محمد مهاجري، فعال سياسي و رسانهاي اصولگرا معتقد است كه كساني كه جريان نواصولگرايي را به راه انداختهاند در مورد محمدباقر قاليباف دچار توهم هستند وتصور ميكنند كه او ميتواند كارهاي بزرگي انجام دهد و البته تاكيد دارد كه قاليباف در شهرداري تهران عملكرد خود را نشان داده و سالهاي 84، 92 و حتي 96 فرصت كافي براي حضور در انتخابات را داشته است.
زماني كه بحث نواصولگرايي از سوي محمدباقر قاليباف مطرح شد، اصولگرايان نسبت به آن واكنش مثبتي نشان ندادند. اغلب چهرههاي تاثيرگذار همچون محمدرضا باهنر به نقد آن پرداختند. ديروز محسن پيرهادي، دبيركل جمعيت پيشرفت و عدالت در گفتوگويي تاكيد كرده كه اگر جمنا «مانيفست نواصولگرايي» را نپذيرد، سرمايه اجتماعي خود را از دست خواهد داد. شما به عنوان يك اصولگرا فكر ميكنيد، چرا جريان اصولگرايي روي خوشي به اين پيشنهاد نشان نداده است؟
به نواصولگرايي ميتوان دو شكل نگريست. اول اينكه يك جريان سياسي در درون اصولگرايان به وجود آمده و واقعا ميخواهد در بعضي مباني تجديدنظر كند و ميخواهد مواردي كه مناسب نميداند را از جريان اصولگرايي پاك و چيزهايي ديگر اضافه و در نهايت اين جريان را به جرياني پويا تبديل كند. به نظرم اگر چنين تصوري وجود داشته باشد حتما بايد به فال نيك گرفت و كار ارزشمندي است. نگاه دومي كه ميتوان به نواصولگرايي داشت اين است كه دكه و مغازه فصلي درست كردن است. نزديك به انتخابات 1398 شده و انتخابات 1400 نزديك ميشويم و جرياني راه افتاده و ميخواهد دكهاي جديد بزند. طبيعي است كه جريان قديمي اصولگرا شاخكهاي حساسي نسبت به ماجراهايي از اين دست دارد. اين جريان ميداند كه دكه جديدي جلوي دكه اصولگرايي باز ميشود و طبيعي است كه روي خوشي نشان نميدهد. بنابراين فكر ميكنم جريان اصولگرايي نگاه دوم را دارد و قاليباف را رقيب جريان اصولگرايي ميداند و شايد نگران شده است.
فكر ميكنيد قاليباف ميتواند پرچمدار اين جريان نواصولگرايي باشد و آيا واقعا اين دكه جديد تاثيري در كارايي دكه اصولگرايي دارد؟
دوستان جريان نواصولگرايي در مورد آقاي قاليباف دچار توهمي هستند. تصور ميكنند قاليباف تافتهاي جدا بافته، سوپرمن، مهم و بزرگ است كه ميتواند كارهاي مهمي انجام دهد.آقاي قاليباف اگر مهم بود كه سال 84 يا 92 رييسجمهور ميشد، اگر مهم بود كه سال 1396 با اخم بعضي افراد از جريان انتخابات كنار نميكشيد. واقعا آقاي قاليباف چه كرده كه بايد سلبريتي سياسي مهمي باشد و همه پيش ايشان كرنش كرده و او را ظرفيتي بزرگ ببينند. كدام كار خيلي خيلي مهمي انجام داده كه جريان اصولگرايي بايد تصور كند قاليباف ميخواهد معجزاتي را در اين جريان به وجود بياورد. اين مجموعه سوالات ميتواند براي هر اصولگرايي پيش بيايد و چون جوابي براي اين سوالات وجود ندارد و آقاي قاليباف را چهره بزرگي نميداند بنابراين طبيعي است كه موضع بگيرد.
ممكن است دوستان نواصولگرا بگويند ايشان شهردار تهران بوده است. به نظرم اينكه شهري كه آسمان و زمينش را بفروشي و اتوبان بسازي كار مهمي نيست. شايد آن مقدار پول را به هر كسي بدهيد بتواند اين كار را انجا دهد و نياز به سردار دكتر خلبان هم ندارد و يك آدم معمولي هم ميتوانست اين كارها را انجام دهد. شايد ايشان با لابيهايي كه در حاكميت داشته، توانسته اقدامات بيشتري انجام دهد. ضمن اينكه تمام دوران مديريت قاليباف با علامتهاي سوال بزرگي رو به رو است. بنابراين در مجموع جريان اصولگرايي اين نحلههاي كوچكي كه در درون خودش به وجود ميآيد را از يك طرف رقيب ميداند و از يك طرف جدي نميگيرد و دچار پارادوكس شده است. به نظر من جريان اصولگرايي نبايد نگران امثال آقاي قاليباف باشد. جمنا كه خيلي بزرگتر از قاليباف بود چه كرد؟ آقاي رييسي كه اصلا به عضويت اين جبهه درنيامد. قاليباف كه روي خوشي نشان نداد حالا جمنا با آن عظمت سعي كرده بود چندين هزار شخصيت سياسي از همه كشور را كنار هم جمع كند چه بود كه آقاي قاليباف و نواصولگرايي چه باشد؟
به نظر ميرسد همچنان تشكيلات معتبر و كارآمدي در ميان اصولگرايان شكل نميگيرد؛ جمنا همچنان سرگردان به نظر ميرسد و نواصولگرايي هم نتوانسته جاذبه ايجاد كند. از طرفي انتخابات مجلس يازدهم هم نزديك است.اولا دليل عدم اجماع را چه ميدانيد؟ ثانيا براي انتخابات سال 98 يا نهايتا 1400 فكر ميكنيد اصولگرايان به تشكيلاتي كارآمد دست يابند؟
اجماع اصولگرايان معمولا وقتي در مقابل خطري جدي قرار ميگيرند، كار سختي نيست. شايد بهتر است بگويم كار سختي نبود اما از سال 1392 به اين طرف كار سخت شد. همين كه آقاي قاليباف حداقل يك سال و نيم زودتر به اين فكر افتاده است كه تشكيلاتي درست كند و عدهاي را دور خود جمع كند شايد باور ندارد در دقيقه نود اصولگرايان دور هم جمع شوند. متاسفانه هر دو جريان سياسي كشور ما از درون در حال متلاشي شدن است يعني هيچ دو اصولگرا يا اصلاحطلبي همديگر را قبول ندارند. با اين همه در بين اصولگرايان در مقايسه با اصلاحطلبان اين موضوع بيشتر به چشم ميآيد اما همانطور كه در سال 92 و 96 اجماعي صورت نگرفت در سال 98 هم اين اتفاق بعيد به نظر ميرسد چون ذات انتخابات مجلس با پراكندگي همراه است و به خصوص در استانها اختلافات زياد ميشود. در انتخابات 94 هم حتي اصولگرايان نتوانستند به ليست واحد برسند. توافقاتشان هم خيلي طول كشيد و ليست 30نفرهاي دادند اما احتمال نميدهم اوضاع در انتخابات سال 98 بهتر از سال 94 باشد.
