• ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4214 -
  • ۱۳۹۷ دوشنبه ۳۰ مهر

گفت‌وگو با جمشيد حقيقت‌شناس و حبيب درخشاني به بهانه نمايشگاه «بيست- هجده»

همه داستان روي انگشت «سوال» مي‌چرخد

غزاله‌ بداقي

مدتي قبل نمايشگاه آثار نقاشي جمشيد حقيقت‌شناس در گالري ساربان برپا‌شده بود؛ نمايشگاهي كه افتتاحيه شلوغي هم داشت و با نظرات مختلفي همراه شد. در روزهاي‌خلوت پس از نمايشگاه براي‌ گفت‌وگو به سراغ حقيقت‌شناس و حبيب درخشاني كه همكار و دوست نزديك اوست و در اين 30 سال فعاليت هنري، ناظر بر فعاليت او بوده، رفتيم. حقيقت‌شناس به گفته خودش اين روزها با مفاهيم و نسبت‌شان با هم دست و پنجه نرم مي‌كند. مي‌گويد اعتماد در جامعه كمرنگ شده؛ به قيمتي كه براي خريد نان مي‌پردازيم اعتماد نداريم، به فرزندان‌مان اعتماد نداريم و مرتب آنها را چك مي‌كنيم و خيلي موارد ديگر. در اين وضعيت مردم هم به چيزي كه به عنوان فرهنگ و در مرحله بعدي هنر در اختيارشان گذاشته مي‌شود اعتماد نمي‌كنند و به همين دليل است كه كمتر به گالري‌ها سرمي‌زنند.

 

اين كه گاهي هنرمند در لفافه حرف خود را مي‌زند هم ازهمين بي‌اعتمادي ناشي مي‌شود؟

حقيقت‌شناس: اگر اعتماد وجود داشته‌باشد، رونق و ارتباط هم با آن مي‌آيند و نبود آن بحران‌هاي رواني بسياري به وجود مي‌آورد. تعداد زيادي فارغ‌التحصيل هنر داريم كه با اعتماد وارد دانشگاه شده و با دلزدگي از آن خارج مي‌شوند.

درخشاني: شايد براي اينكه هنر يادگرفتني نيست. مقدمات را مي‌شود گفت اما وقتي وارد حوزه تكنيك مي‌شويم همه‌چيز متفاوت مي‌شود.

حقيقت‌شناس: لااقل همين نكته را مي‌توان در دانشگاه ياد داد. تكنيك از واژه تخته مي‌آيد به معناي تخته‌هايي كه مشكلات شان را روي آن مي‌نوشتند تا آنها را حل كنند. به نظر من هر جامعه‌اي كه به مشكل بربخورد و بتواند آن را حل كند به تكنيك دست پيدا كرده، يعني از آن عبور كرده و مي‌تواند به مرحله بعد برود.

در اثر هنري چطور؟

حقيقت‌شناس: در توليد اثر هنري هم آيتم‌هاي زيادي وجود دارد كه بازدارنده هستند و مخاطب به راحتي مي‌تواند بفهمد كه كجاها نتوانستي پيشروي كني يا برعكس در كدام قسمت‌ها هنرمند به خوبي پيش‌رفته و وارد فضاهاي جديدتر شده.

درخشاني: مي‌گويند كسي مي‌تواند فلسفه را كنار بگذارد كه از آن عبور كرده باشد؛ جاده‌اي را در نظر‌بگيريد، براي عبور كردن از آن بايد تا انتهايش رفت. معتقدم در توليد اثر هنري، كسي مي‌تواند به تكنيك قوي برسد كه از تكنيك عبور كرده باشد و چم و خم‌هاي كار را كاملا فراگرفته باشد.

