حيف از احمد محمود كه رفت
جمال ميرصادقي
عمري بالاي 80 سال بر من گذشته و در اين دوران با اغلب نويسندگان برخورد كردهام. به زمان هدايت نرسيده و گلستان را دورادور ديدهام اما با چوبك، آلاحمد و ساير نويسندهها آشنا بوده و هستم. از اين ميان خيل بزرگ اين بزرگان ادب فارسي فارغ از آثار و نوشتهها، فضيلت اخلاقي (آن طور كه نزد من تعريف ميشود، به اين معنا كه منم منم ندارند و حرفهايي كه ميزدند با شخصيت آنها يگانه بوده و ادا ندارند) دو نويسنده از ديگران متمايزند؛ بزرگ علوي و احمد محمود.
او فردي انساندوست بود كه در كارهايش صميميت داشت. آثار اين نويسنده ماحصل شناخت او از جنوب و مردمان اين سرزمين بود و از مسائلي كه در اهواز اتفاق افتاده به گونهاي مينوشت كه جنبه عام داشت و اختصاصي نبود.
معمولا يك اثر نويسندگان بزرگ دنيا ماندگار ميشود و تعداد كمي از آنها ميتوانند دو اثر بزرگ داشته باشند كه نمونه آنها تولستوي با دو رمان «آنا كارنينا» و «جنگ و صلح» است. از داستايوسكي نيز «ابله» و «جنايت و مكافات» ماندگار شده است. از ديكنر «ديويد كاپرفيلد» در خاطرهها مانده و «بابا گوريو» و «چرم ساغري» آثار بهيادماندني بالزاك هستند. درباره نويسندگان جديد و معاصر نيز اين مقوله صدق ميكند؛ به عنوان مثال از گابريل گارسيا ماركز دو رمان «پاييز پدرسالار» و «صد سال تنهايي» ماندگار شدهاند. رمان «پيرمرد و دريا» همينگوي نمونه ديگري از اين آثار است.
احمد محمود نيز كتابهاي درخشاني دارد و از ميان آنها «همسايهها» رمان يگانهاي است كه ماندگار است و خواهد بود. هنوز به قدرت، عظمت ساختاري و معنايي اين رمان هيچ اثري به فارسي منتشر نشده است و اگر اسمي از محمود ببرند حتما نامي از اين كتاب نيز به دنبال آن خواهد آمد.
خاطرات زيادي از آشنايي با او دارم كه يكي از آنها به دوره اختلاف افتادن ميان كانون نويسندگان و شوراي نويسندگان برميگردد. در آن دوره، كانون پنج نفر (تنكابني، بهآذين، سايه، سياوش كسرايي، برومند) كه تودهاي بودند (من هرگز تودهاي نبودم) را بيرون كرد. آنها با خارج شدن از كانون نويسندگان، شورايي را تشكيل دادند. ركنالدين خسروي از اعضاي شورا از من دعوت كرد تا كلاس داستاننويسي را برگزار كنم و من موافقت كردم. تعداد زيادي به اين دوره ميآمدند و داستان ميخواندند و بقيه نظر ميدادند. بعدها «بهآذين» به من پيشنهاد كرد از سمت شورا بزرگداشتي براي «علي محمد افغاني» برگزار كنيم كه من با آن مخالفت جدي كردم اما زماني كه «ركنالدين خسروي» پيشنهاد برگزاري بزرگداشت براي احمد محمود را كرد صددرصد با آن موافق بودم. آن زمان من با محمود تنها از طريق تلفن آشنا بودم و او را به لحاظ شخصيتي چندان نميشناختم. مراسم باشكوهي را براي او برگزار كردم كه در خاطر بسياري مانده است و همين امر زمينه آشنايي بيشتر ما را نيز با هم فراهم كرد. از تاريخ آن بزرگداشت، ساليان سال ميگذرد و در تمام اين دوران اولين كسي كه عيد نوروز را به من تبريك ميگفت، احمد محمود بود. بارها با اعضاي دوره داستاننويسي خانه محمود رفتيم و دفعاتي او به كلاس ما آمد و با شركتكننده كلاس داستاننويسي سخن گفت، بيآنكه تفاخري داشته باشد؛ حيف از احمد محمود كه رفت!