ادامه از صفحه اول
ادلب و ساز ناكوك واشنگتن
در صورت وقوع اين حمله، اقدام نظامي عليه سوريه انجام خواهند داد. در برابر مسكو هم پاتك رسانهاي خود را به اين جنگ رسانهاي منتشر كرده است. روسيه اعلام كرده است اطلاعات موثقي دارد كه شبهنظاميان مخالف براي صحنهسازي يك حمله شيميايي با استفاده از مواد شيميايي كه از خارج به آنها رسيده است، آماده ميشوند. روسها حتي با استفاده از شواهد اطلاعاتي خود محلهاي مورد نظر براي انجام عمليات و بيمارستانهاي آماده اجراي آن را هم مشخص كردهاند. تك و پاتك رسانهاي در آستانه عمليات ادلب، با هدف حمايت از نيروهاي وابسته به غرب و برخي كشورهاي عربي انجام ميشود. امريكا همزمان انگيزه جديتري براي ورود به يك نبرد هر چند محدود در سوريه احساس ميكند. علاوه بر محافظت از گروههايي كه برخي از آنها از سوي شوراي امنيت سازمان ملل متحد و حتي دولت واشنگتن با عنوان گروه تروريستي شناخته ميشوند، امريكاييها با توجه به مشكلات داخلي احساس ميكنند كه نياز به عملياتي براي انحراف موقت افكار عمومي از مسائل سياسي داخلي دارند. اين نياز باعث شده است تا امريكاييها پيش از آغاز هر عملياتي در سوريه، پيشدستانه به دنبال بهانهسازي براي اجراي عمليات هجومي خود بروند. گستره عمليات سوريه در ادلب، وابسته به تصميم كشورهاي حامي گروههاي تروريستي و شبهنظاميان در اين منطقه است كه آيا حاضر به همكاري با دولت سوريه براي كمك به تخليه گروههاي شبهنظامي از اين منطقه خواهند بود يا نهايتا دمشق را وادار به استفاده از زور ميكنند. در حال حاضر دولت بشار اسد، با تمام قوا، از اجراي يك علميات تمام عيار در ادلب سخن ميگويد، اما ممكن است چنين عملياتي با همكاري كشورهاي حامي مخالفان براي رسيدن به يك راهحل ميانه، با تسليم سلاحهاي سنگين و بازگشت نيروهاي خارجي، به يك عمليات محدودتر و كم تلفاتتر تبديل شود. امريكا در حقيقت هنوز نتوانسته به استراتژي روشن و دقيقي در مورد آينده سوريه برسد. اگر هم استراتژي مشخصي از سوي دولت امريكا براي سوريه تدوين شده باشد، اين استراتژي با نوسانهاي بسيار شديد و فراز و نشيبهاي عجيبي مواجه شده است. زماني امريكاييها اعلام ميكردند كه خط قرمزي براي ورود نظامي به جنگ سوريه تعيين كردهاند و تهديد كردند كه به صورت تمامعيار با استفاده از نيروهاي زميني و هوايي وارد جنگ با سوريه ميشوند، بعدها اين هدف به حملات محدود موشكي تغيير كرد، بعدها تصميم به خروج فوري كليه نيروها از سوريه توسط رييسجمهور امريكا اعلام شد، اين تصميم هم مدتي بعد نقض شد. نهايتا گفتههاي مقامهاي امريكايي دستكم در ظاهر پراكنده، بدون هماهنگي و فاقد انسجام است و وزير دفاع، وزير خارجه، مشاور امنيت ملي و رييسجمهور هر يك ساز خود را در مورد سوريه ميزنند. اين تناقض در موضعگيري نشاندهنده فقدان استراتژي واحد در واشنگتن و ناتواني در تصميمگيري در مورد سوريه است. واشنگتن در شرايط كنوني به هيچ عنوان توان ريسكپذيري در سوريه را ندارد و نميتواند اين خطر را بپذيرد كه با ورود به يك درگيري گسترده ديگر در خاورميانه، عملا باقيمانده تصور عظمت و بزرگي امريكا را بر بادرفته ببيند. در حقيقت همه سروصداهايي كه از واشنگتن شنيده ميشود، نشاني از آمادگي امريكا براي وارد شدن به ريسك درگيري تمامعيار در سوريه ندارد.
