ديدگاههاي كارشناسان به مناسبت روز جهاني يوزپلنگ
دنيايي براي يوز
جمال عندليبي
هر روز بيشتر به اين موضوع پي ميبرم كه عزمي براي حفاظت از يوز وجود ندارد، سرفصلهاي برنامه فاز سوم پروژه بينالمللي يوز تنها مطالبي كلي است كه در نهايت كمكي به حفاظت نميكند. مهمترين دليل اين است كه افرادي كه واقف به شرايط اين گونه هستند، به دلايلي كه همه ميدانيم در دسترس نيستند و در كنار آن افرادي كه دانش اين حوزه را دارند نه به كار گرفته ميشوند و نه درخواستي از آنها براي همكاري ميشود. حدود يك تا يك و نيم سال پيش جلسهاي در خصوص برنامههاي حفاظت از يوز با حضور كارشناسان و اساتيد دانشگاه توسط مدير پروژه يوز برگزار شده و در آن اولويتبنديهايي در نظر گرفته شده بود. اما نشانهاي از آن را در برنامه فاز سوم مشاهده نميكنيم و اين موضوعي تاسف برانگيز است كه نظرات كارشناسي در نهايت كنار گذاشته شدهاند.
در اين برنامه در حالي درباره مديريت و پايش جمعيت يوز صحبت شده است كه ما سالهاست به اين نتيجه رسيدهايم جمعيتي از اين گونه نداريم و افراد تعيينكننده هستند. نكته مهم اينكه اين افراد در يك منطقه نبوده و در پهنه وسيعي از فلات ايران پخش شدهاند. اين پراكندگي در مساحت هم كار يوزها براي ادامه نسل و هم كار مديريت آنها را براي مديران سخت كرده و تحتالشعاع قرار ميدهد.
در خصوص طعمهها و پايش مداوم آنها كه در برنامه فاز سوم به آن اشاره شده ميتوان به گفته مدير پروژه استناد كرد كه خبر از افزايش آنها را داده است. با اين حال ما همچنان روند انقراض را داريم، اين امر نشان ميدهد تنها طعمه نميتواند دليل انقراض باشد و بايد گزينههاي ديگري را هم در نظر گرفت كه در اين برنامهها كمتر به آن توجه شده است. ما با حجم بالايي از نادانستهها و اتاق تاريكي طرفيم كه با يك شمع قصد روشن كردن را داريم. درست است كه دانستههاي ما هم درباره اين گونه و رفتارشناسي آن به واسطه پايشهاي سالهاي اخير كم نيست اما به نظر نميرسد توانسته باشيم به اندازه كافي درباره آن بدانيم. از اين رو به نظر ميرسد كارشناسان بيشتري با زمان و بودجه بيشتري نياز است تا بتوان كاري براي كاهش و جلوگيري روند انقراض يوزها كرد. روشهايي كه تاكنون استفاده شده دوربين تلهاي، رژيم غذايي و به نوعي ژنتيك اين گونه با دادههاي كم و اندك بوده، اين روشها بسيار محدود است و اگر ميخواهيم شناخت بيشتري از رفتارشناسي اين گونه داشته باشيم نيازمند زندهگيري و استفاده از گردنبندهاي ماهوارهاي هستيم كه بهشدت پاسخگوي نيازهاي اوليه اين گونههاي مخفي كار و دور از چشم هستند.
مطلبي كه درباره اعتبارات و مكانيزم آن نيز در اين برنامه گفته شده، بار ديگر مرا ياد فنسكشي در جاده عباسآباد مياندازد. به گفته آقاي جوكار، مدير پروژه مدتها است برنامه و اعتبارات براي فنسكشي جاده مرگ تاييد شده و نيازمند اعتبارات تخصيصي است اما پس از دو سال ميبينيم همچنان اين جاده از حيات وحش و يوزها قرباني ميگيرد و اولويتي به نام يوز نداريم. بنابراين تا زماني كه عزم ملي براي حفاظت از اين گونه وجود نداشته باشد و همه ارگانها و دستاندركاران تصميم براي حفاظت از آن نگيرند، سازمان محيط زيست به تنهايي نميتواند جلوي انقراض آن را بگيرد. در مورد پايش سيستماتيك طعمهها به عنوان يكي از برنامههاي فاز سوم بار ديگر به اين موضوع برميگرديم كه آيا انقراض يوز به كاهش طعمهها بازميگردد يا خير؟ همان طور كه در بالا هم گفته شد نتايج و گفتههاي مديران پروژه نشان ميدهد با وجود افزايش طعمه يوز همچنان به سمت انقراض پيش ميرود.
