زلزله شر طبيعي نيست
محسن آزموده
جالب توجه و متاسفانه تلخ است: 56 سال پيش، مثل امروز، شنبه، دهم شهريورماه بود كه خبر آمد ده دقيقه مانده به ساعت 11 صبح، زلزلهاي به بزرگي 7.2 ريشتر شهرستان بويينزهرا را لرزانده است. اخبار تدريجي كه در آن زمان مثل حالا ثانيهاي مخابره نميشد، حكايت از آن داشت كه فاجعهاي رخ داده است. امروز در آمارها گفته ميشود كه در اين زمينلرزه قريب به 20 هزار نفر جان باختند! آنچه اين زلزله ناگوار را در ذهن تاريخي ما خاطرنشان ساخته، غير از بزرگي فاجعه، نام جالب توجه منطقه (بويينزهرا)، واكنش انساندوستانه مردم، به خصوص حضور فعالانه پهلواني به نام غلامرضا تختي بود كه براي كمك به زلزلهزدگان آستين بالا زد و به گفته و نوشته خاطرات و اسناد، در پس تراژدي غمبار، حماسهاي توام با غم و رنج آفريد. به ويژه كه عمر جهانپهلوان به دنيا نبود و چند سال (1346) بعد از آن رويداد، در حالي كه با مشكلاتي سياسي و اجتماعي و شخصي دست و پنجه نرم ميكرد، با درگذشتي پرابهام و اندوهبار، جوانمرگ شد! يكي از اصليترين و دشوارترين مباحث فلسفي كه نظامهاي تئولوژيك هم شديدا با آن درگير هستند، بحث «شرور» در عالم و ارايه توجيهي براي آنهاست. شرور در معناي كلي و گسترده آن هرگونه وضعيت بد امور، عمل خطا، رويداد يا واقعه ناگوار و نقص شخصيتي را دربرميگيرد. در اين معنا، دنداندرد همان قدر شر محسوب ميشود كه يك دروغ. اين معناي گسترده را به دو بخش تقسيم كردهاند: شرور طبيعي و شرور اخلاقي. شرور طبيعي، وضعيتهاي ناگوار امور هستند كه در نتيجه قصد و نيت كنشگران اخلاقي (يعني مختار) پديد نيامدهاند و براي آنها مثالهايي چون توفانها و دندان درد را مثال زدهاند. در برابر دزدي يا قتل شروري اخلاقي محسوب ميشوند، چون آدميان، مختار و آگاه به اين امور دست ميزنند. چنان كه آمد، ارايه توجيهي براي شرور يكي از سختترين كارهاي متفكران و فيلسوفان در طول تاريخ بوده و هست؛ تا جايي كه برخي با بازي با كلمات، اصلا وجود آنها را منكر شدهاند! در نتيجه طبيعي است كه در يادداشتي كوتاه حتي نميتوان تقرير محل نزاع كرد، چه برسد به ارايه نسخهاي براي حل آن. بحث ما زلزله است و اينكه آيا بايد آن را شري طبيعي تلقي كرد يا اخلاقي؟ قطعا اگر دويست سال پيش زندگي ميكرديم، يا حتي در همان 56 سال پيش، اين سخن تا حد زيادي پذيرفته بود كه زلزله شري طبيعي است، يعني بنيبشر در برابر آن مسلوبالاختيار است و جز تسليم و رضا چارهاي ندارد. براي توجيه شرور طبيعي نيز بايد به نظامهاي فكري فلسفي و تئولوژيك پيچيده پناه برد و كوشيد با آنها دلخوشكنكي فراهم آورد.
اما واقعيت آن است كه امروز ديگر اين مرز فارق ميان «طبيعي» و «اخلاقي»، در مورد عموم شرور از جمله زلزله، چندان مقبول طبع مردم صاحب فكر نيست؛ گواينكه امروز عامل بسياري از فجايع به اصطلاح «طبيعي» مداخلات غيرمسوولانه و غيراخلاقي انسان در محيط زيست و حاصل دستاندازيها و تخريبهاي (گاه) بازگشتناپذير اوست. در برابر زلزله نيز، اين بشر بوالفضول و پرمدعا نميتواند مدعي شود كه كاري از دستش برنميآيد. چطور ميتواند جنگلها و كوهها و بيابانها و رودخانهها و درياها را تخريب كند، نميتواند سرپناهي براي خودش بسازد كه با هر تكاني بر سرش آوار نشود و فاجعه نيافريند؟! تجربه برخي كشورهاي شرقي آسيا نشان داده كه كاهش آسيبهاي زلزله امكانپذير است و اينكه ما ساكنان سرزميني زلزلهخيز كماكان در دهشت هولناك زلزالي نميدانيم كي بر سرمان هوار ميشود، نه به دليل روزگار غدار و طبيعت بيرحم، بلكه به علت مسووليتگريزي ما است. تكرار تلخ بويينزهرا در طبس (1356)، رودبار و منجيل (1369)، بم (1382)، ورزقان (1391)، سراوان (1392)، كرمانشاه (1396) و ... نشان ميدهد كه ما بيخنده، «دوره ميكنيم شب را و روز را، هنوز را»!