(اشاره: از مهمترین ویژگیهای شاعران و نویسندگان طنزپردازی که مهرشان به دل مردم نشسته، این بوده که به فکر شادی مردم بودهاند و در مناسبتهایی مانند شب یلدا و عید نوروز، به جان میکوشیدهاند که با آثارشان به مردم سرخوشی و امید را هدیه کنند. در آستانه شب یلدا، یادی کردهایم از مؤسس نشریه «توفیق» که از سرآمدان سلسله شوخطبعان در مطبوعات ایران بود.)
حسین توفیق، فرزند نجفقلیمیرزا، متولد 14 مهرماه 1258، از پیشکسوتان و باسابقهترین روزنامهنگاران عرصه فکاهی و طنز روزگار معاصر است. او همان مؤسس اصلی روزنامه فکاهی توفیق است که بعدها سبب ایجاد مکتبی به همین نام شد که بسیاری از طنزنویسان و کاریکاتوریستها را برای دهههای متمادی آموزش داد و در خود پروراند. عبارت «و منالله التوفیق و علیه التکلان» (از خدا توفیق میجوییم و به او توکل میکنیم) توسط او بدل به شعار سرلوحه این روزنامه شد.
با آنکه حسین توفیق، اطلاعات و معلومات کافی چندانی در کودکی و جوانی کسب نکرده بود اما ذوق سرودن شعر در نهادش وجود داشت. در جوانی به نوحه خواندن و نوحه ساختن علاقه داشت و مدتی هم در این رشته کار کرده بود. ابوالقاسم حالت معتقد بود: «بعید نیست که در تعزیه هم شرکت کرده و بحرطویلهای مذهبی نیز ساخته باشد...». وی را شاعری حساس و نکتهسنج قلمداد کردهاند و از این جهت اشعارش مورد توجه قرار میگرفت. اشعار فکاهیاش را با اسامی مستعاری همچون «میرزاحسین بچه پاچنار»، «گشنیزخانم»، «غاز»، «بوقلمون»، «تربچهنقلی»، «ملندر» و «هدهدمیرزا» (که بعدا این نام را به ابوالقاسم حالت برای سرودن بحرطویل واگذار کرد) میسرود. از یادداشتهای دوستان و نزدیکان درباره وی، چنین برمیآید که حسین توفیق جامع صفات حمیده و اخلاق پسندیده بوده است. بهوسیله زبان خوش و خوی دلپذیری که داشت با هرکسی بهفراخور حال خود سلوک و او را شیفته رفتار و گفتار خوبش میکرد. بسیار صبور بود و هرگونه پیشآمدی را با خونسردی پشتسر میگذاشت. وصف از طرز لباس پوشیدن، قامت و خلقیاتش شباهتهای بسیاری به کاریکاتور و سمبول توفیق، یعنی «کاکاتوفیق» دارد. به مسئله ازدواج اهمیت بسیار میداد و اغلب جوانان را به زنگرفتن تشویق میکرد و علاقه بسیاری نیز به همسرش ربابه درگاهی داشت. موضوع ازدواج را در بیشتر اشعارش نیز گوشزد کرده؛ از قبیل: «خوشا کسی که در این روزگار زن دارد»، «هرکس که زن نداره، پیرهن به تن نداره!» و... .
حسین توفیق تقریبا به مدت چهارسال (اواخر 1296 تا اواسط 1300) با آثار قلمی خود روزنامه فکاهی «گلزرد» (به امتیاز یحیی ریحان) و همچنین سایر نامههای هفتگی آنزمان را تحتالشعاع خود قرار داده بود. لهجه شیرین و سبک دلپسندی که او در سرودن اشعار فکاهی داشت، قلوب بسیاری را مجذوب ساخت و بالاخره استقبال شایان و تشویقات بیپایان مردم، او را وادار کرد که به سردبیری روزنامه «گلزرد» خاتمه داده و خود شخصا به تأسیس روزنامه ادبی و اجتماعی اقدام کند. پس در سال 1301 موفق به اخذ امتیاز روزنامه «توفیق» شد. دفتر روزنامه به آدرس «تهران، ناصریه، کوچه اول، روبهروی وزارت پست و تلگراف» و قیمت تکنمرهاش 6شاهی بود. حسین توفیق روزبهروز در ترویج روزنامهاش میکوشید و همههفته در روزهای دوشنبه منتشرش کرده و سعی میکرد که آن را با مزایای بیشتری مورد استفاده عموم قرار دهد و میگفت: «مقصود ما از نشر این نامه ملی فقط توسعه علم و ادب و تشویق صنایع مستظرفه و بیدار کردن توده ملت نجیب ایران است!... چون حرف حق تلخ است لذا ما حقایق را در کلمات شیرین و بیان نمکین ادا خواهیم کرد....»
