آمدن، بهر تغيير است اما نقطه پايان آن چيزي نيست كه تصور ميشد؛ اين حكايت دولتهايي است كه از 40 سال پيش براي دورهاي سكان مديريت كشور را به عهده گرفتند. همه روساي دولتها از ميرحسين موسوي تا حسن روحاني هر نخستوزير و رييسجمهوري روي كار آمده است دولت اول را تقريبا باب ميل حاميان آغاز كرده اما دولت دومش به چالشي تبديل شده است كه شايد بتوان از آن به عنوان سختترين دوران فعاليت سياستمردان ايران ياد كرد. هرچند بعد از مدتي هركدام براي بازگشت به راس هرم قوه مجريه بيتمايل نبودند اما اين اتفاق براي هيچ كدام تكرار نشد كه شايد ريشه اين موضوع را بتوان در اختلافات زمان رياست جستوجو كرد. فارغ از همه حرفها و گمانهها سوال اينجاست در دولتهاي دوم چه ميگذرد؟
دولت جنگ و چالش حزب جمهوري اسلامي
سياستمدار، نقاش و معمار اين اولين جملهاي است كه در بيوگرافي ميرحسين موسوي درج ميشود. او از سال 60 تا 68 به عنوان نخستوزير سياستهاي اجرايي كشور را به عهده ميگيرد. او كه رييس دفتر سياسي حزب جمهوري اسلامي بود پس از شهادت محمدعلي رجايي از سوي رييسجمهور وقت كه در آن زمان به عهده آيتالله خامنهاي، رهبر معظم انقلاب بود به عنوان نخستوزير به مجلس معرفي شد كه با استقبال نمايندگان مواجه شد. در آن مقطع كشور وارد جنگ تحميلي شده بود و از سوي ديگر ميزان درآمدهاي نفتي نيز كاهش پيدا كرده بود. اوضاع حزب هم چندان تعريفي نداشت و اختلافات درون آن شدت گرفته بود. كم كم اختلافات حزبي به مشكلتراشي براي دولت تبديل شد تا جايي كه عملا وزراي كابينه با گرايش راست سنتي عليه ميرحسين موسوي به رهبر انقلاب (امام خميني) نامه نوشتند كه در جلسات شوراي اقتصاد با رياست ميرحسين موسوي گرايشات كمونيستي شدت گرفته است. اختلافات به اينجا هم ختم نشد و وقتي كار به تدوين قانون كار رسيد احمد توكلي كه وزير كار بود و اتفاقا در زمره افرادي بود كه با گرايش راست سنتي در موضع مخالف ميرحسين بود، مسووليت تدوين قانون را به عهده گرفت. نهايتا دولت اول با انبوهي از اختلافات سياسي به پايان رسيد اما اين اختلافات موجب شد تا معرفي دوباره ميرحسين به عنوان نخستوزير ترديد ايجاد شود و بعد از ماجراهاي متعدد،
امام خميني با اشاره به نامه محسن رضايي از ناطقنوري كه افرادي را براي واسطه نزد رهبري فرستاده بود خواست تا دوباره ميرحسين موسوي نخستوزير شود كه اين اتفاق هم افتاد اما آبي بر آتش اختلافات نبود.
در دولت دوم موسوي ميزان درآمدهاي نفتي به يكباره با پايين آمدن قيمت نفت كاهش پيدا كرد از سوي ديگر دولت چارهاي نداشت تا نيمي از اين درآمد را صرف هزينههاي جنگ كند بنابراين براي اداره وضعيت اقتصادي و تامين كالاهاي اساسي مردم چارهاي جز سياست سهميهبندي نبود موضوعي كه بارديگر راستيهاي مخالف دولت دست به كار شدند و چالش ديگري را پيش روي دولت ميرحسين قراردادند. نهايتا سال 68 دوران نخستوزيري به پايان رسيد.
