كاور يا بازخواني و بازسازي يك اثر موسيقايي چه در ايران و چه در دنيا اتفاق تازهاي نيست و موارد بسيار درخشاني را ميتوان مثال آورد كه گاه از اصل اثر نيز شنيدنيتر است. در فرهنگ موسيقي ما و به دليل وقفهاي كه در توليد موسيقي پاپ از اوايل انقلاب تا ميانه دهه 70 افتاد، بازخواني و بازسازي بسيار طرفدار پيدا كرد. اين نكته به همراه كيفيت پايين ضبط نسخههاي موجود برخي از آثار (به عنوان مثال تصانيف به جا مانده از قمرالملوك وزيري) نياز به كاور را بيشتر ميكرد و خوانندگان موسيقي سنتي و پس از آن موسيقي پاپ (پس از انقلاب) آثار متعددي در اين زمينه دارند. از تصنيفهاي قديمي كه در آثار استاد شجريان موجود است تا آثار آهنگسازاني نظير مجيد وفادار، همايون خرم و ديگران كه در آثار سنتي و پاپ امروز ديده ميشود.
اما اين بازخواني و بازسازي معمولا دو حالت دارد و در هر دو حالت صاحب اثر جديد به اصالت اثر قديم وفادار است. در حالت اول؛ موزيسين تلاش ميكند تا اثر را به همان شكل و شيوهاي كه اجرا شده، اجرا كند كه عموما اين حالت زماني اتفاق ميافتد كه اثر، قدمت داشته باشد و احتمالا نسخه باكيفيتي از آن موجود نباشد. اينجاست كه موزيسين بايد درك عميق و دقيقي از آن قطعه موسيقي يا آن قطعه آواز داشته باشد و بتواند ظرايف آن را كه ممكن است پس از ضبط و گذشت زمان، خدشهاي به آن وارد شده باشد دريابد و آن را بازسازي كند.
اما در حالت دوم،؛ موزيسين بر اساس تعلق خاطر يا شرايط اجتماعي و سياسي زمان خودش، قطعهاي را اجرا ميكند؛ با اين تفاوت كه جانمايه قطعه اصلي را گرفته و با حس و حال خود تركيب ميكند و روايت شخصي خود را از آن اثر ارايه ميدهد. يكي از بهترين نمونهها از اين حالت، اجراي مجدد «مرغ سحر» توسط
فرهاد است.
با اين مقدمه به بررسي آلبومي ميپردازم كه مدت زماني است كه از انتشار آن ميگذرد و در سيوسومين جشنواره موسيقي فجر در بخش موسيقي تلفيقي با كلام، مورد تقدير قرار گرفته است. آلبوم «نوستالژينامه» از فرزاد ميلاني كه يكي از كاورهاي حالت دوم به حساب ميآيد و ميلاني توانسته روايت شخصي خود را از ترانههايي نوستالژيك اجرا كند. آلبومي با تعدادي ترانه قديمي و فولكلور كه بدون استثنا، همگي بازآفريني شدهاند و مخاطب را به شنيدن يك ترانهاي خاطرهانگيز با رنگآميزي ظريف و تازه دعوت ميكند.
اما اركستر، متشكل از نوازندگان ايراني و غربي است و هنر فرزاد ميلاني در تنظيم اين قطعات است كه توانسته يك ارتباط حسي بين نوازندگان غيرايراني و ملوديهايي بيگانه با فرهنگشان ايجاد كند. بيش از هر چيز، ظرايف تنظيم در اين اثر بيشمار است. هر قطعه جزييات زيادي دارد و يافتن اين جزييات نياز به دقيق گوش كردن دارد و ابزار شنيدن نيز بيتاثير نيست.
قطعه «شانه» به عنوان قطعه نخست، تكليف مخاطب را با آلبوم مشخص ميكند و جمله ابتداي قطعه كه با ساكسفون نواخته ميشود حكايت روايتي جز گونه (Jazz) از قطعات قديمي دارد. پديدآورنده اين آلبوم به اصل اثر پايبند بوده و در جلد آلبوم نام شاعر و آهنگساز آورده شده و «شانه» با كلامي از ناصر رستگارنژاد (برگيسوست اي جان...)، بازسازي يك قطعه لبناني با نام «البت الشلبيه» (ساخته: عاصي و منصور رهباني) است و قابل ستايش است كه فرزاد ميلاني تمامي اين اطلاعات را به مخاطب عرضه كرده تا اصل امانتداري را به جا آورده باشد. اما اين قطعه را فرزاد ميلاني كه خواننده اين آلبوم نيز هست، با همان شعر رستگارنژاد اجرا كرده و تنظيم آن بسيار
شنيدني است. رنگ شرقي اركستر كاملا مشهود است در حالي كه اكثر سازها غربي بوده و گاهي فضاي اسپانيايي را به خود ميگيرد. اما قطعه دوم از ساخته مشهور مهدي خالقي است و تنظيم آن با همراهي ساز قانون و خوانش خاص خواننده و البته نوازندگي ناب ويلن، اين قطعه ايراني را به شكل يك جز بينقص به گوش مخاطب ميرساند. جملاتي كه براي هر كدام از سازها، جداگانه نوشته شده و فضاسازي (صداي همهمه و خوش و بش آدمها)، ميلاني را به هدفش كه احتمالا ترسيم يك فضاي دورهمي و صميمي (آنچنان كه از متن ترانه برميآيد) رسيده است.
