• ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4214 -
  • ۱۳۹۷ دوشنبه ۳۰ مهر

صعود به اورست آرزويم بود

حسن نجاريان

از همان وقتي كه شش، هفت ساله بودم و در سربالايي‌هاي نهاوند قدم مي‌گذاشتم، آرزو داشتم اورست را صعود كنم. با اين اميد و آرزو سال 77 در گروهي قرار گرفتم كه جزو اولين ايراني‌هايي بودند كه صعود اين قله را در كارنامه خود ثبت كردند.

روز اولي كه براي صعود اورست حركت كرديم، شكست خورده و با روحيه‌اي غمبار و ناراحت به كمپ 4 برگشتيم. هيچ‌كس در دنيا پيدا نشده بود كه به كمپ برگردد و روز بعد بتواند صعود موفق داشته باشد. اما ما چهار نفر يعني محمد اوراز، حسن نجاريان، جلال چشمه‌قصاباني و حميدرضا اولنج توانستيم با چند ساعت استراحت روز قرار گرفتن بر قله اورست را در كارنامه كوهنوردي‌مان ثبت كنيم. جالب اينكه روز قبل 12 ساعت و 30 دقيقه تا قله جنوبي كوهپيمايي كرده بوديم و در اين روز توانستيم با 8 ساعت و 40 دقيقه به قله برسيم و ركوردي ثبت كنيم كه تاكنون توسط ساير گروه‌ها و كوهنوردان ايراني شكسته نشده است.

به قله كه رسيديم هر كسي مي‌توانست هر چه در دل دارد، اجرا كند. من يك مشت خاك از ايران به ياد مادرم و يك عروسك به عنوان نمادي از كودكان ايران برده بودم و به جاي آن يك مشت خاك از منطقه اورست برداشتم. هنوز هم كه به آن عروسك نگاه مي‌كنم خود را در 30 ارديبهشت 77 و روي قله مي‌بينم و به ياد خاطره عزيزاني مي‌افتم كه با آنها هم گروه بودم.

پس از بازگشت توانستم از صعود گردنه جنوبي يعني از كمپ چهار حدود 30 تا 35 دقيقه فيلم و نزديك به 700 قطعه عكس تحويل فدراسيون كوهنوردي دهم. در آن زمان دوربين ديجيتال رايج نبود و در سرماي منهاي 40 درجه بايد نگاتيو عوض مي‌كردم. من سه دوربين سياه و سفيد، عكاسي و اسلايد حمل مي‌كردم كه يكي كوچك و دو دوربين ديگر بزرگ بودند. در كنار آنها يك دوربين فيلمبرداري بزرگ سوني به همراه كپسول اكسيژن و لباس ارتفاع را در كوله خود داشتم.

كوهنوردي پر از خاطرات تلخ و شيرين است. در صعودهاي بعدي در فاصله 50 متري قله گاشربروم 1 بهمن عظيمي آمد كه تيم 4 نفره ما را متلاشي كرد. دو نفر پايين افتادند و من و همراهم باقي مانديم. محمد اوراز و مقبل هنرپژوه را پس از 6 روز امداد كه سخت‌ترين امداد جهان بود، از ارتفاع 7850 به 5200 متر رسانديم اما 11 روز بعد محمد پرواز كرد. شش ماه بعد داود خادم در هيماليا جان سپرد، يك سال بعد مقبل هنرپژوه را در ارتفاعات بوكان از دست داديم. از آن تيم من باقي مانده‌ام، گويي كائنات هنوز فرصتي براي من در نظر گرفته كه باز هم صعودي به قله‌ها داشته باشم.

در جامعه كوهنوردي و هيماليانوردي بسياري از محمد اوراز نام مي‌برند. خوشبختانه اين فرصت را داشتم كه در اغلب صعودهايي كه او داشت همراهش باشم. خاطرات زيادي از محمد دارم، او بسيار جمع‌گرا و كمك‌كننده خوبي در تيم بود و محبوبيت زيادي ميان مردم نقده داشت. اوراز هرگز از بار و سرما ناله نمي‌كرد، هر جا براي هر كسي يا حتي براي برپايي كمپ نياز به كمك بود مي‌شد به او اعتماد كرد. در زندگي كوهنوردي گاه بايد 80 روز با هم زندگي كنيم و همين امر مقوله اعتماد را به شكل جدي مطرح مي‌كند. ميان كوهنوردان داخلي و خارجي معتمد بودن محمد اوراز زبانزد بود. كاش مي‌ماند و امروز او را همراه خود داشتيم.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون