ژوزه مورينيو را كلهپا كرد
توطئه آشكار
علي ولياللهي
چه طور با قطعيت حرف ميزنند بعضيها؟ آن هم در جايي كه يكي از پيشبينيناپذيرترين جاهاي دنياست. در ورزشي كه پيشبيني لحظه بعدياش از پيشبيني مسير حركت الكترون در دل هسته يك اتم سختتر است. جايي كه لستر با رانيهري، دقت كنيد «لستر» با «رانيهري» نه لستر با گوارديولا يا رانيهري با منچسترسيتي، قهرمان ليگ برتر انگليس ميشود. همان فصلي كه پپ هم بود با يك دو جين مربي سرشناس و پرادعاي ديگر. در ورزشي كه زيدانِ از راه رسيده، آنچه سالها محقق نميشد را محقق كرد. 3 بار پشت سر هم. با كدام تاكتيك خلاقانه و متهورانه كه انگشت بر دهان بگذارد؟ چند تا مثال داشته باشيم از اين نمونهها خوب است؟ رم در بازي برگشت مقابل بارسا را يادمان بيايد. حالا عدهاي بگويند خود بارسلونا شل گرفت وگرنه 10 تا ميزد به گرگها! اشكالي ندارد، اين هم نظري است ولي قرار نيست ما تلاش گلادياتورها را به شل گرفتن بارسلونا تقليل بدهيم. يونان 2004 چه؟ پرتغال جلويش شل گرفت؟ فرانسه و چك و مابقي چي؟ خود پرتغال يورو 2016. تازه همه اينها مال سالهايي است كه سن ما قد ميداده به فوتبال نگاه كردن حرفهاي. در همين چند سال اگر هيچ چيز از فوتبال سرمان نشده باشد، اين را به خوبي ياد گرفتهايم كه هر وقت خواستيم حكم قطعي در مورد اتفاقات پيرامون توپ گرد بدهيم، زبانمان را گاز بگيريم و با خودمان بگوييم:«حالا يك كم بيشتر صبر كنيم، شايد ورق برگردد.»
از روزي كه مورينيو را از منچستر اخراج كردند، عدهاي با تحليلهاي شتابزده از «پايان مورينيو» حرف زدند. از اينكه اين مربي پرتغالي به خاطر نتيجه نگرفتن در منچستر به موزه تاريخ پيوسته و ديگر به درد نميخورد. به اين معنا كه او نميتواند موفقيت ديگري به دست آورد. حقيقتا اين جمله را حتي در مورد مربيان ناكام ليگ برتر ايران هم كه تا به حال چند تيم را فرستادهاند دسته پايينتر نميشود، گفت چه رسد به كسي كه ويترين افتخاراتش دود از كله آدم بلند ميكند. يك سال و نيم پيش همين آدم ليگ اروپا برد و جام اتحاديه. اينها جامهاي كوچكي است؟ شايد اين طور باشد ولي آنقدر مهم هست كه بازيكني مثل گريزمان و مربياش و كلي كارشناس فوتبال فرانسوي اعتقاد داشتند بايد براي برنده اين جام امتياز ويژهاي در اهداي توپ طلا قائل ميشدند! حكم كلي و قاطع صادر كردن، وضعيتي به وجود ميآورد كه راه هر گونه گفتوگويي را ميبندد. مورينيو در منچستر موفق بود؟ نه! البته نسبت به كارنامه خودش. نسبت به فرگوسن. نسبت به آنچه ديگران انتظار داشتند و آيا مورينيو ميتواند در ادامه موفق باشد؟ بله، اين توانايي را دارد. شايد هم نشود. فعلا بازيهاي منچستر بعد از رفتن مورينيو نشان داد كه مشكلات اين تيم خيلي ربطي به تاكتيكهاي به بنبست رسيده آقاي خاص نداشته. البته از قبل رفتن مورينيو هم مشخص بود كه داستان در اولدترافورد از چه قرار است. پستهاي اينستاگرامي بازيكنان. راه رفتنشان در زمين. خندههاي زيرجلكي و حتي آشكار بعضي از بازيكنان بعد از باخت. همه نشان ميداد چيزي اين وسط درست