دولت سازندگي و تجدد
جنگ به نقطه پايانش رسيده بود و حالا ديگر بايد كشور ساخته ميشد و غبار آسيبهاي آن از چهره مردم شسته ميشد و براي همين «سازندگي» شد شعار اكبر هاشميرفسنجاني تا بعد از رياستش بر قوه مقننه اينبار وارد حوزه اجرايي شود و سكان قوه مجريه را به دست بگيرد. از آنجايي كه از روزهاي قبل از پيروزي انقلاب نامش براي مردم آشنا بود سال 68 از سوي مردم به عنوان رييسجمهور انتخاب شد. دولت روي كار آمد و تكنوكراتترين كابينه هم چيده شد. در دولت اول كم كم فضا به سمت تغيير پيش رفت علاوه بر حوزه اقتصادي گامهايي هم در زمينه توسعه سياسي برداشته شد تا جايي كه برخي چهرههاي نزديك به هاشميرفسنجاني مانند كرباسچي فرهنگسراها و روزنامه همشهري را تاسيس كرد. اما هرچند اقداماتي از اين دست در زمينه ايجاد فضاي بهتر سياسي انجام شد اما اولويت دولت سر و سامان دادن به خرابيهاي جنگ و راهاندازي اقتصاد بود. دولت اول با كسب نمره قبولي از سوي مردم موجب شد تا براي چهار سال ديگر نيز تمديد شود اما در چهارساله دوم دولت با تغييراتي مواجه شد كه مهمترين آن نزديك شدن به جريان راست سنتي و فاصله گرفتن از نيروهاي چپ بود و همين عامل دايرهاي از اختلافات را ايجاد كرد. البته در ميان جريان راست هم حرف و حديث زياد شد آنجا نيز اختلاف كم نبود. فارغ از آن جامعه ايران يك جامعه جوان محسوب ميشد و درست در شرايطي كه صحبت از درآمد نفت و حركت به سمت خصوصيسازي بود، واژههايي مانند مشاركت سياسي، آزادي بيان، جامعه مدني و دموكراسي نقل و نُقل هر محفلي به ويژه محافل دانشجويي و احزاب سياسي شد. نهايتا سالهاي پاياني دولت سازندگي تحريمهاي بينالمللي عليه ايران كم كم خود را نشان داد و كاهش قيمت نفت هم آنچنان پيش رفت كه دولت علاوه بر چالشهاي سياسي وارد چالشهاي اقتصادي هم شد
هر چند تا حدودي اوضاع به لحاظ اقتصادي وضعيت مناسبي به خود گرفت اما در نهايت دولت سازندگي با انبوهي از انتقادات سياسي كار را به پايان رساند.
دولت اصلاحات و هر 9 روز يك بحران
كمتر كسي است كه خرداد 76 را به ياد نداشته باشد. رقابت تنگاتنگ ميان محمد خاتمي و علي اكبر ناطق نوري زبانزد شده بود و در نهايت دوم خرداد 76 براي هميشه در تاريخ ماندگار شد. خاتمي كه زماني وزارت ارشاد دولت ميرحسين را به عهده داشت با شعار فضاي باز سياسي و جامعه مدني وارد گود انتخابات شد. جامعه جوان آن زمان كه تشنه چنين فضايي بود آنچه در توان داشت را به كار بست تا خاتمي رييسجمهور شود و در نهايت او با 20 ميليون راي رييسجمهور شد. چالشهايي كه دولت خاتمي از همان اول با آن دست به گريبان بود قابل مقايسه با هيچ دولتي نبود. يك سال از دولتش نگذشته بود كه ماجراي قتلهاي زنجيرهاي اتفاق افتاد و خودش بحراني براي دولت بود حتي پاي ترور به چهرههاي نزديك به خودش هم باز شد و در همين سالها بود كه سعيد حجاريان تئوريسين جريان چپ مورد سوء قصد قرار گرفت.
در شرايطي كه دولت هفتم درگير قتلهاي زنجيرهاي بود روزنامه سلام گزارشي در اين رابطه منتشر كرد كه اين گزارش به مذاق خيليها خوش نيامد و در نهايت قوه قضاييه راي به توقيف آن داد. اين موضوع عصبانيت دانشجوياني را به دنبال داشت كه خواستار رسيدن به فضاي باز سياسي بودند. دانشجويان به خيابانهاآمدند و به دنبال اعتراضات آنها، گروه فشار به كوي دانشگاه حمله كردند و كار به جايي رسيد كه مصطفي معين وزير علوم وقت از سمت خود استعفا داد. با وجود همه اين فشارها محمد خاتمي براي بار ديگر براي دور دوم ثبت نام كرد اما اينبار با چشماني اشكبار.