بعد از دي ماه 96 اين موضوع به صورتي جدي مطرح شد كه مردم از جريانهاي سياسي موجود عبور كردهاند. شما چقدر با اين تعبير موافق هستيد؟ به نظر شما چنين اتفاقي ممكن است در انتخابات بعدي رخ دهد و در چنين شرايطي گفتمانهاي نو با چهرههاي جديد يا شايد به تعبيري جريان سوم موفق خواهند بود؟
در دو دهه گذشته هميشه حرف از جريان سوم وجود داشت. جرياني كه نه چپ بود و نه راست و ميخواست جريان سومي را راهبري كند. هم جناح چپ و هم جناح راست تلاش ميكردند اين جريان سوم را از بين ببرند. استدلالشان هم اين بود كه جريان سوم رقيب هر دو جريان است پس در اتحادي نانوشته همراه شدند تا اين جريان را از بين ببرند. اين جريان سوم در سال 92 نام خود را اعتدال گذاشت اما اين جريان همان جريان سوم قديمي نبود. در حال حاضر فكر ميكنم با وضعيتي موجود و خستگي مردم از دو جناح سياسي، چون آلترناتيو ديگري وجود ندارد-گرچه قاليباف ميخواهد اين كار را انجام دهد اما بعيد به نظر ميرسد كه بتواند- نوعي دلسردي مردم از انتخابات و سياسيون را رقم خواهد زد و اگر همين روند پيش رود و هر دو جناح اصلاحطلب و اصولگرا نتوانند كار شاياني انجام دهند در انتخابات، به خصوص انتخابات مجلس با مشاركت سياسي پايين مردم مواجه خواهيم شد.
اما با وجود انتقاداتي كه به جريان نواصولگرايي وجود دارد، اين جريان با نامه قاليباف به صورت ضمني اعلام كرد كه ميخواهد توجه بيشتري به سبك زندگي جديد مردم نشان دهد. به نظر شما اين موضوع ميتواند امتياز مثبتي باشد كه باتاكيد بر آن آراي مردمي جذب كند؟
همين كه شما ميگوييد شنيده نشد، در واقع بازتاب آنچناني نداشت كه آيا خلق واژههاي جديد است يا واقعا برنامهاي دارند. سبك زندگي هم البته واژه نويي نيست.
شايد از زبان اصولگرايان كمتر شنيده شده است.
بله البته تم اجتماعي دارد نه سياسي .
اساسا فكر ميكنيد اين جريان نواصولگرايي بتواند راه به جايي ببرد و در انتخابات تاثيرگذار باشد؟
من فكر ميكنم در يك صورت نواصولگرايي ميتواند كارايي داشته باشد. آن هم اين است كه واقعي باشد. واقعي بودن هم به اين معناست كه حتما اتاق فكري با انديشهاي منسجم به خصوص در حوزههاي اجتماعي و اقتصادي صورت گيرد تا گفتمان نويي ايجاد شود و براي جا افتادن آن تلاش كنند كه آن هم 5-6 سالي زمان ميبرد.
به اندازهاي كه اصلاحطلبان نسبت به سبك زندگي جديد مردم واكنش نشان ميدهند يا در مورد آن صحبت ميكنند، اصولگرايان وارد اين موضوعات نميشوند و بيشتر تمايل دارند بر ارزش محور بودن و انقلابيگري تاكيد كنند. فكر ميكنيد ممكن است اصولگرايان در انتخابات بعدي به كليدواژههايي از اين دست روي بياورند و بخواهند تجربه سال 76 اصلاحطلبان را براي اصولگرايان تكرار كنند؟
من فكر ميكنم موضوعاتي انديشهاي در انتخابات آينده تاثيرگذار نخواهد بود يعني چارهاي نيست جز اينكه رويكردهايي اجتماعي و اقتصادي داشتهباشند. در واقع امروزه با توجه به شرايط اقتصادي و اجتماعي كشور كساني كه بتوانند در اين زمينه قولهايي بدهند موفقتر خواهند بود.