ارتشي با تجهيزات كامل
سيدعلي ميرفتاح
استعفاي آقاي آخوندي غافلگيرمان نكرد. ميدانستيم كه از ادامه همكاري با دولت دوازدهم عذر خواسته و عزم رفتن دارد. از من بپرسيد ميگويم همان روز استيضاح كه مجلس به او فرجه دوباره داد، فكر رفتن به ذهنش خطور كرد. هم او و هم ما فهميديم كه ماندنش دوام نميآورد، كاري از پيش نميبرد.
رييسجمهور هم گرفتار مسائل «مهم» ديگري است و رفتن و ماندن آخوندي برايش اولويت ندارد. آخوندي را شك نكنيد كه جزو وزراي فرهيخته است. جزو معدود وزراي فرهيخته. كتاب ميخواند، با سواد است، با فيلسوفان و نويسندگان حشر و نشر دارد، اهل نظر و نظريهپردازي است و بيش از آنكه به كار «اجرا» بيايد به درد نهادهاي بالادستي ميخورد و توان سياستگذاري و تعريف استراتژي دارد. آنقدري كه توان نظري دارد شايد توان راه و مسكن و شهرسازي نداشته باشد. يادآوري ميكنم كه آخوندي سال نود و هفت متفاوت از آن آخوندي است كه در ذهن ما نقش بسته. ما پيشتر او را مدير توانمندي ميشناختيم كه بركشيده ناطق نوري است. ناطق نوري در وزارت كشور او را كه جوان بود بر سر كاري مهم و حساس گمارد و خيلي زود سوار اتوبوس مديران معتمدش كرد و حتي به مقام فاميلياش ارتقا داد. اين جمله را به طعنه نمينويسم، شما هم به طعنه نخوانيد. خوب يا بد مناسبات فاميلي در مديريت كشور مهمند و «باجناق ناطق» بودن مزيتي نبود و نيست كه بشود نديدهاش گرفت. البته اين مناسبات و اين مزيتها بعد از 88 تغيير كردند و مناسبات ديگري جايگزينشان شدند. معذلك در رزومه آخوندي نزديكي او به ناطق و آقاي رسولي محلاتي واجد اهميت فوقالعاده است.
نامه امروز آخوندي رويكرد ليبراليستي او را تصريح ميكند و به نظر ميرسد او عامدانه خواسته است تا راهش را از سياستهاي اقتصادي دولت جدا كند. اگر بخواهيد بدانيد آخوندي از چه چيز شكايت دارد و چرا ترجيح ميدهد از دولت جدا شود خوب است كه تيتر روزنامههاي همسو با تدبير و اميد را در يك سال اخير مرور كنيد. تكليف منتقدان دولت روشن است اما موافقان دولت در يك سال اخير دايما منتقد رويكرد اقتصادي روحاني و ناهماهنگي اركان اقتصادي كابينه بودهاند. چيزي كه ما روزنامهنگاران از بيرون ميديديم ناهماهنگي وزراي اقتصادي بود. تا قبلش همه گمان ميبردند كه نيلي نقش فرماندهي اقتصاد را به عهده دارد. اتفاقا مخالفان بازار آزاد هم نوك تيز حملهشان متوجه نيلي و دوستان نيلي بود. اما از يك جايي به بعد، خصوصا بعد از به هم ريختن بازار ارز در مرحله اول معلوم شد كه تيم اقتصادي فاقد فرمانده است و خط و ربطهاي اقتصادي هر روز، بلكه هر ساعت كج و معوج ميشود. رفته رفته صداهاي اعتراض از داخل كابينه نيز بلند شد و در اين بين قهرها و آشتيهايي اتفاق افتاد. بازار آزاديها يك طرف، چپها طرف مقابل. دولت البته به هر دليلي صلاح مملكت خويش را در سياست «هم اين و هم آن»، به عبارت دقيقتر «نه اين و نه آن» پيدا كرد. يك روز ارز توي بازار ريخت، روز ديگر فرمان به بگير و ببند داد و پليس و تيغ و درفش را وارد بازار كرد. يك روز لبخند «هيچ غم به دلتان راه ندهيد» زد، روز ديگر سراسيمه اخم «تهديد» بر پيشاني بست. قضيه البته پيچيدهتر از آن است كه بشود زبان به ملامت دولت چرخاند. نيازي نبود و نيست كه دسترسي به بولتنهاي محرمانه داشته باشيم تا بفهميم عربستان و امريكا چه تلاشي ميكنند براي ايجاد بحران ارزي. اين تلاشها در سال گذشته مصادف شد با اعتراضات مالباختگان و عملا دولت با وجود روش و منشش، و با وجود همه آن شعارهايي كه عليه دولت قبل داده بود مجبور شد از قول و فعلش برگردد، چندين هزار ميليارد غرامت به فريبخوردهها و رهاشدهها بپردازد و از عمرو و زيد ملامت بشنود. بهترين تعبير اين است كه در قضيه مالباختهها دولت هم چوب را خورد هم پياز را و هم استراتژياش به فنا رفت. اما فراموش نكنيم كه سمبه پرزور بود و دولت روحاني توان ايستادن دربرابر آن را نداشت. خاطرم هست همان سال گذشته آقاي آخوندي مقالهاي براي اعتماد نوشت و پرداخت يازدههزار ميليارد غرامت را از بودجه عمومي مغاير با عدالت عنوان كرد. وقتي روزنامه چاپ شد سيل تلفنهاي اعتراضي هم راه افتاد. به اسم مالباخته هم به ما فحش دادند، هم به آخوندي و هم به دولت. گفت درخت گردكان به اين بلندي، درخت خربزه اللهاكبر. وقتي ما كه نه سر پياز بوديم و نه ته پياز اينقدر فحش خورديم و تهديد شنيدم، تو خود قياس كن كه به رييس دولت چقدر درشت گفتند و برايش خط و نشان كشيدند. پرداخت غرامت به مالباختهها حكم اولين دومينويي داشت كه فرو افتاد و صدها و هزاران دومينوي بعدي را انداخت و هنوز هم مياندازد. ما در جلسات هيات دولت نبودهايم و خبر نداريم چه گذشته اما سخت نيست تصور كنيم كه يحتمل چپها و راستها جلوي هم صف كشيدند و ياركشي كردند. دولت هم از سر اضطرار همه آن فرماندهان قبلي را كنار گذاشت و موضع وسط گرفت.
