«بر بساط نكتهدانان خودفروشي شرط نيست/ يا سخن دانسته گو اي مرد عاقل يا خموش» (حافظ)
مدتها پيش، وزير بهداشت، درمان و آموزش پزشكي، در برنامه زنده تلويزيوني «نگاه يك» در پاسخ به مشكلات خانوادههاي بيماران خاص براي تامين هزينه سنگين داروهاي مربوط به اين بيماريها و دليل عدم اجازه واردات اين داروها از سوي وزارت بهداشت، گفت «خيله خب. آيا مردم ايران اجازه ميدهند براي افزايش 3 – 2 سال عمر، برويم و هر سال يك ميليارد تومان هزينه كنيم؟» پخش همين يك جمله در هفتههاي پيش كافي بود تا سيل انتقادهاي عاطفي به سوي وزير بهداشت روانه شود.
دولت بهمثابه «پدري مهربان و دلسوز»
چند روز بعد نيز يكي از دانشجويان دانشگاه علوم پزشكي جنديشاپور، در جملاتي پرشور، انتقادهاي گوناگوني را عليه وي مطرح كرد. بسياري از انتقادهاي اين دانشجو كه با كفزدنهاي متوالي دانشجويان همراه و در پارهاي از رسانهها با عنوان «نگاه اشرافيگري حاكم بر جامعه پزشكي» مطرح شد، اصلا ربطي به وزارت بهداشت
نداشتند.
پيشفرض آن انتقادها نگاه به دولت چونان يك «پدر مهربان و دلسوز» بود و كيست كه در حوزه «فلسفه اخلاق» و «فلسفه سياست» مطالعه كافي داشته باشد و آفتهاي چنين پيشفرضي را نداند؟ دولت براي آنكه چونان پدري مهربان عمل كند بايد منابع، قدرت و اختيارات نامحدودي داشته باشد و فيلسوفان اخلاق و سياست بهخوبي نشان دادهاند كه چنين دولتي تا چهاندازه ميتواند خطرناك و مداخلهجو باشد. به همين دليل است كه نظريههاي جديد در «فلسفه اخلاق» و «فلسفه سياست» حامي «دولت حداقلي» يا «دولت چونان نگهبان شب» هستند.
سيل انتقادها عليه جملات وزير بهداشت درباره پارهاي از بيماران خاص هم نامعقول بود. خواستههاي ما نامحدودند و داشتههاي طبيعت براي ارضايشان محدود. همين جاست كه نزاع برميخيزد و خلايق بر زمين ميزنند فريادي را كه بر آسمان نميتوانند! وزير بهداشت از واقعيتي تلخ پرده برداشت و آن را شفاف با شهروندان در ميان گذاشت. قاضيزادههاشمي از شهروندان خواست كلاهشان را قاضي كنند و بگويند در موقعيتي كه امر داير بر نجات يك انسان يا دهها انسان است كدام شق را برميگزينند؟ واكنش و پاسخ عاطفي به اين پرسش فاجعهاي بزرگتر را رقم ميزند و منجر به مرگ تعداد بسيار زيادتري از انسانها ميشود.
حاصل ضرب شور در شعور
برطبق آزمايشهاي نوروساينتيستها، از جمله اسكن و ام.آر.آي مغز، پاسخ عاطفي به چنين پرسشهايي محصول تاثير بادامه يا آميگدال (amygdala) در ناحيهاي از مغز است كه به سيستم ليمبيك (Limbic system) مشهور است. سيستم ليمبيك در بخشهاي داخلي مغز قرار دارد و متولي ادراك و ابراز هيجانات و به خاطر آوردن خاطرات بهويژه خاطراتي است كه بار هيجاني دارند. با دانستن اين نكته علت سخنراني پرشور آن دانشجو، كف زدنهاي پرشور دانشجويان و حملات پرشور كاربران فضاي مجازي به رخصت طلبيدن وزير بهداشت از شهروندان را بهتر درك ميكنيم. افزون بر اين، درمييابيم چرا پارهاي از بزرگانمان همواره بر اين نكته تاكيد كردهاند كه حاصلضرب شور در شعور همواره مساوي است با مقداري ثابت.
عاطفه و همدلي (sympathy) در رويارويي با رخدادها لازم هستند اما نهتنها بهتنهايي كافي نيستند بلكه ميتوانند به پيامدهاي ناگواري بينجامند. ما در پاسخ به چنين پرسشهايي، افزون بر بادامه و سيستم ليمبيك، به قشر پيشپيشاني (PFC: Prefrontal Cortex) مغز نيز نياز داريم. اين بخش از مغز متولي برنامهريزي درباره رفتارهاي شناختي پيچيده، تشخيص افكار متضاد و تعيين خوب و بد است.
