مدتي پيش استفاده بدون اجازه از شعرهاي چند شاعر، آن هم به شكلي كاملا دلخواه توسط يكي از خوانندگان پاپ خبرساز شد و كمي بعد انتشار شعري عامهپسند در فضاي مجازي به نام سيمين بهبهاني و بعد از آن اعتراض بسياري از دبيران رشته ادبيات به وجود اشعاري مجهول به نام شاعران مطرح كشور دركتب درسي نشان داد كه دامنه بيتوجهي به شعر و در پي آن بروز سوءاستفادههاي گوناگون از اين حوزه نيازمند نوعي ديگر از مديريت ادبي است؛ مديريتي كه دركنار نابسامانيهاي گوناگون، قدرت آن را داشته باشد كه يك بار ديگر هويت از دسترفته شعر را بازگرداند. در اين زمينه به سراغ چند شاعر كشور رفتيم تا با نوع نگاه آنها پيرامون اين آشفته بازار آشنا شويم.
شاپور جوركش: كسي را شماتت نميكنم
يادتان هست زماني يك بنده خدا خودش را به جاي يك فيلمساز جا زده بود؟ اين آدم يك آدم معمولي بود كه در هر زمان و در هر مكان يافت ميشود. اين آدم نه از اين كار چيزي گيرش ميآمد و نه هدف والايي داشت فقط لحظهاي پيشآمده بود كه خودش را براي يك خانواده، آدمي اسم و رسمدار معرفي كند و آنگونه كه خودش بعدها اعتراف كرد از همان اول ميدانسته كه سروكارش به پليسو دادگاه و...خواهد افتاد! اينگونه حركات در درجه نخست ريشه در علم روانشناسي دارد. يعني اينكه هر فرد عادي هم ميتواند درحد جهانبيني خودش، آرمانگرا باشد و بحث آرمانگرايي فقط و فقط مختص هنرمندان نيست. من بارها گفتهام كسي كه ميتواند شعري بسرايد و آن شعر را مثلا بانام سهراب سپهري در فضاي مجازي منتشر كند كه خودش در درجه اول قريحه شاعري دارد و اگر با نام واقعي خودش اقدام به انتشار كارش بكند، چه بسا 4 نفر اطراف خودش را بتواند تحثتاثير قرار دهد. خب. پس چنين آدمي، آگاهانه اقدام به استفاده از ماسك سپهري ميكند چون اين ماسك لحظهاي هويت و بودن را برايش تداعي ميكند. من به شخصه نميتوانم و به خودم اجازه نميدهم كسي را در اين باره شماتت كنم و هميشه دلم ميخواسته با چنين افرادي برخورد كنم و 4 كلمه حرف حساب با هم بزنيم. آدمها هنر را دوست دارند و در اين نوع نگاه نميشود به كسي خرده گرفت. به گمان من دردل همه آدمهاي زمين، شعرهايي ناب نهفته است اما هر كسي توان برونافكني آنها را ندارد پس طبيعي است كه افرادي پيدا شوند و مكنونات قلبي خود را با پنهان شدن در پس يك نام ديگر عنوان كنند. بدون تعارف بگويم كه من به دنبال ردپاي جرم در اين ارتباط نميگردم بلكه نوعي معصوميت در اين حركت ميبينم. معصوميت گروهي از يك نسل كه از همه جا رانده و مانده شده و به هر شكل هويت مستقل خود را جستوجو ميكند كه به شكلي ديگر ميسرنيست. اين نوع از افراد ياد گرفتهاند كه ظاهرا ميشود حرفهاي كوچك را از قول آدمهاي بزرگ بزنند چون ممكن است به اسم خودشان خوانندهاي پيدا نكنند. بحث جعل و جعليات در عالم ادبيات، ريشهاي تاريخي دارد و كسي كه ادبيات را ميخواند و ميداند كمتر دچار غرق شدن در اين موج ميشود بلكه خطر عمده در كمين ذهنيتهاي ناآشنا با مسائل ادبي است. اگر توجه كرده باشيد حتما متوجه شدهايد عمده جعليات در ذهن افرادي ماندگار شدهاند كه كمتر شناختي از ادبيات ندارند. بگذاريد مثالي برايتان بزنم. من زماني ميرفتم در اداره هواپيمايي شيراز و درس زبان ميدادم.يك روز مسوول حمل و نقل كه مسووليت اياب و ذهابم بر عهده او بود، هواپيمايي نشانم داد و گفت:«ببين آدمها چه ميسازند؟ واقعا كه يوري گاگارين درست گفته كه پرنده را به خاطر بسپار، پرنده مردني است!» خب! اگر شما باشيد با همچو آدمي چهكار ميتوانيد بكنيد؟ من اگر بخواهم در آن فرصت كم، شاعري چون فروغ را به او بشناسانم غيرممكن است و از سوي ديگر احساس ميكنم هر اظهارنظر در اين رابطه ممكن است باعث ازدست رفتن آرامشي شود كه او سالهاست با آن زندگي كرده. منظورم اين است كه چنين افرادي، قرباني نوعي بدآموزي ادبي شدهاند و خطر اتفاقا در همين گوشه كمين كرده. نكته ديگر در اين رابطه اين است كه ما درطول تاريخ ملتي شفاهي بودهايم و نه كتبي. شيوع مسائلي چون شايعه و ديگر شاخههايي از اين دست و تحتتاثير اشعار جعلي قرار گرفتن، نشانگر ميل يك ملت به مطالعه دقيق نيست، پس با كمي زير و رو كردن هر شعر ميتوان در چنين جامعهاي صاحب اسم و رسم شد و اعتباري هر چند دروغين به دست آورد. خود من در اوايل رواج همهگير فضاي مجازي با اشعاري مواجه بودم و متوجه ميشدم چنين شعري نميتواند مثلا سرودهاي از اخوان باشد اما مساله را خيلي زود براي خودم حل كردم و با خودم گفتم اين آدم هم لابد مانند همه آدمهاي ديگر آرمانگرايياست كه ميخواهد حرفي بزند و چون آفرينش كار دشواري است، مجبور است براي زدن حرفش دست به دامن ديگران شود. خلاصه اينكه بحث جعل و جعليات حتي شامل بزرگاني چون حافظ و سعدي و باباطاهر و ديگران هم شده و بودهاند كسانيكه سرودههاي خود را براي بيشتر ديده شدن يا بيشتر خواندهشدن به نام اين بزرگواران عرضه كردهاند. يكي از نگرانيهاي عمده من، رسوخ جعل و جعليات در كتب ادبي درسي است. كاري كه من بيهيچ اغماضي از آن به عنوان شديدترين بياخلاقي نام ميبرم. معتقدم در كتابهاي درسي اگر حتي شعر يك شاعر را خلاصهنويسي هم بكنند، خارج از حوزه اخلاق است چون نبود آموزش براي نسل آينده بهتر از بدآموزي است. آنچه كه ما تاكنون در بحث جعليات ادبي با آن مواجه بودهايم، مشكلي بوده كه در ميان عوام ريشه داشته و اگر اين مشكل راه خود را در نظام آموزشي كشور هم باز كند، فاجعهاي است كه مهارش تقريبا غيرممكن خواهد بود.
علي عبداللهي: دامنه جعليات در ادبيات فارسي
پديده جعل در ادبيات فارسي شايد قدمتي در حد همين موضوع داشته باشد. لابد در مطالعه هايتان به پديدهاي به نام«لاادري» بر خورد كردهايد. لاادري شعري است كه شاعرش مشخص نيست و معمولا در اين گونه شعرها ميتوان بلندترين مفاهيم انساني و فلسفي و تسلط بر ساختار زبان و شعر را مشاهده كرد. شعر لاادري شعري است كه هر كسي ميتواند به نام خود ثبتش كند چون هيچ متر و معياري وجود ندارد كه جانب حق و حقيقت را بازگو كند. در طول تاريخ ادبيات بودهاند كاتباني كه در حال تدوين نسخ خطي اشعار شاعران، چيزي كم يا زياد ميكردهاند به گونهاي كه امروزه شاهد آثاري هستيم كه منسوب به اين شاعر يا آن شاعر هستند. اين پديده، پديدهاي عوامانه است كه در زمان ما بسيار شديدتر نمايان شده و يك سري آدم هم هستند كه عامدانه دست به چنين حركاتي ميزنند. به گمان من، فضاي مجازي آن كاركرد اصلي خود را از دست داده و در هر حوزهاي چون سياست و اقتصاد و ديگر حوزهها هم شاهد همان مشكلاتي هستيم كه در زمينه ادبيات وجود دارد. انواع اطلاعات در دقيقه ميآيند و ميروند و اين ذهنيتهاي بدون مطالعه هستند كه ممكن است به شدت تحتتاثير قرار بگيرند و اين تاثيرپذيري در ادبيات بيشتر از حوزههاي ديگر است. متاسفانه فضاهاي مجازي و بسياري از رسانهها ديگر كاركرد اصلي خود را از دست دادهاند و بيشتر به فكر گول زدن مخاطب خود هستند و نه اطلاعرساني