انفعال فدراسيون مقابل صحبتهاي درموت
احوال فوتبال ما و كيروش و حقيقت
شهرام وزيري
اعتقاد داشتن به داناييها و تواناييهاي فني كيروش و آنچه در فرآيند ساختار تيم ملي طي هشت سال اخير به دست توانايش صورت گرفته باعث نميشود كه چشم بر وقايع اتفاقيه پيرامونش بست. كيروش به عنوان يك مربي حرفهاي و باسابقهاي قابل قبول در بالاترين سطح فوتبال جهان بدون شك تاثيرش در فوتبال ما مورد تاييد اهل فن است. مضافا اينكه تيپ و قيافه و شيكپوشي و جذابيت و شخصيت كاريزماتيك وي براي بسياري از مخاطبانش دلنشين است اما... با وجود اين همه حسن هستند كساني كه هرازگاهي به درستي رفتار غيرعادياش را زير سوال برده و ميبرند.
هزاران سال پيش ارسطو در مقام شاگردي افلاطون گفته بود: من استادم افلاطون را دوست دارم اما حقيقت را بيشتر از وي دوست دارم. البته اين ميان نه ما ارسطو هستيم و نه جناب كيروش عزيز افلاطون. اما آنچه مهم است، حقيقت است و رسيدن به آن. گرچه هم به اعتقاد ما و بسياري در استاد بودن كيروش نسبت به سطح فوتبالمان شكي نيست، اما آنچه مدتهاست سوالبرانگيز است نحوه انتخاب و ورود مستدام همكاران وي از در جلويي تيم ملي است و خلع يد ناغافلانه و خروجشان از در عقبي!
البته از آنجايي كه اعتقاد داريم در يك فرآيند حرفهاي انتخاب و عزل همكاران از اختيارات و حقوق تعريف شده يك سرمربي است، چندان به اين آمدنها و رفتنهاي مكرر ايرادي نميتوان گرفت. گله و ايراد در جايي است كه جناب كيروش عزيز به اعتباري دوست دارد هواي بام فوتبالمان را كه خودش در بالايش ايستاده يك بام و دو هوا ببيند. چنانچه هرگاه صلاح ميداند هواي فوتبال ما را سرد ببيند و آنجايي كه مصلحت نباشد گرم و داغ تا به اقتضاي روز با اين دوسويهنگري سوار بر مركب خويش سياستمدارانه بتازد!
توهين جناب مكدرموت، دستيار كيروش به حميد استيلي به عنوان يك شخصيت ورزشي هموطن نشانه توهين به كل جامعه ورزشي است. يك مربي بيشناسنامه و بيكارنامه مشخص كه در زيرمجموعه تيم ملي معلوم نيست، كارش چيست. مرئوسي كه مسلما بياجازه رييسش آب نميخورد ! تاسف در اين است كه جناب كيروش چرا نبايد نسبت به اين عمل نابخردانه و موهن دستيارش موضع خود را روشن كند؟ چرا همچنان باسكوتي مرموز با اتخاذ سياست يك بام و دو هوا از كنار اين ناهنجاريها دارد، گذر ميكند؟!
بد از بدترش اينكه در پس توهين مكدرموت و سكوت معنادار كيروش اين ساكت ماندن فدراسيوننشينان ما در پيله سياستهاي سكوت به مصلحت زمانه است كه دردآور است و جاي سوال دارد! اهانتي كه گويي نه به تريج جامه فدراسيون فخيمه برخورده و نه به گوشه لباس كميتهنشينان اخلاقي و انضباطي حال و آن منشورسازان اخلاقي ماضي. همين و همان پاسداران اخلاقي معززي كه همچنان در پس اتاقهاي دربسته از راه دور چشم و گوش تيز كرده و به اعتبار خود دارند ناهنجاريهاي ميداني را رصد ميكنند تا به نرخ روز كم حكم صادر نكنند و كم به ازاي تكتك جريمهها ميليون ميليون خزانه فدراسيون عاليجاه را پر نكنند! كساني كه گويي شيشه عينك نزديكبينشان سياه است و قادر به ديدن ناهنجاريهاي بيخ گوششان نيستند كه تو گويي نه خاني آمده و نه خاني رفته است!
درست بهمثابه آن كسي است كه بر بام خانهاش داشت با دوربين به آسمان نگاه ميكرد. رهگذري از او پرسيد پدر جان به چي داري نگاه ميكني؟ طرف گفت دارم احوال ستارگان را رصد ميكنم. رهگذر در جوابش گفت بهتر نيست به جاي آسمان دوربين به درون خانه خود بيندازي و حال و احوال خراب اهل خانهات را رصد كني؟!