خاتمي بارديگر سال 80 رييسجمهور شد و اينبار نيز صفكشي سياسي در مقابلش كم نبود تا جايي كه در سخنرانياش از ايجاد بحران، آن هم هر 9 روز يك بار سخن به ميان آورد. بعد از مدتي وقتي انتقادات به او درباره عمل به وعدههايش درباره فضاي باز سياسي و آزادي بيان شدت گرفت از دايره اختياراتي گفت كه محدود شده است. او در صحبتهايش از لفظ تداركاتچي استفاده كرد. جريان اصولگرا كه در تمام دو دولت خاتمي دست روي دست نگذاشته بودند از يك سو و اختلافات اصلاحطلبان و تشتت آنها از سوي ديگر فضا را براي روي كار آمدن دولتي اصولگرا فراهم كرد.
دولت مهرورز و خط قرمزهايش
از روز اول ليست مفسدان اقتصادي را در جيبش گذاشت و مقابل دوربينهاي صدا و سيما از فوايد رياستجمهورياش گفت. با پژو قديمي اينطرف و آنطرف ميرفت و از قدرتهاي موروثي انتقاد ميكرد. كم كم حرفهايش به دل قشري نشست و قهر بخش قابل توجهي از جامعه با صندوقهاي راي هم فضا را به سمتي برد كه رقابت احمدينژاد و رفسنجاني به كام اصولگرايان و حاميان شهردار اسبق تهران تمام شد. در دولت اول احمدينژاد با بحران چنداني روبهرو نبود مگر انتقادهايي كه از سوي جامعه دانشگاهي و قشر روشنفكر جامعه روانه ساختمان پاستور ميشد. از تريبونهاي نمازجمعه گرفته تا نهادهاي خاص همه يكصدا لب به تعريف و تمجيد باز كردند. هرچند به لحاظ داخلي بحراني متوجه دولت نشد اما صحبتها و اقداماتش تبعات بينالمللي براي كشور به دنبال داشت و مذاكراتي كه پي در پي شكست ميخورد پرونده هستهاي ايران را وارد يك بن بست كرد. او كه به تصميمات خلقالساعه معروف شده بود در زمينه اقتصادي هم همين شيوه را به كار بست و تورم را تا 25درصد افزايش داد. نهايتا دولت اول در ميان كف و سوتهاي حاميانش و بيتوجهي به منتقدان به پايان رسيد. انتخابات 88 كه پربحثترين انتخابات در طول تاريخ انقلاب اسلامي به شمار ميرود از راه رسيد. احمدينژاد براي آنكه بتواند از سد ميرحسين موسوي بگذرد هاشميرفسنجاني، ناطق نوري و خاتمي را در سيبل انتقاداتش قرار داد و به جاي آنكه از عملكردش بگويد تنها از ديگران گفت در نهايت توانست بار ديگر دولت را به دست بياورد اما دولت دومش به راحتي قبل نبود. كمكم كابينه احمدينژاد شد خط قرمزش تا جايي كه وقتي صحبت از بركناري مشايي و وزير اطلاعات مطرح شد به نشانه قهر، يازده روز خانهنشين شد. وقتي هم كه صحبت از كنارگذاشتن سعيد مرتضوي از تامين اجتماعي به ميان آمد به مجلس رفت و براي آنكه ضرب شستي به لاريجاني نشان دهد فيلمي از ديدار فاضل لاريجاني با مرتضوي نمايش داد. بحران دولت دوم احمدينژاد تنها به حوزه سياست ختم نشد و تورم و نوسان قيمت ارز آنچنان شدت پيدا كرد تا اينكه مجلس در يك ركورد، سوال از رييسجمهور را كليد زد. رفتارهاي عجيب و غريب احمدينژاد آنقدر ادامه پيدا كرد تا جايي كه حاميان قسم خورده در اعلام برائت از او پيش دستي كردند و حتي كساني كه اطاعت از رييسجمهور (احمدينژاد) را اطاعت از خدا ميدانستند ديگر راه سكوت در پيش گرفتند. هرچند روزهاي آخر صحبت از استيضاح رييسجمهور به ميان آمد اما نهايتا دولت دوم احمدينژاد با انبوهي از مشكلات داخلي و خارجي به پايان رسيد.
