كند، بهرام توكلي سكانسهاي فيلمش را شلوغ و احساسي كرده است كه حفرهها و كمعرض بودن قصه نيمخطي مستندگونهاش بيرون نزند اما تنگه ابوقريب مملو از سكانسهاي عجيب و غريب است؛ دست قطع شده و بدنهاي زخمي از بمب شيميايي اينها فقط كاركرد احساسي دارند و نشان دادن اين نماها و حاجي و سيد تعريف سينماي جنگ نيست، چه خوب بود بهرام توكلي تنگه ابوقريب را نميساخت، معتقدم سينماي جنگ به يك كارگردان متخصص نياز دارد.