اما سوال؛ آيا اصولا در چنين موضوعاتي ميشود حد وسط گرفت؟ حد وسط بازار آزاد و اقتصاد دولتي كجاست؟ آيا اصلا شدني است؟ گفت ما كرديم و شد، عملا شده است هرچند ازباب اضطرار و اكلميته. ما چهل سال است كه اين حد وسط را گرفتهايم و پيش ميرويم. هم يارانه چهل هزارتومني ميدهيم، هم دنبال كوچك كردن دولتيم، هم با بخش خصوصي رقابت ميكنيم، هم ارز آزاد ميفروشيم هم سامانه نيما داريم هم سامانه سنا و هم... قضيه حقيقتا سخت و صعب است و براي كساني كه بيرون گود نشستهاند ساده است كه نقد و تخطئه را به هم بياميزند و دولت را به ندانمكاري متهم كنند. اما آيا آخوندي هم بيرون گود است و از واقعيتهاي دولت خبر ندارد و محظوريتهاي حسن روحاني را نميداند؟ در اقتصاد بحث نظري كردن ساده است. چپ يا راست ساده است كه حكم كلي صادر كنند و بر عقايدشان پاي بفشارند. بيشباهت به فيلمنامهنويسي نيست. فيلمنامهنويس در خلوت خودش با خودكار و كاغذ مينويسد ارتشي مجهز به ادوات جنگي با تانك و توپ و نفربر و پيادهنظام از روي پلي قديمي عبور ميكنند. خيلي هم خوب. اما پدر صاحب بچه تهيهكننده و كارگردان درميآيد تا چنين صحنهاي را، فقط براي چند ثانيه، بسازند و بگيرند. روحاني خوب يا بد در حكم تهيهكنندهاي است كه از بد حادثه كارگرداني را نيز بر عهده دارد. منتها اين كارگردان بزرگوار صحنه مزبور را ميسازد، اما از بخت بد نه نويسنده از صحنه خوشش ميآيد، نه منتقدان آن را ميپذيرند، نه تماشاچيهاي معمولي ميپسندندش و نه حتي بازيگران و عوامل فيلم عبور اين ارتش مجهز را به عنوان يك كار خوب به خاطر ميسپرند. بعدا هم
هر كدام هرجا دستشان برسد اعلام عمومي ميكنند كه ما راضي نبوديم و به كارگردان گفتيم، ليكن حرفمان را قبول نكرد و زيربار نرفت و نشد و... منظورم را آيا ميتوانم برسانم. معمولا وقتي دولتها ناكام ميشوند اولين كساني كه حساب خود را از آنها جدا ميكنند خود دولتيها هستند. حق هم دارند. نميخواهند تمام و كمال خود را براي ايدهاي خرج كنند كه اصل و اساسش را قبول ندارند. آقاي آخوندي ليبرالمسلك چرا بايد جزو گروهي باشد كه تازه به فكر احياي كوپن بنزين افتادهاند و بازار ارز را امنيتي اداره ميكنند و... اما سوال اينجاست كه اگرنكنند چه كنند؟ از شخص شخيص آقاي آخوندي هم يك سوال جدي بايد پرسيد. ايشان در سال هشتاد و هشت جزو طرفداران جدي ميرحسين موسوي بود. آقاي موسوي اگر برنده انتخابات ميشد آيا اقتصاد بازار آزاد را ترويج ميكرد؟ بعيد ميدانم. و اما نكته آخر. آقاي روحاني الحق و الانصاف بعد از روي كارآمدنش يك كار بسيار بسيار مهم كرد كه بايد قدردانش بود. او توانست انگ هشتاد و هشت را از پيشاني بسياري از مديران لايق و توانمند جمهوري اسلامي پاك كند. اگر روحاني پيروز نميشد ما همچنان شاهد حذف نيروهاي خدوم بوديم و رقباي قدرتمندشان آنها را به جرم همراهي با مهندس موسوي و آقاي كروبي از عرصه سياست و مديريت دور ميكردند. اما روحاني توانست اين قضيه را با كمترين هزينه حل و فصل كند و بسياري از متهمان 88 را به مقام وزارت برساند و از مجلس اصولگرا برايشان راي اعتماد بگيرد. او هنوز نتوانسته حصر را بشكند. درست. اما اين كارش هم كم كاري نبوده. او هم زنگنه را بر صدارت نشاند هم آخوندي را و هم ربيعي را و هم... حتي وكيل شدن خيلي از دوستان اصلاحطلب به خاطر راهي است كه روحاني در نود و دو باز كرد. از اين حيث بايد قدردان او باشيم.