صحيح. در اين گيرودار كسي كه اندك آشنايي با ادبيات داشته باشد ممكن است «آخرخرك خويش به مقصد برساند» اما ذهنيتهايي كه تازه پا در مسير دنبال كردن ادبيات كشور گذاشتهاند به شدت متضرر خواهند شد. بهنظر من آب در فضاي مجازي و بعضي اوقات در سيستم نظامآموزشي چنان گلآلود شده است كه وجود سازوكاري ترميمي را لازم ميبينم. آدمهايي كه با سوادند مانند شاعران و اساتيد دانشگاه بايد دانستههايشان را روي هم بگذارند و در حد توان روشنگري كنند. اگر چنين گروهي تشكيل شود بهشدت ميتواند در اين آشفته بازار حرفهايي براي گفتن داشته باشد چون قدرت مخربي كه جعليات ادبي دارند از سوي مقابل با قدرت دانش صحيح گلاويز ميشود و معلوم است درنهايت چه كسي برنده خواهد بود. در جامعه بيمطالعهاي كه ما داريم حتما بايد هر حرف حكيمانهاي ولو در سطح عاميانه با نام حسين پناهي يا شريعتي يا داريوش كبير و...گفته شود كه حجمي از بدآموزي را با خود يدك ميكشد. در زمانه ما كه به عصر تكنولوژي معروف است ميتوان به راحتي از هر چيزي سوءاستفاده كرد و در مقابل با استفاده از همين دستاورد ميتوان كارهايي درخور توجه كرد. يك بار ديگر تكرار ميكنم كه دامنه جعليات درادبيات فارسي بيش ازآن چيزي است كه تصور ميرود به گونهاي كه غولي چون فردوسي هم از اين سوءاستفاده در امان نمانده و يا شاعري چون خيام، اما دستاوردهاي بشري كه امروزه در اختيار ماست ميتواند درصورت برداشت صحيح به وسيلهاي براي ريشهكني اينگونه حركات مخرب مورد استفاده قرار گيرد.
واهه آرمن: كاري از دستمان بر نميآيد
اگر بخواهيم مدام درباره وضعيت آشفته ادبيات امروز حرف بزنيم ديگر وقتي براي آفرينش باقي نميماند. مشكلات ادبيات امروز يكي دوتانيست كه بشود با چند نظرخواهي رفع و رجوعش كرد. جعليات در فضاي مجازي كه متاسفانه به كتابهاي درسي هم راه پيدا كرده حاصل نوعي بيسوادي ادبي است كه تنها راه برونرفت از آن فقط و فقط كتاب خواندن است كه خيليها زير بارش نميروند.حالا من شاعر و توي نويسنده يا فلان روزنامهنگار چهكاري از دستمان برميآيد به جز غصه خوردن و افسوس خوردن؟ درجامعهاي كه ناشرش هنوز چيزي به نام ويراستار را به رسميت نميشناسد و هيچ شاعر و نويسندهاي حاضر نيست كارش را به ويراستار به عنوان چشم سوم در ادبيات بسپارد از فضاي مجازي و چند كارمند تدوينكننده كتابهاي درسي چه انتظاري ميتوان داشت؟ شايد كشور ما تنها كشوري باشد كه گروهي جمع شوند و با ايجاد غلطهاي املايي فاحش، داعيه راهاندازي يك جريان نو در ادبيات را داشته باشند و اتفاقا از سوي رسانهها هم مورد تشويق قرار بگيرند. ادبيات ما به نوعي كتاب نخواني و بيسوادي مسري دچار شده و بر همين اساس حفرههايي در بدنهاش ايجاد شده كه جعليات، خود را به زور موظف به پركردنشان ميبيند. در آب گلآلود ادبيات امروز ما آنقدر جا براي سوءاستفاده گران باز است كه حدو مرز ندارد. من فقط اميدوارم بالاخره دلسوزان اين حوزه روزي احساس مسووليت كنند و با آسيبشناسي موضوع، كاري براي رفع و رجوع اين دغلبازيها بكنند. يكي از چيزهايي كه ما هميشه در تاريخ ادبيات خواندهايم اين است كه راز ماندگاري يك شاعر فقط و فقط به اين دليل است كه تن به نقد داده و ضعفهاي خودش را بنا به اظهارات ديگران رفع كرده اما امروزه با وضعيتي روبهروييم كه همه خود را علامهدهر و بينياز از آموزش و شنيدن نقد ميدانند و مشخص است، نوع نگاه اين دوستان به ادبيات چه نوع نگاهياست. اين نگاه اصولا دلبستگي خاصي