حقيقت‌شناس: براي من البته هيچ‌وقت تكنيك اهميت نداشته. مثل اين است كه در صحبت كردن مدام دنبال گرامر باشي اما اصلا نداني چه چيزي مي‌خواهي بگويي. اين طور نيست. معمولا ابتدا حرف‌مان را مي‌زنيم، در آغاز با غلط‌هاي زياد و جمله‌بندي‌هاي پر ايراد، بعد كم‌كم تصاوير ذهني كنار هم قرار مي‌گيرند و زبان به كمك شما مي‌آيد. مقصد معيني را براي خودت انتخاب مي‌كني و بعد شروع مي‌كني به اينكه هر آنچه در مسير به كارت مي‌آيد و امكانات به تو اجازه مي‌دهند را با خودت ببري. مثلا هميشه فكر مي‌كنم اگر هنرمند براي تهيه وسايل كارش به فروشگاه لوازم التحرير مراجعه كند حتما اشتباهي اين وسط هست. به تاريخ هنر در جهان كه نگاه مي‌كنم معمولا هنرمندان از وسايلي استفاده كرده‌اند كه دم‌دست‌شان بوده. نقاشي‌هاي براك مثال خوبي براي اين موضوع هستند. هميشه در هر محيطي امكاناتي براي استفاده وجود دارد، فقط بايد آنها را شناسايي و دنبال كرد.

شما چه چيزي را در اين سال‌ها دنبال مي‌كرديد؟

حقيقت‌شناس: ياد گرفتن و درك پيرامون. معمولا همه‌چيز در دنياي اطراف برايم عجيب است و هيچ‌چيز بديهي نيست. يك روز مادرم به من گفت چه عكس‌هاي خوبي مي‌كشي و من تعجب كردم. بعد نگاه كردم و ديدم اتفاقا او درست مي‌گويد! طراحي از مدل زنده كه به خودي خود وجود دارد به چه كار‌مي‌آيد؟ و اصلا اين سوال برايم ايجاد شد چيزي كه آن را نقاشي مي‌ناميم اصلا چيست؟ اين سوال همچنان برايم هست و اين هم در طول تاريخ همواره سوال ثابتي بوده؛ در مواجهه با تاريخ هنر مي‌بينيم كه همه هنرمندان به دنبال پاسخي براي اين پرسش بوده‌اند.

پس شما در آثارتان در واقع در حال طرح پرسش هستيد و قطعيتي به مخاطب نمي‌دهيد.

حقيقت‌شناس: سال‌هاست كه متوجه شده‌ام جواب، اهميت زيادي ندارد. طرح يك پرسش، پرسش‌هاي‌ديگر را به همراه مي‌آورد و همين نكته اهميت دارد. جامعه زماني تاثيرگذار خواهد بود كه سوالات زيادي داشته باشد. پاسخ مهم نيست، درست مطرح كردن پرسش اهميت دارد.

درخشاني: «هم سوال از علم خيزد هم جواب». در طول اين سال‌ها كه فعاليت هنري و نقاشي‌هاي‌حقيقت‌شناس را دنبال كرده‌ام به نظرم همواره به دنبال ساده‌سازي بوده و انگار در نهايت به حذف خودش رسيده. خودش حضوري ندارد و از قضاوت و پيش‌داوري دوري مي‌كند. او در تلاش است تا انقدر از اثرش فاصله بگيرد تا در نهايت ماهيت نقش مورد توجه قرار بگيرد؛ براي همين است كه مجبور شده مجموعه‌اي از تكنيك‌ها را به كار گيرد و در يك سيستم از آنها استفاده كند. اينكه او نشانه‌ها را با كمپوزيسيون تازه‌اي به مخاطب نشان مي‌دهد از اين حيث نيست كه مي‌خواهد چيزي بگويد، بلكه به نظر مي‌آيد به دنبال بي‌شكل‌كردن تصاوير و نشانه‌ها و گرفتن هويت از آنهاست. من در اين كارها ريتم‌هايي مي‌بينم اما ريتم‌هاي سكوت. انگار حقيقت‌شناس در پس اين اركي‌تايپ‌ها و اشكال اوليه به دنبال حقيقت مي‌گردد و يك زبان تصويري را به نمايش گذاشته.

