شب یلدا شد و ما یکسرهتر در گوشی
ظاهرا پیش هم اما دل و سر در گوشی
خبر از میوه و شیرینی و آجیل که نیست
همه رفتند پیِ حظ بصر در گوشی
اینطرف پوپک و پروانه بپر در تبلت
آنطرف میثم و منصور دمر در گوشی
شیده با دانلود آهنگ طربانگیزی
رفته با پیچش موزون کمر در گوشی
زهره در جمع چه جوکهای بدی میخواند
کاش میرفت کمی مثل بشر در گوشی!
خاله مشغول کلشبازی و ایرج پسرش
گرم چت با رز و رعنا و سحر در گوشی
خانعمو پول کم آورده که خودرو بخرد
راه افتاده پی قیمت خر در گوشی
بچه با سر وسط دیگ خورشت افتاده
مادرش دست به لپتاپ و پدر در گوشی
حامد انگار که عاشق شده، شاید امشب
چشمش افتاده به یک قرص قمر در گوشی
عشق بیبیصنم این است که پیجی دارد
هیچجا راحت و خوش نیست مگر در گوشی
عمه، ادمین گروهیست، از اینرو باید
مثل هرشب بخورد خون جگر در گوشی
پارمیدا و عطا تازه به ما پیوستند
نه سلامی سخنی، هر دونفر در گوشی
روزگاری شب یلدا متلی، فالی داشت
کی کسی بود چنین از دم در در گوشی
«امشبی را که در آنیم غنیمت شمریم»
نشویم از سر شب، محو نظر در گوشي
در شب یلدا کمر ما شکست
محمد جاوید
در شب یلدا کمر ما شکست
این کمر از خرج اتینا شکست
جمع زدم آنچه که باید خرید
بر اثرش این دل شیدا شکست
دیده چو افتاد به آجیل و موز
اشک فشاندم، دل «رویا» شکست
گفت: پدر، ای به فدای دلت!
اشک تو روح و دل ما را شکست
تا که «ثریا» به لبو دست زد
چوب زدم دست ثریا شکست
گفتمش این بهر نظر کردن است
از عمل تو دل بابا شکست
قیمت آجیل سر از شمش زر
کی بتوان پسته آن را شکست؟!
اول شب داد شکستم انار
آخر شب کاسه حلوا شکست...
فال زدم، حافظ شیراز گفت:
ناف تو ببریده شده با شکست!
ضربه آخر که به قلبم نشست
«شیشه می در شب یلدا شکست»*
گفت به «جاوید» یکی با مزاح:
راست بگو، از تو چه آیا شکست؟!
(* مصراعی است از شعر
منسوب به ظهیرالدوله)