تقابل فكري يا تعامل علمي
چراكه چنين گفتوگوها و مناظرههايي در بهترين حالت ميتواند تجربهاي متفاوت از روال جاري باشد؛ حال آنكه اتفاقي كه معمولا در پي اين گفتوگوها ميافتد، تنشها و بدبينيها را تشديد خواهد كرد و دو طرف صرفا بر اينكه محق بودهاند، پافشاري ميكنند. به همين دليل، طرفين مجبورند كه خود را ذيحق معرفي كرده و طرف مقابل را كاملا خطاكار معرفي كنند. اين درحالي است كه ممكن نيست در مباحثي از اين دست، يك طرف مرتكب هيچ خطايي نشده باشد و طرف مقابل مقصر تمامي مسائل باشد. در نتيجه معتقدم نميتوان به چنين روياروييهايي نام «گفتوگو» داد. نكته حائز اهميتي كه بايد در رابطه با اين مناظره خاص ميان آقايان تاجزاده و زاكاني مورد تاكيد قرار دهم اين است كه اگرچه شخصا معتقدم كه هر دو طرف مناظره سعي دارند حقيقت مورد نظر خود را روشن كنند اما آنچه به عنوان يك ناظر بيروني مشاهده ميكنيم، اين است كه چنين گفتوگوهايي در عمل مچگيري از يكديگر و متهم كردن طرف مقابل است در نتيجه مخل نگاه مثبت به آينده است؛ البته اين گفته به آن معنا نيست كه ما در مورد اتفاقات گذشته فكر نكرده و صحبت نكنيم؛ بلكه اتفاقا بايد در مورد گذشته با رويكردي تاريخي فكر كنيم و سخن بگوييم اما اگر قرار بر بازتوليد گذشته باشد و خروجي آن نوعي پروندهسازي عليه يكديگر باشد، اين اقدام نتايج منفي به همراه خواهد داشت. سوال اين است كه آقايان تاجزاده و زاكاني يا بنده چگونه ميتوانيم بيطرف و منصفانه از عملكرد خود در سال 78 دفاع كنيم؟! آيا اين مهم اساسا ممكن است؟ به نظر ميرسد كه اين امكان فراهم نباشد و اگر بخواهيم وقايع 78 را با رويكردي بيطرف و عادلانه بررسي كنيم، بايد به يك طرف ثالث رجوع كنيم؛ بنابراين به عقيده من برگزاري مناظرههايي از اين دست، پوست خربزهاي است كه بعضا رسانهها زير پاي سياسيون مياندازند زيرا رسانهها براي تيراژ نيز به خوراك نياز دارند و خوراك رسانهها در مطرح كردن چنين موضوعاتي است؛ حتي اگر در اين مورد رسانه نقشي نداشته باشد. البته به هيچ عنوان قصد ندارم، دوستان رسانهاي را محكوم كنم. آنها كار خود را ميكنند اما معتقدم ادامه اين رويه در آينده، نه به نفع كشور خواهد بود و نه به نفع جامعه و جناحها. جالب آنكه مشابه چنين اتفاقي در روزهاي گذشته در مورد مرحوم آقاي هاشميرفسنجاني نيز رخ داد و عدهاي به نام بازخواني تاريخ در دفاع از ايشان وارد گود شده و طبعا در مقابل، به همين بهانه عليه وي سخن رانده شده است. حال آنكه دقت در گفتار دو طرف بهروشني نشان ميدهد كه همه گزارههاي در فضاي سياستزده شنيده شدند و در عمل گامي در مسير شناخت بيشتر و بهتر شخصيت آقاي هاشمي برداشته نشد و مخاطب را به سمت آگاهي بيشتر راهنمايي نميكرد چراكه اين گفتار صرفا نوعي تقابل فكري است، نه تعامل علمي. چنين مباحثي آن هم در شرايطي كه اساسا مساله امروز جامعه اين مسائل نيست، فايده چنداني ندارد. متاسفانه امروز با مسائل مهم بسياري در حوزههاي مختلف روبهرو هستيم و با وجود چنين شرايط سياسي، فرصت مناسبي براي پرداختن به اين قبيل مسائل نيست.