به جز خودنمايي به ادبيات ندارد و به شعر هم مانند يك كالاي مصرفي براي نشان دادن خود نگاهميكند. متاسفانه بايد گفت كه اين حجم از بياخلاقي در تاريخ ادبيات ما بيسابقه است و هر كس هر كاري كه دلش بخواهد انجام و هر خزعبلاتي را به نام شاعران بزرگ به خورد افراد كم سواد ميدهد. مدتي پيش شعري عجيب و غريب در يكي ازكانالهاي فضاي مجازي ديدم كه به سيمين بهبهاني نسبت داده شده بود و با كمال تعجب مدتي بعد شنيدم آهنگسازي پيدا شده و روي همين شعر جعلي آهنگ ساخته و يك خواننده هم آن را خوانده! حالا شما بگوييد اين بدآموزي در فرصتي كم قابل رفع شدن است؟
متاسفانه شعر اعتبار ندارد و اگر هم دارد آن اعتبار ادبي مورد نظر همه ما نيست. من به تازگي مجموعهاي از شعرهاي بعضي شاعران ايراني را به زبان ارمني ترجمه كردهام كه بازخوردهايش براي خودم شگفتانگيز است. دليلش هم اين است كه در كشوري چون ارمنستان، شعر اصيل هنوز جايگاه واقعي خودش را از دست نداده و به كالايي براي تبليغ خود تبديل نشده است.
ابوالفضل پاشا: حركتي بهجاي انديشيدن و خلق مطلب
به گمان من در اين زمينه نه فرد مقصر است و نه جامعهاي و دوراني كه ما درآن زندگي ميكنيم.اگر بخواهيم ريشهشناسانه به اين موضوع نگاه كنيم بايد گفت هميشه بوده و ظاهرا مشكليهم هست لاينحل. مسالهاي به نام جعليات در ادبيات فارسي بيش از آنكه يك مشكل ادبي باشد يك مشكل روانشناسانه است. به اين دليل كه هميشه محروميتهايي وجود داشته و افرادي به جاي انديشيدن و خلق مطلب ترجيح دادهاند زماني ولو كوتاه خود را به جاي كسي ديگر فرض كنند و لحظهاي از بودن خود رضايت داشته باشند. بودهاند كساني كه دوست داشتهاند شعرهايشان به نام خيام خوانده شود و بر همين اساس به گفته محققان ادبي چيزي حدود هزار رباعي منسوب به اين شاعر داريم. البته در بعضي موارد آدمهايي چون فروغي پيدا شدهاند و سعي كردهاند كمي از بار مخرب اين دست حركتهاي پيشينيان بكاهند و حداقل اشعار حافظ را از وجود اشعاري جعلي جدا كنند. به گمان من اين مشكل در ادبيات نه حاصل فضاي مجازي است و نه حاصل كتاب نخواندن جامعه. اين مشكل فقط و فقط ريشه در همان محروميتي دارد، كه در بالا گفتم. كسي كه قدرت خلاقه ندارد هم به هر حال حرفي دارد براي گفتن و زماني كه ميبيند يك شعر، خواستههاي درونياش را منعكس ميكند با خودش ميگويد ايكاش من هم ميتوانستم اين شعر را بگويم و بعد تصميم ميگيرد شعر را درجايي چاپ كند يا درفضاي مجازي لحظهاي خوش باشد. نگفته پيداست اينكار اغلب از سوي افرادي انجام ميشود كه دانش خوبي نه ازفضاي مجازي دارند و نه از ادبيات. يعني درست مانند همان نساخهايي كه قرنها پيش به خودشان اجازه ميدادهاند چيزي از شعر يك شاعر كم يا چيزي زياد كنند. نساخها هم در گذشته كارشناسان ادبي نبودهاند و آنها هم مثل هر آدم ديگري حس شهرت طلبي داشتهاند و به هرحال حرفهاي نگفتهاي براي گفتن. جاذبه نامها در اين ميانه حرف اول را ميزند و معمولا جعليات شامل شعرهايي از شاعراني ميشود كه صاحب جايگاه و نام و نشاني هستند، يعني درست نقطه مقابل افرادي محروم از دانش و توانايي ادبي. نكته ديگري كه دلم ميخواهد دربارهاش بگويم اين است آن چيزها كه در جوامع ديگر جرم محسوب ميشود درجامعه ادبي ما كاملا عادي است. يعني شاعر در حال حاضر صاحب چندان اعتباري نيست كه كسي جرات نداشته باشد جهان ذهنياش را تصاحب كند و شعرهايش را دست و پا شكسته در اينجا و آنجا به نام خود نشر دهد.