حسین توفیق، با قلبی پاک و ایمانی محکم، نخستین شماره روزنامه خود را در چهارصفحه در اردیبهشت 1302 منتشر کرد و از همان ابتدای کار، به زبان مردم شعر گفت و درددلش را با طبقات پایین آغاز کرد. روش او یعنی انتقاد از دستگاه دولتی و هیئت حاکمه به زبان فکاهی، مطلوب طبع مردم و توده زحمتکش ایرانی افتاد و چون دردهای خود را از زبان توفیق میشنیدند و میخواندند، بهدنبالش بهراه افتادند و با خریدن و خواندن و تشویق و ترغیب، از تعطیلی روزنامهای که هیچ درآمدی غیر از فروش نسخههای هفتگی خود نداشت اینچنین جلوگیری کردند. جایی سروده بود: «به شکر آنکه ز بازوی خویش خوردم نان/ به شکر آنکه نیَم رند و مال مردمخوار/ به شکر آنکه چو توفیق، جان و ثروت خویش/ به راه ملت کردم ز راه صدق نثار...»
روزنامه کوچک توفیق، کمکم نضجی گرفت و با افزودن صفحات، سیر تکاملی را شروع و جای خود را در ردیف روزنامههای مهم آنروزها باز کرد. در اواسط سال پنجم، به داشتن امتیاز کاریکاتوری روزنامه توفیق نیز نائل آمد و از آن به بعد تا چندی روزنامه را با کاریکاتورهای تمامصفحه زینت میداد. پس از مدتی (از دوره یازدهم) روزنامه خود را از صورت فکاهی خارج کرد و آن را وسیله ترویج ادبیات قرار داد. در مدت ششسال که روزنامه او ادبی بود، همیشه در نشر اشعار سودمند و افکار برجسته شعرای معاصر میکوشید و اکثر اوقات آثار استادان سخن را مورد استقبال قرار میداد. اما در ابتدای فروردین 1317، زیر فشار سنگین دیکتاتوری در پهلوی اول که روزنامه فکاهی «ناهید» را هم از بین برده بود، از در دلجویی با توفیق کنار آمدند تا حسین توفیق دوباره روزنامه را بهصورت فکاهی و 8صفحهای درآورد و بر آن شد که نکات اخلاقی را با زبان شیرینتری گوشزد عامه کند. در همین سال بود که او از ابوالقاسم حالت و محمدعلی افراشته دعوت کرد تا به روزنامه بپیوندند. درست در چنین حال و روزی بود که توفیق توانست مردم عادی را بار دیگر بیش از پیش بخنداند و با کنایههای نیشدار، مأمورین فاسد دولتی و دشمنان ملت را عصبانی کند. سروده بود: «چند از باده و از ساده سخن میگویی؟/ صحبت مغبچه و میکده و جام بس است/ شاعر آن است که باشد قلمش چون شمشیر/ نسبت چشم به یک ترک میآشام بس است/ از خط سبز گذر وز خط آهن برگو/ شعر در وصف خط و خال دلارام، بس است!»
حسین توفیق، در سال 1318 بابت بیاحتیاطی و شرکت در مهمانی سفارت شوروی، مورد غضب و کینه حکومت قرار گرفت و دوبار به زندان مختاری افتاد. او پس از هجدهسال که با عشق و علاقه زیاد عمرش را در خدمت به مطبوعات گذرانده و خصوصا در دوسه سال آخر انتشار توفیق دوره اول (تا سال 1318) نشر را بهطرز هفتگی انجام میداد تا برای عموم مردم جذابتر باشد، عاقبت در دوشنبه 29 بهمن 1318 (مقارن شب عاشورای سال 1358ق) در تهران بابت کسالت سینهپهلو که از زندان عارضش شده بود، دار فانی را وداع گفت. از خاطر نبریم که در همان سالها سیداشرفالدین حسینی (مدیر روزنامه فکاهی «نسیمشمال») را نیز به همین درد مبتلا کردند، منتها او را بهعنوان دیوانه تحویل دارالمجانین داده بودند که کمی بعد فوت کرد. حسین توفیق به هنگام فوت، برادری بهنام اسمعیل نجفیان و فرزندی بهنام محمدعلی توفیق داشت. مورخ چهارشنبه اول اسفند 1318 مجلس ترحیمی در تهران برایش منعقد شد و نیز مجلس یادبود دیگری از طرف هیئت مطبوعات پایتخت در روز یکشنبه پنجم اسفند 1318 در تالار دبیرستان دارالفنون برپا شد که عموم علاقهمندان به مطبوعات و دوستداران علم و ادب در آن روزگار در آن شرکت جستند. امتیاز انتشار روزنامه توسط محمدعلی توفیق در دوره دوم این مطبوعه پی گرفته شد و به فاصله اندکی در آبان 1320 اولین مزه توقیف را چشید و یوسف خسروپور، ابوالقاسم حالت، محمدامین محمدی، پرویز خطیبی و... بهمرور سردبیری دورههای آتیتر آنرا برعهده داشتند.