توقف قانوني ازدواج كودكان
در اصلاحيه ماده 1041 تفاوت سني حداكثر بين 10 تا 12 سال در نظر گرفته شده است و از سوي ديگر در يكي از جلسات مشتركي كه با مقامات قضايي داشتيم، مسوولان دستگاه قضايي اين موضوع را عنوان ميكردند كه تمام تلاش ما اين است كه روند ازدواج كودكان را متوقف كنيم، اما مشكل اينجاست كه بيشتر اين ازدواجها به صورت غيررسمي اتفاق ميافتد.
در صورت تصويب اصلاحيه قانون، يك مرحله از كار انجام شده است. مراحل بعدي كه شامل فرهنگسازي و آموزش است، بايد با همكاري بخشهاي مختلف انجام شود. اميدواريم كه در سيستم آموزش و پرورش بتوان ورود كرد و آموزشهاي حداقلي را در مباحث درسي گنجاند. بعد ديگر در موضوع آموزش، آموزش موارد لازم به قضات است. در شهرهاي مرزي بايد اين آموزش براي قضات وجود داشته باشد تا به راحتي مجوز اين امر را صادر نكنند. يا در دفاتر رسمي شايد لازم است به نوعي ثبت ازدواج كودكان جرمانگاري شود. فرهنگسازي هم بايد در رسانه ملي و توسط NGOها انجام گيرد. سازمانهاي مردم نهادي كه در سراسر كشور فعاليت ميكنند، و به نوعي از نزديك مشكلات مربوط به كودك- همسري را ميبينند و با آن آشنا هستند، خيلي خوب ميتوانند براي فرهنگسازي در اين زمينه نقش داشته باشند. البته بايد به اين نكته هم توجه داشت كه در مباحث مربوط به حوزه حقوق زنان نميتوان به راحتي نسخهاي پيچيد و راهكار ارايه داد. راهحل مشكلات اين حوزه بايد همهجانبهنگر باشد. با مطالعاتي كه در طول يك سال گذشته انجام دادهايم، به اين نتيجه رسيدهايم كه علت عمده كودك- همسري، فقر است. فقر فرهنگي يا اقتصادي. وقتي كسي اعتياد دارد اينیطور فكر ميكند كه با ازدواج فرزندش ميتواند هزينه اعتيادش را تامين كند، كسي كه فقر مالي دارد فكر ميكند با ازدواج كودكش يك نانخور كمتر ميشود. در موضوع فقر فرهنگي حتي در حاشيههاي تهران شاهد هستيم كه خانوادهاي از يك فرهنگ ديگر به تهران آمدهاند و ساكن شدهاند، اما آنقدر تحت فشار تفكر سنتي زادگاهشان هستند كه دختر 13 ساله را مجبور به ازدواج ميكنند.
ازدواج كودكان معلول عواملي است و ورود قانون براي جلوگيري از اين معلولي است كه در جامعه به وجود آمده است. ما بايد براي بهبود شرايط تلاش كنيم، بهويژه در شهرهاي مرزي كه اين كودكان معمولا مجبور به ازدواج با مهاجرين ميشوند و ازدواجشان به دليل اينكه شناسنامه ندارند، به صورت رسمي ثبت نميشود، علاوه بر اين وقتي در سنين كودكي ازدواج ميكنند، در 15-14 سالگي عموما همسر مهاجرشان آنها را رها ميكند يا مجبور به جدايي از همسر ميشوند و از آنجا كه خيلي زود از چرخه آموزشي جدا شدهاند، مهارتي براي زندگي اجتماعي ندارند و به همين دليل غالبا وارد سيكل آسيبهاي اجتماعي ميشوند و پوششهاي حمايتي جامعه آنقدر كافي نيست كه همه اين افراد را تحت حمايت قرار دهد. موضوع ازدواج كودكان جنبههاي مختلفي دارد كه هر روز كه ميگذرد دردناكتر و عميقتر ميشود.