شايد اين ادعا گزاف به نظر آيد كه پرتكرارترين نمايش تاريخ تئاتر مدرن ايران يك نمايش آييني است؛ البته اگر دامنه نمايشهاي آييني را به تعزيه بسط دهيم، باز ميبينيم كه پرتكرارترين نمايشها آثار آييني هستند؛ نمايشهايي كه بيش از آنكه نامشان را وامدار فرمهاي هنريشان باشند، برآمده از ايدئولوژي و محتوايي است كه آن را ارايه ميدهند.
با پيروزي انقلاب و برجسته شدن وجوه اسلامي در ايران اين اميد وجود داشته تا تعزيه بار ديگر محبوبيت دوره قاجار خود را به دست آورد. با اين حال تعزيه چندان مورد توجه قرار نميگيرد و كاركردي گلخانهاي پيدا ميكند. علت شايد در نگاه نه چندان مثبت برخي فقها نسبت به پديده تعزيه باشد؛ با اين حال معماي تعزيه هيچگاه حل نميشود. در نتيجه رويه به سوي همان تئاتر مدرني ميرود كه در دوره پهلوي دوم رونق ميگيرد. شكلي انتزاعي از نمايش، اين بار در قالب نمايشهاي آييني ظهور مييابد.
اين ظهور تا به امروز موفق ميشود طولانيترين اجراي تاريخ تئاتر ايران را رقم بزند.
«خورشيد كاروان» به قلم ابوباسم حيادار براي نخستين بار در سال 1369 روي صحنه ميرود تا به امروز، پاي ثابت ايام محرم و صفر باشد. نمايش داستان راهبي است كه پيش از رسيدن قافله اسراي كربلا ميزبان خاندان امام حسين (ع) ميشود و از وقايع و رويدادهاي رخداده در دهم محرم سال 61 هجري قمري آگاه ميشود. داستاني كه ميتوان مدعي شد به الگوي ثابتي براي نمايشهاي آييني سالهاي پس از خود بدل ميشود. در اين رويه، قهرمان مرد يا زني است كه در صحنه كربلا حضور نداشته و ناگهان با شاهدان ماجرا روبهرو ميشود. شاهدان دچار بلايايي شدهاند كه آن را منتسب به خيانت خود به حسين بن علي(ع) ميدانند. قهرمان در گفتوگو با شاهدان به حقانيت فرزند فاطمه(س) آگاه ميشود و نقش سفير انديشه عاشورا را قبول ميكند.
اين ساختار تا به امروز كار ميكند. چنانچه خورشيد كاروان موفق شده است تا به امروز مخاطبان خود را داشته باشد.
بيشك بسياري از مخاطبانش نيز هر سال پاي تماشايش مينشينند. آنان به پاي ثابت نمايش بدل شدهاند؛ چرا كه تماشاي نمايش را به مثابه بخشي از يك آيين عزاداري ميپندارند؛ به عبارتي نمايش آييني به مناسكي در ايام عزا تبديل شده است كه در آن مخاطب به واسطه داستانش حتي چشمگيرتر ميكند. در چنين مواجههاي ميتوان گفت نمايش از نمايش بودن خود فاصله ميگيرد و به سوي منبر و مقتلخواني سوق پيدا ميكند.
بايد در همين نقطه ايستاد و مكثي كرد تا ببينيم چرا يك نمايش آرام آرام از سويه تئاتري خود فاصله ميگيرد و به فضايي بدل ميشود كه ميتوان شكل بهترش را در مساجد و تكايا جست. با نگاهي به گذشته تئاتر ميتوان دوراني را به ياد آورد كه نمايشهاي ساكرامنتال در كليساي كاتوليك شكل ميگيرد.
يك زيست دو طرفه ميان كليسا و هنرمند. كليسا چندان روي خوش به هنر نمايش نشان نميداد و هنرمند معيشت خود را در خطر ميبيند. پس شكلي از نمايش آييني در اروپاي ابتداي مسيحيت به وجود ميآيد كه مشمول زيستي مسالمتآميز ميشود. آيا چنين رخدادي براي نمايش آييني در ايران نيز رخ داده است؟
بدون شك پاسخ منفي است؛ چرا كه اشكال ديگري از نمايش آييني پيش از اين در ايران اجرا شده و اساسا نمايش در ايران به نوعي ريشه آييني دارد. پس بايد گفت برخلاف شكل ساكرامنتال، نمايش آييني در ايران براساس يك نياز شكل ميگيرد. يك نياز برآمده از خواست عمومي كه در اينجا عزاداري براي شهيد كربلاست. منطق چنين اشكالي از اجراي يك مرثيه را بايد در آيينهايي يافت كه فُرم اجراييشان نمايشي است.
«خورشيد كاروان» با چنين زمينهاي شكل ميگيرد؛ زمينهاي كه نمايش ديدن در وهله دوم ماجراست. گام نخست آيين عزاداري است. پس عجيب نيست در فُرم اجرايي چنين نمايشهايي شكلي از عزاداري و گريستن مخاطبان رخ دهد. به عبارتي مخاطب در سالن نمايش نيز در جستوجوي هماني است كه در مسجد ميجويد؛ اما در شكل تازه.
با اين حال اين نمايشها برخلاف ديگر اشكال عزاداري رشد نميكنند و در يك ركود باقي ميمانند. «خورشيد كاروان» براي مثال در حالي وارد بيست و هشتمين سال اجراي خود ميشود كه بيشترين تغييراتش جابهجايي كارگردان از حسين مسافرآستانه به محمود فرهنگ و يا جايگزين شدن جليل فرجاد به جاي مرحوم انوشيروان ارجمند بوده است. متن چندان دستخوش تغيير نشده است. شيوه اجرايي هماني است كه بوده. نمايش مرحوم حيادار خوانشي نو ندارد. همهچيز هماني است كه بوده.
ادامه در صفحه 8