پليس راهنمايي يا پليس جريمه
براي تمديد طرح ترافيك هر سال نياز به اخذ مفاصا حساب خلافي است، ورقهاي كه به دست هر كس ميرسد با تعجب نگاه ميكند، جرايمي كه نميداني كي و كجا و توسط چه ماموري جريمه شدهاي. شهرها و خيابانهايي كه به اصطلاح - عمرا – از آنجا گذر كرده باشي، يك جريمه تسليمي نداري، همه الصاقي – عدم توجه به دستور مامور- پارك بر روي خطوط عابر پياده، پارك ممنوع، دلت خوش است كه يك برگه تسليمي نداري، چرا همه جريمهها الصاقي است؟ يعني فقط مامور معذور جريمه به دست آن را ديده، پشت پيش خوان پليس 1+10 همه معترضند راستي چرا همه جريمهها الصاقي است، الصاقي يعني حداقل راننده اتومبيل برگهها را نديده والا كدام راننده است كه بخواهد مبلغ جريمه را به دو برابر برساند. براين باورم كار پليس ما به جاي راهنمايي و رانندگي، الصاق جريمه رانندگي است، جرايمي كه عدد آنها سر به فلك ميرساند پرسش اين است، در مقابل اينهمه جريمه چه خدماتي از ناحيه پليس جرايم رانندگي به مردم ارايه ميشود، رانندگي در جادهها با حضور پليس راهور تا اندازهاي به استانداردهاي بينالمللي نزديك شده است؛ آماري كه از تصادفات رانندگي حداقل در روزنامهها منتشر ميشود از شيب مطلوبي برخوردار است. در گذشتهاي نه چندان دور جادههاي ما فرقي با قتلگاه نداشت. اما وضع شهرها چه ميشود؟ كلانشهري مانند تهران تبديل به پاركينگ بزرگي شده است كه در ساعاتي از روز حركت ماشينها با كندي نزديك به توقف روبهروست، در بقيه ساعات هم عدم توجه به خطكشيهاي خيابان و چهارراهها و توقف در شانه چهارراه گره كوري است كه زندگي در شهرها را غير ممكن كرده است. خط كشي خيابانها و جادهها در دنيا تعريف شده هستند، در ايران ظاهرا اين خطوط معنا و مفهومي ندارند؛ شهري كه با فروش پاركينگ توسط شهرداري به صاحبان املاك و توقف ماشين در حاشيه خيابانها عملا به پاركينگ 24 ساعتهاي تبديل شده است و بيبرنامه هر روزه ماشينهاي جديد هم وارد شهر ميشود و خروجي ماشينهاي اسقاطي در حد صفر است، تنها با هدايت ماشين بين خطوط و حركت ماشينها برابر خطوط تعريف شده ممكن است به كرات مواجهه با راه بندان در بزرگراهها شدهايم؛ وقتي به مركز ثقل ترافيك بعد از مدتها دنده عوض كردن ميرسيم، تازه متوجه ميشويم كه تصادفي در كار نبوده بلكه رانندگان رعايت خط كشيها را نميكنند و در گردش به راست يا چپ همه خطوط را اشغال ميكنند و همه قصد دارند از منتها اليه خط سرعت خود را به گردش به راست يا چپ برسانند، جاي تعجب است ماشينهاي پليس هم از همين روش استفاده ميكنند و باعث راهبندان ميشوند، اگر اين فرمول ساده كه در همه دنيا با ترسيم خطوط ممتد در خيابانها و اختصاص يك يا دو خط براي گردشها در نظر گرفته شده است در اينجا هم برابر مقررات رانندگي رعايت شود به ترافيك روان كمك كردهايم. در خيابانها هم بايد برابر خط كشيها رانندگي كرد، هرچند مدتي است پليس به اين موضوع پرداخته است اما خطكشي خيابانها ناقص است و در اكثر خيابانها نميتوان با حركت خطكشيها، رانندگي كرد.
پليس بايد درآغاز خط كشيهاي شهر را برابر تعاريف راهنمايي و رانندگي جهاني ترسيم كند، تابلوهاي توقف ممنوع سرچهارراهها الزامي و اجباري شود نه اينكه در حضور پليس درست وسط چهارراه، رانندگان به پياده و سوار كردن مسافر مشغول باشند و پليس هم در روياهاي دور و دراز خود غرق باشد. ترافيك شهرهاي بزرگ را تنها ميتوان با رانندگي بين خطوط و جلوگيري از توقف در چهارراهها و رعايت حق تقدم همانند ديگر كشورها روان كرد. از طرفي چرا بايد پليس ايران تنها پليس جريمه باشد، چرا بايد در جادهها رانندگان مقابل، با انواع و اقسام حركات مانند بوق و چراغ، رانندگان مقابل را از حضور پليس مطلع كنند، اين يعني با پليس غريبه بودن؛ بايد پليس با واخواني رفتار خود با مردم تعريف جديدي از حضور پليس راهنمايي و رانندگي داشته باشد.