نگاهي به كتاب «انقلاب مشروطه»
از مجموعه داستان فكر ايراني نوشته حميدرضا شاهآبادي
كتابي براي همه
اغلب اهالي ادبيات و تاريخنويسان برجسته كشور، جنبش مشروطه را به عنوان نقطهعطفي در تاريخ معاصر ايران به رسميت ميشناسند و از اين جنبش به عنوان حركتي اجتماعي ياد ميكنند كه ثمر بخشياش، تاريخ ايران را به دو بخش پيش و بعد از خود تقسيم كرده است.
نكته قابل توجه پيرامون جنبش مشروطه اين است كه نهتنها عرصه سياست بلكه حوزههايي چون ادبيات و هنر و فلسفه را نيز تحتتاثير قرار داد. يعني همان موضوعي كه شاهآبادي در كتاب «انقلاب مشروطه» بر آن تكيه كرده است. نويسنده با زباني عامهفهم، كتاب را از ماجراي كشته شدن ناصرالدينشاه به دست ميرزا رضاي كرماني آغاز ميكند: «مرگ ناصرالدينشاه، مرگ استبداد قاجار بود؛ استبدادي كه پيش از او پا گرفته و در زمان او به اوج خود رسيده بود. شايد در نخستين سالهاي سلطنت ناصرالدينشاه، هيچكس گمان نميكرد كه زماني از او به عنوان مستبدترين پادشاه قاجار ياد شود...» نويسنده در اين كتاب با سادهسازي وقايع تاريخي، قصد دارد خوانندهاي كه حتي براي نخستينبار چيزي در رابطه با مشروطه و مشروطهخواهي ميخواند را نيز به لحاظ تربيت فكري پوشش بدهد چون سير وقوع اتفاقات تاريخي با چنان دقت و وسواسي نوشته شدهاند كه هرخواننده از هر طيفي را شامل ميشود. مثلا امير كبير، با چند جمله كوتاه و مختصر اين گونه به خواننده معرفي ميشود: «اميركبير طي سه سال و چند ماه، اوضاع نابسامان ايران را سامان داد و اميد به آيندهاي روشن را براي كشور به نمايش گذاشت اما عمق عقبماندگي ايران و فساد دربار قاجار به حدي بود كه از دست يك نفر به تنهايي، بيش از آنچه امير ميكرد، برنميآمد...» جداي از مسائلي از جنس سياست و تحولات اجتماعي بر آمده از دل دوران مشروطه، شاهآبادي بخشهايي را نيز به چگونگي رشد ادبيات و هنر اختصاص داده است؛ بخشهايي كه گرچه تازگي ندارند و بارها گفته شدهاند اما همين نكات تكراري در اين كتاب، به گونهاي تدوين شدهاند كه خواننده را يكبار ديگر به اعماق فضايي ديگرگون پرتاب ميكنند: «نثر فارسي در دوران قاجار تا پيش از مشروطيت، نثري بود پرطمطراق، مغلق، مصنوعي و سرشار از كلمات ناهموار و نامانوس كه فهم نوشتهها را براي خوانندگان بسيار دشوار ميكرد. پيروي از نثر مسجع سعدي و اصرار درآوردن كلمات هموزن و ظاهرا مشابه براي ايجاد سجع و آهنگ در نوشته، موجب شده بود كه نويسندگان، مفاهيمي بسيار ساده را چنان پيچيده و مغلق با اضافهگويي بنويسند كه خواندن و فهم آن، كار هر كسي نباشد. واقعيت ان است كه مشكل نويسي نشانه سواد و فهم نويسنده بود و هر نويسندهاي كه مشكلتر و غيرقابل فهمتر مينوشت، اديب و دانشمند شناخته ميشد...» نويسنده در اين بخش از كتاب كه البته به نظر ميرسد آن گونه كه بايد و شايد به آن پرداخته نشده، به وجوه مختلف پديدآيي نهضت سادهنويسي و همچنين ظهور چهرههايي در عالم داستان و رمان ميپردازد؛ بخشي كه با تمام كوتاهي، داراي كششي از جنس جذابيت است: «با سادهتر شدن نثر فارسي، امكان انتقال مطالب و مفاهيم جديد فراهم شد و ترجمه برخي متون ادبي خارجي، ايرانيان را با قالبهاي جديد ادبي از جمله رمان آشنا كرد...»
نويسنده بخش هنر كه شامل ورود تئاتر و سينما بعد از جنبش مشروطه به ايران شده را نيز بسيار فشرده عرضه كرده است؛ درحالي كه اين بخش نيز مانند بخش مربوط به ادبيات داراي قابليتي بيش از اين است.
كتاب«انقلاب مشروطه» با تمام قوتهايي كه دارد، نيازمند يك ويراستاري فني است زيرا علامتگذاريهاي نابجا كه از سوي ويراستار اعمال شده، در بعضي مواقع باعث از بين رفتن تسلسل ذهني خواننده ميشود؛ مشكلي كه هر آن احتمال ميرود كه او، عطاي خواندن اين كتاب خوب را به دليل اهمال يك ويراستار به لقايش ببخشد. نكته ديگر درباره اين كتاب، تاكيد صرف نويسنده بر نوشتههاي پراكنده از تاريخنويسان و ادبينويسان پيشين است درحالي كه انتظار ميرفت، شاهآبادي به عنوان يك نويسنده، اظهارنظرهاي شخصي خود را نيز در روند نوشتن اين اثر اعمال كند و به غناي كتاب بيفزايد. همانگونه كه پيشتر گفته شد، هدف نويسنده اين كتاب، جذب خوانندگان عام است اما ممكن است در ميان همين نوع از خوانندگان نيز، باشند كساني كه دوست داشته باشند كمي بيشتر از مشروطه بدانند و نظر يك نويسنده را هم در اين رابطه مطالعه كنند.
كتاب «انقلاب مشروطه» از مجموعه كتابهاي داستان فكر ايراني را نشر افق منتشر كرده است.