كمال شفيعي: وجود شعرهاي جعلي
در كتب درسي
متاسفانه در بخشي از بدنه جامعه اين طور جا افتاده كه شعر پناهگاهي است كه ما ميتوانيم با استفاده از آن پز بدهيم و سرقتهاي ادبي از يك سو و جعليات از سوي ديگر هم حاصل همين نگاه عجيب و غريب است. بر هيچكس پوشيده نيست كه نسل امروز داراي عقدههايي فروخورده است و اگر اين عقدهگشايي، تصور لحظهاي خود به جاي يك آدم موفق هم باشد، برايش اقناعكننده است. به گمان من مقصر اصلي آن فردي نيست كه شعر يك شاعر بزرگ را به نام خودش منتشر ميكند يا شعري ميگويد و آن را به نام شاعري ديگر قالب ميكند بلكه مقصر اصلي كساني هستند كه در اين سالها توهم شاعري را در ذهن بسياري از آدمهاي متوسطالقامه ايجاد كردهاند و با راهاندازي محافل نه چندان ادبي با شعر همان كاري را كردهاند كه نبايد بكنند. شما توجه كنيد افرادي كه دست به جعل شعر ميزنند چه كساني هستند؟ اين آدمها كساني هستند كه با حضور چند روزه در يك كارگاه يا يك محفل به توهم شاعري دچار شدهاند و حاصل توهم چيزي نيست به جز حس خود بزرگ بيني و نياز به جلبتوجه. امروزه ديگر اين جورآدمها به فكر خواندن كتاب نيستند بلكه بهدنبال ايجاد كانالهايي هستند كه بتوانند با استفاده ازآن، نوعي اعتبار كاذب براي خودشان كسب كنند. من حتي درمحيطهاي دانشگاهي هم شاهد هستم آن كساني كه با ايجاد كارگاه و ايجاد دارو دسته، افرادي را دور خود جمع ميكنند بيشتر از شاعران واقعي طرفدار دارند. از سوي ديگر بايد گفت فضاي مجازي پيش از آنكه فرهنگش بيايد، خودش آمده و هر كسي در اين حوزه به خودش اجازه ميدهد هر كاري كه دلش بخواهد انجام دهد و بعضي هم ديواري كوتاهتر از شعر پيدا نكردهاند كه پشتش سنگر بگيرند و خودي نشان بدهند. آن هم شعرهاي ديگران به خصوص شاعران مطرح. ايجاد توهمي كه به آن اشاره كردم فقط مختص به فضاي مجازي نيست بلكه بسياري از ناشران هم با مكيدن خون يك شاعرجوان و گرفتن پولهاي هنگفت، چيزهايي به نام شعر روانه بازار ميكنند كه هيچ چيز به جز تاسف به دنبال ندارد. دامنه اين مشكل جايي نگرانكنندهترميشود كه شاهد هستيم شعرهايي عجيب و غريب به نام شاعران بزرگ در كتابهاي درسي منتشر ميشود. يعني مرزي از انفجار بيدانشي كه بسيار خطرناك و غيرقابل مهار است. متاسفانه امروزه آن فرهيختگي هميشگي از شعر گرفته شده و اين فرهيختگي جايش را به نوعي شامورتي بازي از نوع كافهنشيني و دوستيابي داده و طبيعي است يعضيها به فكرآن بيفتند كه از اين نمد پوسيده براي خودشان كلاهي ببافند.
ما درطول تاريخ ملتي شفاهي بودهايم و نه كتبي. شيوع مسائلي چون شايعه و ديگر شاخههايي از اين دست و تحتتاثير اشعار جعلي قرار گرفتن، نشانگر ميل يك ملت به مطالعه دقيق نيست.
در طول تاريخ ادبيات بودهاند كاتباني كه در حال تدوين نسخ خطي اشعار شاعران، چيزي كم يا زياد ميكردهاند به گونهاي كه امروزه شاهد آثاري هستيم كه منسوب به اين شاعر يا آن شاعر هستند.
شايد كشور ما تنها كشوري باشد كه گروهي جمع شوند و با ايجاد غلطهاي املايي فاحش، داعيه راهاندازي يك جريان نو در ادبيات را داشته باشند.