ضرورت فلسفه اخلاق
افزون بر اين، دانستن پارهاي از قواعد سرانگشتي اخلاقي كه در كودكي و نوجواني از مادر و پدر يا ديگر مراجع اخلاقي جامعه آموختهايم براي تصميمگيري درباره چنين مواردي كافي نيست. درگيري هر روزه با اين مسائل نيز نميتواند جواز اظهارنظر اخلاقي درباره آنها را صادر كند. شرط لازم براي تصميمگيري، داوري و اظهارنظر درباره اين مسائل، مطالعه «فلسفه اخلاق» است. شايد الان اين پرسش در ذهنتان نقش بسته كه مطالعه «فلسفه اخلاق» براي فرهيختگان تحصيلكرده جامعه و دانشجويان بزرگوار كه خود از گروههاي مرجع و الگوهاي «اخلاقي زيستن» در جامعهاند، چه سودي دارد؟ و با خود بگوييد وقتي ما سرشت چيزي را ميكاويم، با حقايق جديدي درباره آن آشنا ميشويم كه پيشتر از آن بيخبر بوديم. مثلا با مطالعه علم زيستشناسي از حقايق جديدي درباره ارگانيزمهاي طبيعي و با مطالعه علم اقتصاد از فرآيندهايي كه چگونگي كار بازار را تبيين ميكنند آگاه ميشويم، اما اخلاق چيزي است كه بيشتر ما، حتي پيش از مطالعه آكادميك با آن آشناييم. همه جوامع داراي مجموعهاي از قواعد اخلاقياند و بيشتر مردم، پيش از رسيدن به بزرگسالي، با اين قواعد آشنا ميشوند. ما با يادگيري از مراجع اخلاقي مختلف در جامعه، مانند والدين و معلمان خود، ياد ميگيريم كه «نبايد شخص بيگناهي را بكشيم»، «نبايد دروغ بگوييم» و «نبايد دزدي يا غيبت كنيم.» پس «فلسفه اخلاق» چه چيزي به ما ياد ميدهد كه در آموزشهاي مراجع اخلاقي جامعه وجود ندارد؟ و اصلا چرا بايد كاوشي فلسفي درباره اخلاق انجام شود؟
معماهاي اخلاقي و قاعدههاي گوناگون
در پاسخ به اين پرسشها، بايد بگويم ما ميدانيم مثلا دروغ گفتن كلا كار بدي است، اما اين را نيز ميدانيم كه دروغ ميتواند در پارهاي از موارد موجه باشد. افزون بر اين در بسياري از موارد، قاعدههاي گوناگون اخلاقي ما روبروي يكديگر ميايستند. مثلا ممكن است مجبور باشيم براي وفادار ماندن به پيماني كه بستهايم، دروغ بگوييم. همين جا است كه معماها يا دوراهيهاي اخلاقي مطرح ميشوند. در چنين مواقعي، صرف دانستن مجموعهاي از قوانين براي تصميمگيري درست كافي نيست. مسائل ملموس جامعه، مانند مساله اخلاقياي كه در سخن وزير بهداشت مطرح شد، همچون معادلات چندمجهولياند و آنچه ما پيش از مطالعه ژرف «فلسفه اخلاق» ميدانيم و از مراجع اخلاقي، همچون مادر و پدر و معلمانمان، آموختهايم همچون معادلهاي تكمجهولياند. به عبارت ديگر، آنچه پيش از مطالعه «فلسفه اخلاق» ميدانيم همچون آچاري است كه به كار تعمير دستگاههاي ظريف و بسيار پيچيدهاي همچون لپتاپ و تبلت نميآيند. ما براي تعمير اين دستگاههاي پيچيده و پيشرفته، نيازمند ابزارهاي پيشرفته هستيم. افزون بر اين، بايد بدانيم چگونه قوانين كلي اخلاقي را بر موقعيتهاي ملموس و عيني اِعمال كنيم و براي انجام اين كار، بايد بدانيم چرا ملاكهاي اخلاقي متفاوت، موجه و مستدل هستند. وقتي اخلاق را ژرفتر بنگريم و توجه خود را فقط منحصر به قواعد و ضوابط اخلاقي نكنيم و به اين نكته نيز توجه كنيم كه چگونه بايد آن قواعد و ضوابط را در موقعيتهاي خاص بهكار بگيريم با گستره گستردهاي از گونههاي گوناگون مسائل اخلاقي روبهرو ميشويم. در روزگار ما، كه سرشار از اختلافنظر درباره مسائل اخلاقي است، بايد با ارايه دلايل منسجم و معقول، پندار، گفتار و كردار خود را توجيه كنيم و «فلسفه اخلاق» ميتواند ما را در انجام اين كار ياري كند. تفكر مبهم درباره اين مسائل ما را دچار مشكل خواهد كرد و «فلسفه اخلاق» و تأمل ژرف درباره مسائل اخلاقي ميتواند برايمان راهگشا باشد. يادگيري قواعد سرانگشتي اخلاقي، در كودكي و نوجواني، ميتواند نكته مثبتي در زندگي ما باشد، زيرا امكان تعامل سازنده با ديگران را برايمان فراهم ميكند. باوجوداين، اگر آن باورها و مفاهيم اخلاقي اكتسابي از مراجع آموزشدهنده در جامعه را مسلم، قطعي و بيچونوچرا بدانيم، همانها ميتوانند مخرب باشند. در اين صورت وقوع فجايع انساني، از بردهداري در روزگار كهن گرفته تا نسلكشيهاي مبتني بر باورهاي نژادي و زير پا گذاشتن حقوق اقليتهاي گوناگون ديني، آييني، زباني، قومي، قبيلهاي، فيزيولوژيك و بيولوژيك در روزگار ما محتمل خواهد بود، زيرا هركدام از اين فجايع با توجيههاي اخلاقي بديهياي انجام ميشوند كه عاملانشان به عنوان قاعده اخلاقي آموختهاند.