حقيقت‌شناس: من در توليد نقاشي‌ها نمي‌خواهم مزاحمت ايجاد كنم در عوض به دنبال سبك كردن لايه‌ها هستم.

پي او وي داشتن مزاحمت به حساب مي‌آيد؟

حقيقت شناس: من به دنبال برداشتن تجسم بودم. من در مقطعي به ستارگان و نجوم علاقه‌مند شدم و شروع كردم به نقاشي كردن از آنها؛ بعد يكدفعه به خودم گفتم خب اين‌ها چيزهايي هستند كه ما مي‌بينيم، اما چيزهاي زيادي هم وجود دارد كه ما نمي‌بينيم و اصل ماجرا همان‌ها هستند. موضوع ديگري كه روي آن كار كرده‌ام گياهان است. با خودم فكر مي‌كنم كه ما چقدر شبيه گياهان هستيم؛ پاهاي‌مان روي زمين است اما خودمان در آسمان به سر مي‌بريم. اعتقادي به اينكه هنر بايد انسان را زمينگير كند و مفاهيمي را به او تحميل كند ندارم، بلكه بايد بتواند به رها شدن شما و خلاص شدن از واقعيت كمك كند. اين كارها با سوال شكل گرفته و تمام هم نشده‌اند و نمي‌توانم توضيحي هم براي‌شان داشته باشم چون اينها سوالات من بوده‌اند. در معماري مي‌گويند بهترين بنا، بنايي است كه بتوان وارد آن شد و من سعي كردم از اين آموزه استفاده كنم.

اين حذف پي او وي به نظر شما تعميم دادني است يا معتقديد اين روش شخصي شماست؟ نسبت آن با اين سوال كه «هنرمند بايد نقطه نظر خود را وارد كارش كند يا خير؟» چيست؟

حقيقت‌شناس: در بهترين حالت هنرمند سوال خود را از هستي مطرح مي‌كند.

درخشاني: در واقع از خودش سلب مسووليت مي‌كند و به دنبال ساده و روان‌كردن مفاهيم است.

يعني هنرمند به مثابه كاتاليزور يا واسطه؟

حقيقت‌شناس: بدترين چيز واسطه‌بودن است چون هر كسي نسبتي با اين جهان دارد. وظيفه هنرمند شرح ‌دادن نيست بلكه پرسيدن است. سوال‌هايي كه همه ما داريم.

چه چيزي در اين ميان سوالات‌ما را از هم متمايز مي‌كند؟سوال من را از سوال شما.

حقيقت‌شناس: توجه ديگران.

پس كارهايي شبيه نقاشي‌هاي شما در اين نمايشگاه، با مخاطب خود كامل مي‌شوند و معنا پيدا مي‌كنند؟

حقيقت‌شناس: ما هميشه به دنبال توليد هستيم اما به نظر من توليد اصلا معنا ندارد.

يعني اصطلاح « خلق اثر هنري» تركيب اشتباهي است ؟

حقيقت‌شناس: خلقي وجود ندارد! خالق خداست. ما با جابه‌جايي سوال ايجاد مي‌كنيم، معماري و غذا و كشورهاي مختلف را به وجود مي‌آوريم. تكنيك ما نبايد مزاحم باشد در عين حال اگر تكنيك وجود نداشته‌باشد اصلا سوال مطرح نمي‌شود.

اين وسط تكليف جهان‌بيني هنرمند چه مي‌شود؟

حقيقت شناس: بايد قبل‌تر به اين پاسخ بدهيم كه اصلا جهان چيست و ديدن چيست؟

اگر بخواهيم به اين ورطه بيفتيم بايد دوباره برگرديم به آن سوال اساسي كه اصلا هنر چيست؟

حقيقت شناس: نمي‌خواهم طفره بروم. اينها باورهايي هستند كه دارم و با آنها زندگي مي‌كنم.