دولت اعتدال و چالش چند وجهي
اوضاع سياسي كشور كه 8 سال از ممنوعيت و توقيف به عذاب بود در عرصه بينالمللي اوضاع بدتري داشت. تحريمها كه تمام راه نفس كشور را گرفته بود و تقريبا يك اجماع بينالمللي عليه ايران ايجاد شده بود. در اين شرايط بود كه حسن روحاني با حمايت هاشميرفسنجاني و خاتمي و با شعار تغيير و نگاه تازه به دنيا وارد ميدان رقابت شد. شعار روحاني با اقبال مردم مواجه شد و در نهايت اين حسن روحاني بود كه براي ايجاد اميد راهي ساختمان پاستور شد. دولت يازدهم كه ميگفت خرابهاي را تحويل گرفته است از همان روزهاي اول با معضلات مختلفي دستبه گريبان بود و بيشترين چالش آن با مجلسي بود كه موروث ياران احمدينژاد بود و هر كاري ميكردند تا دولت به مشكل برسد. وقتي پاي مذاكره با امريكا وسط آمد و حل و فصل ماجراي هستهاي،بهانهتراشيها شروع شد و حتي خنده ظريف شد گناه كبيره. سوال و استيضاح هم كه جاي خود داشت. هرچند دلواپسان تا جايي كه توانستند سعي كردند چوب لاي چرخ دولت بگذارند اما در نهايت دولت اول به پايان رسيد اما اين به پايان رسيدن با كمي دلخوريهاي سياسي به ويژه با اصلاحطلبان همراه بود. وقتي نوبت به انتخابات 96 رسيد و ابراهيم رييسي هم راهي انتخابات شد ديگر جاي اما و اگر نبود و اصلاحطلبان يكپارچه در حمايت از روحاني ظاهر شدند. حسن روحاني هم كه بار ديگر در دانشگاهها و ميتينگهاي انتخاباتي از تغيير و اميد گفت انتقاداتش را متوجه نهادهاي خاص كرد و از دولتي گفت كه هم پول دارد و هم تفنگ. در نهايت با وجود تمام انتقاداتي كه در پايان دولت اول بود بار ديگر حسن روحاني رييسجمهور شد. هرچه دولت اول روحاني گرايش به سمت جريان چپ داشت دولت دوم با يك چرخش از همان روزهاي اول به حزب اعتدال و توسعه و جريان اصولگرا نزديك شد. دامنه انتقادات اصلاحطلبان از روحاني افزايش پيدا كرد اما اين انتقادات با توجه كمتري رو به رو شد تا جايي كه صحبت از كوچ اصلاحطلبان از كابينه روحاني مطرح شد و اين كوچ اجباري در حالي بود كه نقش چهرههايي از اعتدال و توسعه در دولت بيش از پيش تقويت شد. موضوع اختلافات آنقدر افزايش پيدا كرد كه علاوه بر استعفاي عباس آخوندي و برخي چهرههاي اقتصادي از دولت، موضوع نوسانات بازار كلاف پيچيدهاي بود كه برخي
سر نخ آن را در داخل دانستند.
بحرانهاي دولت دوم روحاني وقتي شدت ميگيرد كه دو اعتراض سراسري در واكنش به وضعيت معيشتي شدت ميگيرد و در هر دو اعتراضات باز پاي رقابتهاي انتخاباتي به ميان ميآيد و شايد بحران اعتراضات بود كه دولت را امروز به اين نتيجه رسانده است تا حتي با گذشتن از معاون اولش، خود را به اصولگرايان نزديك كند و اينگونه خود را از توفان دولتهاي دوم برهاند.