نيست. مورينيو بعد از هر بازي وقتي با اين سوال مواجه ميشد كه بازيكنانش كمكاري ميكنند با جديت ميگفت بازيكناني كه تمام تلاششان را نميكنند، بيشرف هستند و بازيكنان من اينچنين نيستند. ميگفت و خودش بهتر از همه ميدانست كه وضعيت به گونهاي ديگر است. ميگفت تا بازيكنان به خودشان بيايند و تغيير رويه بدهند. در نهايت هم نشد. خيانت بازيكناني كه هفتهاي صدها هزار پوند پول ميگيرند تا تمام تلاششان را بكنند به سرمربي تيم و هواداران اظهر منالشمس است. اين را از بازي بازيكنان بعد از رفتن سرمربي پرتغالي ميتوان فهميد. از پست پوگبا بلافاصله بعد از اخراج ژوزه. از پيام واتسآپي سانچز به روخو و درخواست طلب شرطبندياش سر ماندن يا رفتن مورينيو. از خندههاي ذوقآميز لوك شاو هنگام ورود به كمپ تمرين. از 8 گلي كه تيم سولشر در دو بازي ميزند. البته اگر گمان نميكنيد سولشر توانسته در كمتر از يك هفته انقلاب تاكتيكي در منچستر به راه بيندازد!
در مورد اخلاقي بودن يا غيراخلاقي بودن كار بازيكنان حرف زياد است. كاري كه در حال تبديل شدن به يك رويه است بين بازيكنان. بازيكناني كه هر وقت با مربي حال نميكنند عليهاش اعتصاب ميكنند و مربي را زمين ميزنند. بدون توجه به پولي كه دريافت ميكنند، بدون توجه به هواداران، بدون توجه به قراردادشان كه اگر درونش نوشته نشده باشد بازيكن بايد همه تلاشش را براي باشگاهش تحت هر شرايطي بكند اما همه ميدانند كه اين بند نانوشته هر قراردادي است و رعايتش آنقدر واضح است كه شايد نيازي به نوشتنش نباشد! كاري را كه بازيكنان بايرن با آنچلوتي كردند به ياد بياوريم. كاري كه رئاليها با بنيتز كردند. كاري كه بسياري از بازيكنان داخلي با سرمربيان ميكنند. مانوئل ژوزه را به ياد بياوريم. وينگو بگويچ و صمد مرفاوي و مرحوم حجازي را. فعلا راهي به ذهن كسي در رابطه با درگيري بازيكنان و مربيان نميرسد. شايد هم به اين خاطر است كه هر گاه بين مربي و بازيكنان درگيري پيش ميآيد اين مربي است كه بايد برود. در واقع مربي محكوم هميشگي است. دليل دفاع و حمايت بيشتر سرمربيان ليگ برتري از مورينيو بعد از اخراجش شايد همين بوده باشد. مربيان ميدانند ممكن است اين اپيدمي يك روز يقه خودشان را بگيرد و آن وقت اگر خداي تاكتيك هم باشند باز هم كاري از پيش نخواهند برد. پس بايد بگويند ما طرف مورينيو هستيم حتي اگر تا ديروز توي سر و كله هم ميزدند.
بازيكنان منچستر به سرمربي تيمشان پشت كردند به هر دليلي آنها تمام توانشان را به كار نگرفتند تا ژوزه برود. ژوزه بعد از اخراج در مورد هيچكدام از اعضاي تيم و باشگاه حرف نزد. مورينيو رفت تا شانسش را در تيم ديگري آزمايش كند. خيلي از كارشناسان و خبرنگاران معروف بريتانيا از بازگشت قريبالوقوع مورينيو با تيمي ديگر و قهرمانيهاي ديگر حرف زدند. اتفاقي كه افتادنش مستلزم گذشت زمان است. درام مورينيو هنوز به پايان نرسيده و تازه در پيچ خطرناك داستان قرار دارد. به قول ژاك لكان، قهرمان كسي است كه به او خيانت شده. پس با اين احتساب قهرمان قصه فعلا كسي نيست جز خود مورينيو.