سوالم را جور ديگري مي‌پرسم. همان خروجي‌هاي دانشگاه كه صحبت‌شان شد ممكن است خيلي‌هاي‌شان دستي قوي در طراحي داشته باشند. الزاما دست قوي مي‌تواند يك هنرمند بسازد يا هنرمند با انديشه و فكر متمايزش است كه هنرمند شناخته مي‌شود؟

درخشاني: اين قدرت طراحي زماني معنا پيدا مي‌كند كه در خدمت تفكر فرد باشد. آن زمان كار مشكل مي‌شود چون كم كم از جهان بيروني فاصله مي‌گيرد و وارد دنياي ذهني خود مي‌شود. مناسبات قديم كه از قبل وجود دارند، افق نو و مناسبات جديد هستند كه براي تفكر به آنها نياز داريم. هر اثر هنري اگر به معناي شريف خود يك اثر هنري باشد واجد يك انديشه و زبان است كه مي‌تواند با آن تفكر كرد. اينكه «آدمي مخفي است در زير زبان» زماني آشكار مي‌شود و به ظهور مي‌رسد كه مقدرات و شرايطش فراهم باشد. تكنيك، تازه در آن شرايط خودش را نشان مي‌دهد.

و در نهايت باز در خدمت جهان‌بيني قرار مي‌گيرد.

درخشاني: مي‌تواند هم باشد و هم نباشد. اگر كسي مهارت زيادي داشته‌باشد مي‌تواند از آن بگذرد و در اين مرحله اصلا تكنيك حذف مي‌شود. همان چيزي كه در ابتدا به آن اشاره كردم؛ هنرمند حقيقي كسي است كه بتواند از تكنيك عبور كند. تكنيك باري نباشد بر دوشش، بلكه محملي باشد كه او را از جايي به جاي ديگر ببرد بدون اينكه اراده شخص در كار باشد. به نظر من تا زماني كه هنرمند به صورت خودآگاه از اراده خود استفاده كند به موفقيت نمي‌رسد، به اين دليل كه ماهيت تكنيك نمي‌پذيرد كه اراده‌اي بر آن تحمل شود يا هنرمند مي‌خواهد تفكر فلسفي خود را غالب كند اما زماني كه از آنها رها مي‌شود و كليشه‌ها را كنار مي‌گذارد، آن موقع است كه تازه پر و بال پيدا مي‌كند و مي‌تواند به جاهاي‌ناشناخته برود؛ مساله خيال اينجا اهميت پيدا مي‌كند.

آقاي حقيقت‌شناس چه اتفاقي افتاد كه به حذف پي او وي (نقطه‌نظر شخصي) در كارهاي‌تان رسيديد؟

حقيقت‌شناس: دوره‌اي بود كه من روي اشيا كار مي‌كردم. موضوعات مدام اضافه مي‌شد و در دفترچه‌اي آنها را يادداشت مي‌كردم. اين موضوعات آنقدر زياد شده بود كه نمي‌توانستم با آنها كاري كنم و بعد فكر كردم اصلا عمر من كفاف كار كردن روي همه اينها را نخواهد داد.

درخشاني: مثل مجموعه گياهان شما كه به خودي خود بسيار گسترده بود.

حقيقت‌شناس: بله. به دنبال راه‌حل گشتم و به اين نتيجه رسيدم كه تعدادي از آنها را با هم تركيب كنم.