افزايش نيروهاي حفاظتي يكي ديگر از بندهاي اين برنامه است. به جرات ميتوان گفت محيطبانان زيستگاههاي يوز جزو مجربترين و آگاهترين محيطبانان هستند، حتي اجراي پروژه علمي و دوربينگذاري را اين محيطبانان به خوبي فرا گرفته و به سازمانهاي مردمنهاد در اين زمينه كمك ميكنند. بنابراين توانمندي اين بدنه در بالاترين حد خود است و با همين نيرويي كه وجود دارد ميتوان حفاظت را انجام داد. زماني كه وضع طعمه مطلوب است اين گزاره نشان ميدهد محيطبان كار خود را به نحو احسن انجام داده كه در نهايت به افزايش حيات وحش منجر شده است، ميپذيرم كه نسبت به استانداردهاي جهاني تعداد محيطبانان كم است و هر چقدر افزايش داشته باشيم، ميتواند به حفاظت بيشتر منجر شود. اما تامين اعتبار براي استخدام و آموزش آنها پروسه زمانبري است كه در اين زمان اندك، نوشدارويي پس از مرگ سهراب است.
در اين برنامه همچنين به بانك نگهداري اسپرم از يوزهاي زخمي اشاره شده، پرسش اين است كه در اين سالها چند يوز زخمي را داشتهايم كه بتوانيم اسپرم آنها را نگهداري كنيم، عموما در زمان تصادف افراد كمي از موضوع خبردار ميشوند، تنها روزهاي بعد كه كار از كار گذشته خبر به سازمان محيط زيست و كارشناسان ميرسد. همچنين به واسطه كمبود امكانات و فاصله شهرستانها با تهران، يوزهاي زخمي هم تلف ميشوند و اين بند در نهايت اجرايي نخواهد شد. در اين خصوص نيازمند فرهنگسازي و نصب تابلوهايي هستيم كه شمارهاي در آن درج شده باشد كه به محض تصادف مسوولان و به تبع آن كارشناسان از وقوع حادثه مطلع شوند.
مشاركت جوامع محلي به عنوان ديگر بند اين برنامه گر چه اقدامي خوب است اما در شرايط اورژانسي كمكي به حفظ يوز نخواهد كرد. ما بايد ابتدا مردم را بشناسيم و عقبه و فرهنگ آنها را در خصوص دامداري بدانيم و بعد معيشتهاي مكمل و جايگزين را پيشنهاد كنيم. همچنين در اين برنامه اكوتوريسم مشاركتي در چند روستا پيشنهاد شده است، اما اين بند با توجه به زندگي عشايري يوز امكانپذير نيست.
رفع تعارضات با بيمه به عنوان يكي از برنامههاي فاز سوم، مقولهاي است كه گرچه درست به نظر ميرسد اما اگر نگاهي به برنامههاي بيمهاي مرتبط با پلنگ بيندازيم، مشاهده ميكنيم به چه ميزان ميتواند زمانبر باشد. در بسياري از استانها صدها پرونده تاييد شده از سوي اداره كل محيط زيست وجود دارد كه در پايان سال تنها چند مورد آنها توسط بيمه آن هم با مبلغ اندك پرداخت شده است. اين امر تعارضات دام و حيات وحش را كاهش نميدهد و موردي كارآمد نيست. وقتي اين بيمه نتوانسته است براي پلنگ كارآمد باشد در شرايط ضربالاجلي يوز قطعا كارآمد نخواهد بود.
در ميان برنامههاي در نظر گرفته شده به نظر ميرسد برنامه تكثير و پرورش تنها راهي است كه در مورد حفاظت از يوز ميتواند موثر باشد و بايد تمام هم و غم دستاندركاران روي انجام آن قرار گيرد تا با اين روش بتوان اميد را از دل نااميدي بيرون كشيد. اين روش نيازمند نيروهاي با دانش و تجربه كافي است كه بتوانند اين مقوله را به انجام برسانند، الان وقت آزمون و خطا نيست و بايد بتوانيم افرادي تجربه كرده در اين كار داشته باشيم تا با نظارت سازمان حفاظت محيط زيست اين كار انجام شود. نكته مهم اين است كه ما به واسطه آنكه اين گونه را به خوبي نميشناسيم نميتوانيم آن را منقرض شده فرض كنيم اما در عين حال نميتوان خوشبينانه هم درباره آن نظر داد و برنامهريزي كرد.
كارشناس حيات وحش