ترانه بومي «مستُم مستُم» كمي از فضاي دو ترانه پيشين دور ميشود و تنظيم خلوتتري (به لحاظ سازي) دارد اما همچنان پرجزييات است و تكيه تنظيم كننده بر سازهاي كوبهاي بيشتر است. جملات گيتار و گفتوگوي گيتار و پيانو بسيار شنيدني است و فضاسازي ابتدايي قطعه را بهخوبي شكل داده است.
قطعه چهارم؛ مقدمهاي فلامنكو با آواهايي جسته و گريخته از خوانندگان اسپانيولي است اما شايد كمتر شنوندهاي تشخيص دهد اين مقدمه با قطعهاي كه با گيتار، كاخن و آكاردئون آغاز ميشود، پيوند خورده و تصنيف قديمي علياكبر خان شيدا را روايت كند. قطعهاي كه به مدد آكوردهاي دقيق و درستي كه براي گيتار نوشته شده ميتوانند راه خود را در فلامنكو ادامه دهد و خواننده بي هيچ غربتي در اين فضا، تصنيف «عقرب زلف» را بخواند؛ تصنيفي كه شيدا روي شعري از ناصرالدين شاه ساخته است و حالا در فضاي فلامنكو خوانده ميشود.
ترانه مشهور «بارون بارونه» نيز با بهرهگيري از آكوردهاي تازه و فضاسازي ويولنسل در زير ملودي و البته صداي باران، تصوير يك پنجره باران خورده را به مخاطب ميدهد. شروع قطعه با پيانو و ضربه نتها كه همانند شروع قطره قطره باران است تا جايي پيش ميرود كه با گذشت زمان، اضافه شدن صداها و اوج گرفتن ملوديك، مانند شدت گرفتن باران است و با شيب نسبتا تندي اين اوج به فرود تبديل ميشود و با تمام شدن قطعه، باران ايجاد شده در ذهن مخاطب نيز
بند ميآيد.
«دختر بويراحمدي» با ورود تار و البته داربوكا حال و هوايي شرقي اما تازه دارد و اگر زير صداي ملودي اصلي را خوب بشنويد غوغاي ساكسفون كه به نرمي جواب تار را ميدهد قابل تشخيص است. اما اين قطعه يك نسخه غيراكوستيك هم دارد كه كمي پرجنبوجوشتر از نسخه اكوستيك آن است؛ البته كه تار همچنان ملودي اصلي را اجرا ميكند اما درامز و بيس و گيتار الكتريك فضاي مدرنتري به اين قطعه داده است و اين روايت دوم از اين قطعه است.
«دل ديوانه» از ساختههاي جواد معروفي، براي ميلاني بازگشت دوباره به فضايي شبيه جز است. فضايي كه اين بار عود و آكاردئون به همراه دارد. نوازندگي آكاردئون ميلاني و جملاتي كه در جواب كلام اجرا ميكند يادآورد آكاردئوننوازيهاي انوشيروان روحاني در مجموعههاي بيكلام «يادگار عمر» است.
و پايان بخش اين آلبوم ترانه «دلبر» از گردآوريشدههاي سيما بينا است. قطعهاي كه همچنان روايت شخصي فرزاد ميلاني و اركستر غيرايرانياش است و تجربه تازهاي از اين ترانه محلي است. فرزاد ميلاني با بهرهگيري از گنجينه شنيداري غني و تسلط توأمان به فواصل موسيقي ايراني و غربي و تعديل درست فواصل ايراني توانسته يك هممايگي ميان اين دو ايجاد كند و با اضافه كردن جزييات به ظاهر كوتاه اما موجز و مفيد در تنظيم خود به جايي برسد كه تصنيف شيدا را در فضاي فلامنكو بخواند يا قطعه لبناني را در فضاي جز به جريان اندازد. شايد از هوشمندي او باشد كه براي قطعات مشهوري چون «مستُم مستُم» يا «بارون بارونه» كه ديگر نيازي به تعديل نداشته، دست به تصويرسازي زده است.
اين آلبوم بهشدت شريف است و يك كاور دقيق و شنيدني از قطعاتي است كه پيش از اين بارها شنيده شده است اما همچنان لطف شنيدن «نوستالژينامه» پا برجا است. با اينكه ظرفيت موسيقايي ما در بخش خوانندگي براي اين نوع از موسيقي تلفيقي زياد نيست و احتمالا انتخابها انگشتشمارند، اما شايد اگر پديدآورنده براي يافتن يك خواننده، زمان گذاشته بود و خواندن آن را به دست يك خواننده خوشتكنيك سپرده بود بر لطف اين آلبوم افزوده بود؛ گرچه ميلاني خوانش درستي داشته است اما ظرافتهاي نوازندگي و تنظيم او به مراتب بيشتر از
خوانندگي اوست.
پسنوشت: در بخشي از يادداشتي كه درباره آلبوم «ابراهيم» نوشته بودم و روز پنجشنبه مورخ 12 مهر 97 در همين روزنامه منتشر شد، به خاطربندي از ترانه «ببر به نام خداونت» كه به موضوع اميركبير مربوط ميشود، ايراد گرفته شد كه اين نقد اساسا بر اين ترانه وارد نيست. از آنجا كه براي بررسي هر ترانه از يك نسخه متني هم كمك ميگيرم تا بررسي دقيقتري داشته باشم، اينبار متني از اين ترانه در اينترنت يافتم كه در بند مذكور، كلمه «گلو» را به جاي «وريد پاك» آورده بود و همين باعث شد تا ايرادي نابجا به شعر حسين صفا وارد كنم كه از اين طريق از او پوزش ميطلبم.