اين به استقلال هر مجموعه آسيب مي‌زد؟

حقيقت‌شناس: نه؛ در واقع يك مجموعه شكل مي‌گرفت. در همه‌چيز همين اتفاق مي‌افتد و در نهايت به يك محصول مي‌رسيم. من به مدت 20 سال صبح‌ها از خواب بيدار مي‌شدم و شروع به نقاشي مي‌كردم تا شب. زمان اينجا اهميت پيدا مي‌كند. شروع كردم به ديدن، كدبرداري و يادداشت. در واقع اين كارها نقاشي نيستند بلكه چيزهايي هستند كه من در اطراف خود ديده‌ام و بر من اثر گذاشته‌اند. يكي از مسائلي كه در اين دوره به آن توجه كردم اين بود كه ما اصلا در شهر چيزي به اسم كادر و محدوديت نداريم. در دانشگاه به ما گفته‌اند كه بايد قائل به كادر و تركيب‌بندي باشيم اما من دريافتم كه چنين چيزي نيست و نمي‌توان بر اساس اين فرمول‌ها نقاشي كرد و تاثيرگذار بود. پس كادر به كار من نمي‌آيد.

كادر انتخاب شماست به نوعي و تصويري است كه شما به من ارايه مي‌كنيد از چيزي كه شما ديده‌ايد و نديده‌ام.

حقيقت‌شناس: كادر در نگاه من حذف شد. تصاوير مي‌توانستند از بالا و پايين و اطراف ادامه پيدا كنند همانطور كه در واقعيت اينگونه است و محدوديتي در كار نيست.

پس اصلا ضرورت خلق اثر هنري چيست اگر طبيعت به خودي خود تا بي‌نهايت وجود دارد؟ مثل در يك فضاي شهري.

حقيقت‌شناس: اين كادر‌بندي به كار من نمي‌آمد چون ديدم اين رفتار در مناسبات روزمره وجود ندارد. در معماري وقتي كادر وجود ندارد مقرنس‌ها ادامه پيدا مي‌كنند، با گياهان پيوند مي‌خورند و همه‌چيز با هم ارتباط پيدا مي‌كند. اين نيست كه فقط مستقيم و روبه‌رو را ببينيم. ما براي كوچك كردن مساله دورش خط مي‌كشيم و فقط به آن نگاه مي‌كنيم. جهان در تحمل ما نمي‌گنجد پس دورش كادر مي‌كشيم. بحث عجيبي است. اينها سوالات من بوده‌اند و نمي‌توانستم از آنها فرار كنم.

وقتي از معماري صحبت مي‌كرديد من ياد هنرهاي ديگر افتادم. مشخصا در عكاسي يا سينما مگر مي‌شود كادر را برداشت؟ و مگر جز اين است كه كادر تمركز ايجاد مي‌كند و نگاه شخصي من را منتقل مي‌كند؟

حقيقت‌شناس: ما در يك فضا قرار داريم. نوشته‌ها و تصاوير من تصاوير صدا هستند. چيزهايي كه مي‌شنوم و در ذهنم آمده‌اند. من قضاوت نمي‌كنم و درباره درست يا غلط چيزي صحبت نمي‌كنم اما اينها چيزهايي بوده‌اند كه من بايد به نقش ترجمه مي‌كردم. شايد هم اشتباه كرده باشم، مگر در طول تاريخ آدم‌هاي كمي داشتيم كه اشتباه كرده باشند؟ من حق گمراه شدن را به خودم مي‌دهم و اين اتفاقا ما را به جواب سوالات‌مان نزديك‌تر مي‌كند.

خب اگر موافق باشيد سراغ نمايشگاه اخيرتان «بيست- هجده» برويم. بازخوردها چطور بوده؟

حقيقت‌شناس: سال‌ها پيش به كمك آقاي درخشاني يك نمايشگاه چهارنفره برگزار كرديم و افتتاحيه‌‌شلوغ و خوبي هم داشت. در روزهاي بعد كه به گالري سرمي‌زديم يك بار ديدم مردي آمد و در حدود يك دقيقه كل نمايشگاه را طي كرد. من شوكه شدم چون به اين فكر كردم كه توليد هر كدام از اين آثار مدت‌ها زمان برده است اما در حدود يك دقيقه ديده و تمام شدند و اين دو به نظر مي‌رسد با هم انطباق ندارند، حتي بايد برعكس آن اتفاق بيفتد. پس اثر بايد چه سوالاتي داشته‌باشد؟ در اين نمايشگاه مطمئنم كه هر كسي به گالري آمده با سوال بيرون رفته است.

