۱- «صاحب» چيز خوبي است. معمولا هر جايي بايد يك صاحب داشته باشد تا اموراتش به درستي بگذرد و چرخش ميزان بچرخد. منظور از «صاحب» البته لزوما «مالك» نيست. مراد از صاحب ميتواند مدير، پدر، اداره كننده، مسوول و چيزهايي شبيه اين باشد. كسي كه مسووليت دارد، وظيفه و اختيار هم دارد و تصميمگيرنده است. جايي كه بينظم و باري به هر جهت اداره ميشود معلوم است با وجود آنكه در ظاهر مسوول و رييس دارد، صاحب ندارد.
معمولا هم جاهايي دچار اين پديده بيصاحبي ميشوند كه اتفاقا چندين و چند رييس دارند و تصميمگيران متعدد درون خود جاي دادهاند.
۲- من از موافقان سرسخت جوانگرايي در مديريتهاي كشور هستم. طبعا مقصود از جوانگرايي، حاكم شدن انرژي، ذهن خلاق، تخصص و نوآوري،در كنار تجربه كافي و استفاده از مشاورههاي مجربين است و نه غالب شدن بيتجربگي و بيلياقتي و آزمون خطا كردن در مناصب مهم.
جوانترها بايد در يك فرآيند مشخص و طي كردن پلههاي ترقي در يك بازه زماني مناسب، تجربيات لازم را در پستهاي پايينتر كسب كنند سپس به مناصب مهمتر دست يابند.
اگر قرار باشد هر جواني از راه برسد و با رابطه و نسبت فاميلي با اين و آن و احتمالا حائز بودن شرط «ارزشيگري» بدون تجربه لازم و تخصص كافي بر صندليهاي مهم بنشيند و تصميمهاي مهم بگيرد و مجموعههاي مهم را اداره كند، سنگ روي سنگ بند نميشود.
3- شبكه سوم سيما متاسفانه مصداق بارز دو بند بالاست. اتفاقاتي كه در حاشيه برنامه نود افتاد كافي بود تا به همين نتيجه ساده برسيم. مانور قدرت و لج و لجبازيهاي بچگانه، مساله نود را به يك بحران اجتماعي تبديل كرد و حتي در سطح بينالمللي گسترش داد!
ناچار شدند يك برنامه - حالا خورشيد- را اختصاص دهند به بحران نود. مدير شبكه با حضور در اين برنامه سطح توانمندي و ميزان قابليتهاي خود را بيشتر نشان داد كه متاسفانه نشانههاي خوبي در اين باره بروز نكرد. جناب مدير شد مصداق «تا مرد سخن نگفته باشد/ عيب و هنرش نهفته باشد» و كاش سخن نميگفت.
بعد عادل فردوسيپور را آوردند روي خط تا باز هم از اختلافش با مدير شبكه بگويد، حرفهاي خلاف واقع را افشا كند، روي حرفش بايستد و ابعاد ماجرا را روشنتر كند.
در همين برنامه آقاي مدير شبكه مدعي شد كه رشيدپور براي حرف زدن درباره نود از او اجازه گرفته و بعد رشيدپور در صفحه مجازياش اين اجازه گرفتن را تكذيب كرد. خلاصه بلبشويي است ديدني.
حالا نود به كنار. من تا به حال نديده بودم يك برنامه تلويزيوني در يك شبكه عليه يك برنامه ديگر در همان شبكه آيتم بسازد و زنده پخش كند!
اخبار شبكه ۳ روي آنتن زنده به شدت از اقدام پخش شبكه ۳ در تاخير پخش بخش خبري انتقاد ميكند، برنامه حالا خورشيد شبكه ۳ آيتم ميسازد و اخبار شبكه ۳ را به تمسخر ميگيرد، بعد در صفحه مجازياش عذرخواهي ميكند، سپس اخبار شبكه ۳ آيتم ميسازد و مجري حالا خورشيد را تمسخر و به شدت تهديد ميكند و همه اينها روي آنتن برنامه زنده پخش ميشود! رشيدپور هم در صفحه مجازياش از تهديد آنها انتقاد ميكند و اين ماجراها احتمالا ادامه دارد!
تازه بازيگر فلان سريال شبكه ۳ هم، قسمت آخر سريال را ميبرد روي هوا و دليلش را هم تسويه نشدن مالي تلويزيون اعلام ميكند. مجبور ميشوند ته سريال را عوض كنند و بعد عليه بازيگر، نشست خبري بگذارند و يك بحران جديد ساخته شود.
اين موارد و موارد مشابه ديگر نشان ميدهد كه بيتعارف، جوانگرايي بدون توجه به شايستگي، تجربه و تخصص انجام شده است. اين درست كه ميزان رضايت عمومي از تلويزيون پايين است و در اين سالها اقدامات محتوايي غيرحرفهاي در آن كم ديده نشده، اين هم قبول كه سطح اعتماد عمومي به صداقت صداوسيما در وضعيت خوبي نيست و صداوسيما درمجموع، ملي عمل نكرده ولي انصافا هيچوقت سطح آنتن تلويزيون در اندازههاي امروز پايين نيامده بود. جدا از سوتيهاي گاه و بيگاه به هر شكل همواره يك كف استاندارد اجرايي و فني در مجموعه صداوسيما مراعات ميشد و حالا ظاهرا اين حداقل نيز از ميان رفته است.
بر متوليان و ناظران بر عملكرد اين مجموعه مهم، فرض است كه بساط آزمون و خطا و مانور قدرت- قدرتي كه نيست- را برچينند و تا شورش بيش از اين درنيامده به اصطلاح خودشان، ماجرا را جمع كنند.