مهرداد رهسپار و دفاع از احمد محمود
جمال ميرصادقي
در ايران در حوزههاي مختلف و از جمله ادبيات همواره باندهايي وجود داشته و دارد (همواره خودم را از اين مقوله دور كرده و هيچگاه در اين باندها نبودم). در دورههايي حزب وجود داشت و حالا كه حزب از بين رفته، باندها شكل گرفتهاند. در اين باندها برخي نويسندهها به نفع هم مينويسند و از ديگران كه جزو باند آنها نيستند، بد ميگويند
(من هميشه از اين كار كراهت داشتم).
در ابتداي دهه 50 كساني تحت نام «مهرداد رهسپار» كه يك اسم عموم براي اعضاي يكي از اين باندها بود به افرادي كه مانند آنها فكر نميكردند، حمله كرده و به نويسندگاني مانند « احمد محمود» و من ناسزا ميگفتند- البته بعدها من اين افراد را شناختم، بسياري از آنها از دنيا رفته و تنها يكي دو نفر همچنان در قيد حيات هستند-. اين نوشتهها خوشايند نويسندگان مستقل نبود و من نيز از آنها رنجيده خاطر بودم. روزي اين دلخوري را با دوستي در ميان گذاشتم، او از من خواست راجع به بدگوييهايي اين باند مجموعه مطالبي را بنويسم تا در راديويي خوانده شود. گرچه همواره از نوشتن با اسم مستعار و اينكه با لباس فرد ديگري مطلب بنويسم ابا دارم اما به واسطه شرايط آن دوره نميخواستم با نام خود مطالبي در اين زمينه منتشر كنم. از اين رو تحت عنوان مهران رهسپار شناختي كه از داستان و داستاننويسي در ايران داشتم را تحرير كردم. بعدها كتاب دو جلدي «جهان داستان ايران» كه دربرگيرنده نسل اول و دوم و سوم نويسندگان در ايران است بر اساس همين گفتارها به وجود آمد و شكل گرفت. اين نوشتهها هر شب در آن راديو خوانده ميشد و كنجكاوي بسياري درباره نويسنده آن را برانگيخت. بسياري به دنبال نگارنده اين مقالات بودند اما در نهايت هيچكس متوجه نشد صاحب آن نوشتهها من هستم. احمد محمود از جمله كساني بود كه در اين نوشتهها از او بسيار ياد كردم و برايش سنگ تمام گذاشتم زيرا به اين نويسنده اعتقاد داشتم. البته بعدها احمد محمود متوجه شد، نويسنده آن مجموعه گفتارها من هستم. او مرا بوسيد و تشكر بسيار كرد كه در مقابل سنگاندازي كساني كه از سر كينخواهي به ناسزايي مدام او مشغول بودند و انگهاي مختلف به او ميچسباندند، دفاعي منصفانه از او كردهام. آنچه من تحت عنوان «مهران رهسپار» درباره محمود نوشتم، حقيقت بود. او را بسيار دوست داشتم و معتقدم فضيلتي كه نزد بزرگ علوي و احمد محمود بود در كمتر نويسندگان ايران است. زماني كه رفت بسيار گريستم، محمود از جمله كساني بود كه كار اصيل خود را ميكرد و «همسايهها» را نوشت؛ رماني كه به قدرت آن در زبان فارسي سراغ ندارم.