رمز موفقیت حسین توفیق در دوره نخست این مطبوعه، مردمداری و روزنامهنگاری برای مردم بود؛ چه اگر جز این بود مانند آنهایی که آمدند و رفتند چند صباحی بیشتر نمیپایید و محکوم به زوال بود، اما توفیق و مرامش تا جایی که نفس داشت در برابر سانسور و توقیف ایستادگی کرد و حیاتش را تا سال 1350 پی گرفت. در آغاز سال پانزدهم مطبوعه سروده بود:
«سه پنجسال کشیدم در این سرای سپنج
برای نامه توفیق، ای رفیقان، رنج
چه رنجها که کشیدم برای بردن گنج
چه گنج بهتر از این پیش مرد معنیسنج
که گشت شهره آفاق، نامه توفیق...
شد از مشقت ایام دیدهام کمنور
ز فکر، موی سرم شد سپید چون کافور
نه پشت و مشت مرا بوده است نه زر و زور
خدای خواست که این نامهام شود مشهور
چو گل برند مر این نامه را علیالتحقیق....»
نمونههایی از آثار فکاهی و طنز حسین توفیق چنین است:
ای رفیقان شد زمستان، زود فکر زن کنید
یک چراغ از بهر بعد مرگ خود روشن کنید
دختران فارغالتحصیل را در عقد خود
آورید و بر تن از گیسویشان جوشن کنید
آدم بیزن ندارد در زمانه اعتبار
اعتبار خویش را ثابت به مرد و زن کنید
چشم پوشید از جهاز زن، اگر مرد رهید
دسترنج خویش را در گرد خود خرمن کنید
مرد بی زن خانهاش ویرانه و خود همچو جغد
خانه ویرانه را از روی زن گلشن کنید
از عروسی کام یاران را همه شیرین کنید
فکر یک گونی برنج و یکدو من روغن کنید
زن بگیرید و نیندیشید از دست قضا
چون دهد روزی خدا، بهر چه هی شیون کنید؟
اینکه میگویند زن باشد به هر خانه بلا
این بلاها را مهیا از برای من کنید!
خرم آن دل که در او شور محبت باشد
هرچه گوید همه از روی حقیقت باشد
هرکسی تخم خیانت بفشاند داند
ثمرش تا ابدالدهر ندامت باشد
خلق بیکاره و در کشور ما کاری نیست
نه زراعت، نه فلاحت، نه تجارت باشد
از زمانی که شده کشور ما مشروطه
هرکهرا بینی در فکر وکالت باشد
به سیاست چو مرا کار نباشد، مردم
همه گویند مرا: این چه سیاست باشد؟
من از آن دردکشانم که ز تاثیر عمل
با همه عارف و عامیم رفاقت باشد
من خورم خون رزان و تو خوری خون کسان
وعده ما و تو در روز قیامت باشد
میکنی ظلم به مظلوم و خوری مال یتیم
این چه مردی و دلیری و شجاعت باشد؟
آنچه دیدیم و شنیدیم بهجز حرف نبود
من ندانم که دگر این چه حکایت باشد؟
خالی از کار کنی شانه و خواهی تو حقوق
اگر انصاف دهی عین حماقت باشد!
آنکه میزد سر و سینه ز غم رنجبران
حال فکر اتول و پارک و عمارت باشد
هرکه آبونه ما را بفرستد از لطف
هرکجا هست، خدایا به سلامت باشد!
دکتر چه بر مریض دهد قیمه شوربا
بیچاره آن مریض بمیرد برای گوشت
...
اشراف میخورند از آن برههای چاق
لاغر شود فقیر حزین در هوای گوشت
باد صبا برو تو بگو بر ذبیح ملک
بر گوش از چه روی نیاید صدای گوشت؟!
کو گوسفندهای قویهیکل دکل؟
ما را به لطف خویش نما آشنای گوشت
ماه مبارک رمضان است و گوشت نیست
ترسم مرا هلاک کند ماجرای گوشت!
رمز موفقیت حسین توفیق در دوره نخست این مطبوعه، مردمداری و روزنامهنگاری برای مردم بود؛ چه اگر جز این بود مانند آنهایی که آمدند و رفتند چند صباحی بیشتر نمیپایید و محکوم به زوال بود، اما توفیق و مرامش تا جایی که نفس داشت در برابر سانسور و توقیف ایستادگی کرد و حیاتش را تا سال 1350 پی گرفت.