فايده فلسفه اخلاق
آدولف هيتلر، اسامه بنلادن و ابوبكر بغدادي كشتن يهوديان، امريكاييها و شيعيان را برطبق قواعد اخلاقياي انجام ميدادند كه به درستي آنها يقين مطلق داشتند و طرفدارانشان نيز آنچنان به درستي آن قواعد باور داشتند كه حاضر بودند با طيب خاطر جان خود را بر سر آن بگذارند يا جان ديگران را براي آن بستانند. با مطالعه «فلسفه اخلاق» از يك سو درمييابيم بسياري از اموري را كه به بداهت «روا» ميدانيم «ناروا» هستند و از سوي ديگر بسياري از اموري را كه به بداهت «ناروا» ميدانيم «روا» هستند. با مطالعه «فلسفه» نيز درمييابيم بسياري از گزارههايي كه به بداهت «درست» ميدانيم «نادرست»اند و بسياري از گزارههايي كه به بداهت «نادرست» ميدانيم «درست»اند. گفتوگو، رواداري و تحمل هنگامي نهادينه ميشوند كه بارها اين تغيير نگرش را تجربه كرده باشيم. آن وقت ديگر چندان با يقين و جزم و شور و شوق و آبوتاب درباره اموري كه «روا» يا «ناروا» و گزارههايي كه «درست» يا «نادرست» ميدانيم سخن نميگوييم؛ چرا كه پيشتر بارها ديدهايم كه باورمان غلط از آب در آمده است. همين جاست كه در بحث مجال بيشتري به «ديگري» ميدهيم و پيش و بيش از آنكه «زبان» خود را بهكار بگيريم «گوش»مان را به كار ميگيريم و بيشتر ترجيح ميدهيم «بشنويم» تا اينكه «بگوييم» و «بخوانيم» تا اينكه درباره هرچيزي با شور و شوق «اظهارنظر» و «توييت» كنيم و «پست» و «كامنت» بگذاريم. آشنايي با دوراهيها و معماهاي اخلاقي يكي از بهترين، جذابترين و سرگرمكنندهترين راههاي ورزش ذهن، بالا بردن هوش اخلاقي، آشنايي با «فلسفه اخلاق» و دستيابي به چنان جايگاهي است.
استاد فلسفه دانشگاه بينالمللي امام خميني(ره)
دولت براي آنكه چونان پدري مهربان عمل كند بايد منابع، قدرت و اختيارات نامحدودي داشته باشد و فيلسوفان اخلاق و سياست به خوبي نشان دادهاند كه چنين دولتي تا چه اندازه ميتواند خطرناك و مداخلهجو باشد. به همين دليل است كه نظريههاي جديد در «فلسفه اخلاق» و «فلسفه سياست» حامي «دولت حداقلي» يا «دولت چونان نگهبان شب» هستند.
آنچه پيش از مطالعه «فلسفه اخلاق» ميدانيم همچون آچاري است كه به كار تعمير دستگاههاي ظريف و بسيار پيچيدهاي همچون لپتاپ و تبلت نميآيند. ما براي تعمير اين دستگاههاي پيچيده و پيشرفته، نيازمند ابزارهاي پيشرفته هستيم.
آدولف هيتلر، اسامه بنلادن و ابوبكر بغدادي كشتن يهوديان، امريكاييها و شيعيان را بر طبق قواعد اخلاقياي انجام ميدادند كه به درستي آنها يقين مطلق داشتند و طرفدارانشان نيز آنچنان به درستي آن قواعد باور داشتند كه حاضر بودند با طيب خاطر جان خود را بر سر آن بگذارند يا جان ديگران را براي آن بستانند. با مطالعه «فلسفه اخلاق» از يك سو درمييابيم بسياري از اموري را كه به بداهت «روا» ميدانيم «ناروا» هستند و از سوي ديگر بسياري از اموري را كه به بداهت «ناروا» ميدانيم «روا» هستند.