و اين آن چيزي بود كه شما مي‌خواستيد.

حقيقت‌شناس: بله دقيقا مي‌خواستم چون خودم هم سوال داشتم. هر كس قسمتي از اثر را ديده، با آن ارتباط برقرار‌كرده و با سوال رفته.

اين مجموعه در چه مدتي جمع شد؟

حقيقت‌شناس: زمان براي من در اين تجربه مساله‌ساز بوده. بايد آن شيوه‌اي كه در طول بيست سال با آن كار مي‌كردم و هر روز صبح بيدار مي‌شدم و تا شب به نقاشي‌كردن مشغول بودم را كنار مي‌گذاشتم. از سال 2010 اين كارها شروع شده، بعضي‌ها را اصلاح كردم و بعضي‌ها هنوزهم‌ نياز به اصلاح دارند. بعضي از كارها را هم اصلا نمي‌دانم چه زماني كشيده‌ام.

و اين مجموعه ادامه دارد يا سراغ مجموعه ديگري مي‌رويد؟

حقيقت‌شناس: نمي‌دانم! اگر من آدم جديدي شوم كارهايم هم جديد مي‌شوند، اگر آدم ديگري شوم كارهايم هم شكل ديگري به خودشان مي‌گيرند. در واقع من يك ظرفي دارم كه در اين 30 سال به دنبال دست و پا كردن آن بوده‌ام؛ ظرفي كه بشود چيزهايي در آن ريخت.

درخشاني: منظور شما شايد بيشتر ظرفيت باشد يا يك امكان.

حقيقت شناس: بله امكان است. ظرفي كه حالا در هر اندازه‌اي بتواند چيزهايي درون خودش نگه دارد.

درخشاني: «هنر بيار و زبان‌آوري مكن سعدي/ چه فايده كه بگويند كه شعر شيرين است.» حقيقت‌شناس اصالت را به اثر هنري مي‌دهد، نه گفتار. به نظر مي‌رسد او به دنبال رسيدن به رهايي از زنجيرها و گرفتاري‌هاست. شايد مي‌خواهد ماهيت اشيا را به ما نشان بدهد.

 


جمشيد حقيقت‌شناس: معمولا همه‌چيز در دنياي اطراف برايم عجيب است و هيچ‌چيز بديهي نيست. يك روز مادرم به من گفت چه عكس‌هاي خوبي مي‌كشي و من تعجب كردم. بعد نگاه كردم و ديدم اتفاقا او درست مي‌گويد! طراحي از مدل زنده كه به خودي خود وجود دارد به چه كار‌مي‌آيد؟ و اصلا اين سوال برايم ايجاد شد چيزي كه آن را نقاشي مي‌ناميم اصلا چيست؟ اين سوال همچنان برايم هست و اين هم در طول تاريخ همواره سوال ثابتي بوده؛ در مواجهه با تاريخ هنر مي‌بينيم كه همه هنرمندان به دنبال پاسخي براي اين پرسش بوده‌اند.

 

حبيب درخشاني: قدرت طراحي زماني معنا پيدا مي‌كند كه در خدمت تفكر فرد باشد. آن زمان كار مشكل مي‌شود چون كم كم از جهان بيروني فاصله مي‌گيرد و وارد دنياي ذهني خود مي‌شود. مناسبات قديم كه از قبل وجود دارند، افق نو و مناسبات جديد هستند كه براي تفكر به آنها نياز داريم. هر اثر هنري اگر به معناي شريف خود يك اثر هنري باشد واجد يك انديشه و زبان است كه مي‌تواند با آن تفكر كرد. اينكه «آدمي مخفي است در زير زبان» زماني آشكار مي‌شود و به ظهور مي‌رسد كه مقدرات و شرايطش فراهم باشد. تكنيك، تازه در آن شرايط خودش را نشان مي‌دهد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون