رمان به روايت كوندرا
تاكنون كتابهاي فراواني پيرامون چگونگي نوشته شدن يك رمان خوب منتشر شدهاند كه خواندن آنها ميتواند راه و رسم شناخت بيشتر اين جهان شگفتانگيز را براي علاقهمندان برونافكني كند اما كتابي كه «ميلانكوندرا» به عنوان يك نويسنده برجسته و يك رمانشناس بزرگ خلق كرده، درست مانند كارهاي خودش، حال و هواي ديگري دارد.نكته اول درباره كتاب«نظريهرمان» اين است كه چون نام نويسندهاي درخشان را بر پيشاني دارد، خيلي زودتر از كتابهايي از ايندست اعتماد خواننده را جلب ميكند.كوندرا اعتقاد دارد كه حس زيباشناسي ما پيش از آنكه خود به خود در قضاوت ما در مورد يك اثر هنري تاثير گذارد، از آگاهي تاريخي خود تاثير ميپذيرد. به همين جهت يك اثر انسان اوليه در غاري پيش از تاريخ حتي اگر اثر يك دست بر ديوار باشد يا تصويري نامشخص از حيوانات و... براي ما در حكم يك اثر جالب و كمنظير به لحاظ آگاهي تاريخي ما از زندگي آدميان در آن دوران است كه هيچ اثر هنري معاصري در هيچ شكل قدرت، برابري ارزشي با آن ندارد.
اين نوع نگاه كوندرا تا همينجاي كار نشاندهنده اين موضوع مهم است كه او در خلال نوشتن اين اثر، فقط و فقط بحث آموزش را دنبال نكرده بلكه با همان نگاه كمالگرايانه خود، در پي القاي نوعي از فلسفه نوشتن و ضرورت آن در هر دوران تاريخي نيز بوده است. نويسنده شاهكارهايي چون«بار هستي» و «جاودانگي» در كتاب نظريه رمان، پيش از هر مورد ديگر به مساله نوشتن به عنوان سرنوشت محتوم هر نويسنده اشاره كرده و استعداد ذاتي را مقدم بر استعداد اكتسابي ارزيابي كرده است. دركتاب نظريه رمان، خط سير نويسندگي از «رابله» تا «ماركز» مورد كنكاش قرار گرفته و به مسووليت هر نويسنده در هر دوران تاريخي اشاره شده است. نگاه كوندرا گرچه در برخورد با هر نويسنده نگاهي گذراست اما ذهنيت درخشان او در كشف سايهروشنهاي چگونگي پرورش يافتن هر پديدآورنده، براي هر خواننده به مثابه يك كلاس درس است زيرا آنچه كوندرا مورد اشاره قرار داده دقيقا همان چيزي است كه ما بايد از يك نويسنده بدانيم. خوبي نويسنده كتاب نظريه رمان اين است كه از تعارفهاي معمول فراتر رفته و به كنه وجودي شخصيت و آثار هر نويسنده سرك كشيده است: «فوئنتس در «ترانوسترا» گويي از دانشمند ديوانه خودش الهام گرفته باشد، شخصيتهاي تاريخي اسپانيا را روي صحنه ميآورد. پادشاهان و ملكهها را اما ماجراي آنها هيچ شباهتي به آنچه واقعا اتفاق افتاده است، ندارد. آنچه فوئنتس بر پرده تماشاخانه حافظه خودش ميتاباند، تاريخ اسپانيا نيست، بلكه وارياسيوني خيالي بر اساس تم تاريخ اسپانياست...» يا: «حتي زماني كه ديگر كسي فلوبر نخواند، جمله «مادام بواري من هستم» فراموش نخواهد شد. آن عبارت معروف، عبارتي كه فلوبر هرگز آن را ننوشت! ما اين جمله را مديون دوشيزهاي به نام املي بوسكه هستيم.» رماننويسي متوسط كه ارادت خود به دوستش فلوبر را با نقدي تند به تربيت احساسات در دو مقاله عجيب خرفتمآبانه نشان داد. آن املي، خردهاخباري بسيار ارزشمند را با شخصي كه هنوز نامش مشخص نيست، در ميان گذاشت. اينكه يكبار از فلوبر پرسيده است كه چه زني الگوي مادام بواري بوده و اينكه گويي فلوبر جواب داده: «مادام بواري من هستم!»
همين نكات ظريف و به ظاهر كماهميت نشان ميدهد كه كوندرا علاوه بر خواندن آثار نويسندگان پيشين و همدوره خود، نگاهي بسيار دقيق و مطالعهاي همهجانبه پيرامون شخصيت اجتماعي آنها نيز داشته است. مطالعهاي عميق كه شيرازه بحثهاي مختلف در كتاب را مستحكمتر كرده است. كتاب نظريه رمان از آن جهت كتابي خواندني است كه رشته تسبيح نگرشهاي تاريخي، سياسي و اجتماعي در هر عصر را از زاويه ديد هركدام از نويسندگان، مورد مطالعه قرار داده است: «زماني كه هر ملت، هر دوره تاريخي و هر گروه اجتماعي، سليقه خاص خود را دارد، از چه ارزش زيباشناسانه عيني ميتوان سخن گفت؟ از نظر جامعهشناسي، تاريخ هنر يك جامعه، به تنهايي داراي معنا نيست بلكه بخشي از كل تاريخ آن جامعه است...»
كتاب «نظريه رمان، از رابله تا ماركز» با ترجمه محمدرضا باطني را انتشارات روشنگران و مطالعات زنان منتشر كرده است.