نگاهي به كتاب «ايران در جنگ»
آوردگاه تاريخ
ماهرخ ابراهيمپور
كتاب «ايران در جنگ» از چالدران تا جنگ تحميلي نوشته دكتر كاوه فرخ با ترجمه شهربانو صارمي كه از سوي انتشارات ققنوس منتشر شده نگاهي به تاريخ ايران از دوره صفويه تا جنگ تحميلي دارد. در واقع مولف با نگاهي به وقايع ايران از دوره صفويه تا به امروز تاثير جنگ را در ساختار سياست ايران بررسي كرده است؛ كتابي كه در كمتر صفحهاي از آن عدد و ارقام غايبند و جالب اينكه هر چه ارقام در دوره صفويه و قاجار قطعي و روشن است در دوره معاصر بهويژه در رابطه با كشتهشدگان تظاهرات و راهپيماييهاي دوره پهلوي دوم از قطعيت و شفافيت كمتري برخوردار است.
مولف در دوره صفويه با اشاره به تلاش شاه اسماعيل، موسس سلسله صفويه، براي برپا كردن حكومتي شبيه به ساسانيان دوره باستان، بر آن است كه از وراي شمشير شاهان صفوي به بيان نكاتي از جنگهايي بپردازد كه در داخل و خارج از قلمروي اين سلسله حيات و ممات آنها را رقم زد. يكي از جنگهايي كه كتاب با نگاه خاصي آن را رصد كرده، جنگ چالدران است: «جنگ آتي ايرانيان با امپراتوري عثماني بيشباهت به جنگهاي ايران اشكاني و ساساني و امپراتوري روم و بيزانس نبود. تفاوتش آن بود كه امپراتوري احيا شده ايران تحت حاكميت صفويان در سراسر مرزهاي غرب، شمالغرب و قفقاز با تركهاي عثماني مواجه بود.» مولف يكي از دلايل شكست شاه اسماعيل از سلطان سليم را اطمينان بيش از حد به «فرهمندي» خود ميداند. اما از طرفي در بررسي دلايل شكست ايرانيان از سلطان سليم اين جمله بيشتر جلبتوجه ميكند: «قزلباش استفاده از سلاح گرم را خفتبار ميدانست.» اگرچه برخي منابع به استفاده شاه اسماعيل از توپخانه و سلاح گرم اشاره كردهاند.
اما هر اندازه جنگهاي بيروني براي تحديد تماميت ارضي ايران خطرناك بود، آشوبها و قيامهاي داخلي نيز جان مردم عادي را به خطر ميانداخت و مانع از قوام جمعيت و زندگي در مدار آسايش و بدون تنش براي ايرانيان ميشد؛ زندگياي كه با به قدرت رسيدن آغامحمدخان و پس زدن خونين زنديه عواقب فراموشناشدني براي مردم ايران داشت.
سلسله قاجار با خونريزي، جنگ و گريز بر مسند قدرت نشست تا در آينده جنگهاي بيشتري در داخل و خارج براي ايران رقم بزند؛ جنگهايي كه وارثان آغامحمدخان بازيگر آن بودند و منجر به از دست رفتن بخشهايي از ايران بزرگ شد: «امپراتوري روسيه روياي پتركبير را فراموش نكرده بود: تصرف قفقاز، سلطه بر ايران و خليجفارس با بلندپروازيهايي كه شامل هند و بريتانيا ميشد...» با وجود آنكه عباسميرزا، وليعهد فتحعليشاه، تلاش كرد با مدرنسازي ارتش ايران زخمهاي گذشته را التيام بخشد، اما «در اين مسير مرتكب اشتباه بزرگي شد: اهميت رستههاي -سنتي- ايران بهويژه سواره نظام، قدرت شليك دقيق و مهارتهاي چابكسواري آنها را كه ناظران اروپايي بهشدت تحسين ميكردند، دستكم گرفت.»
از آن دوره كه روسها پارههايي از ايران را به دندان گرفتند، ديگر چشم طمع برنكندند و هرازگاهي به آذربايجان و گيلان پنجه انداختند؛ زخمهايي كه قدم برداشتن به سوي مشروطه و تاسيس دارالشوري را تسريع كرد. گرچه يكي از اهداف مهم اين دستاورد تشكيل مجلس و محدود كردن قدرت شاه بود، اما ارمغان ديگري نيز براي ايرانيان به همراه داشت: «دفاع از خود در مقابل دشمنان داخلي و بومي و تشكيل دولت، ساختار مدرني كه بتواند از كشور دفاع كند.» مولف «ايران در جنگ» با دور شدن از فضاي ايران عصر صفويه، خونريزيهاي آغامحمدخان و مصلحتانديشيهاي بيموقع فتحعليشاه، با نگاهي مثبت به قيام شيخ محمد خياباني سراغ جنگ اول جهاني ميرود: «آرشيوهاي وزارت خارجه بريتانيا در آن زمان آشكارا نشان ميدهد كه خياباني و قيام او در جهت پيشرفت مشروطه و رفاه و بهروزي ايرانيان در لواي كشور يكپارچه بوده است.»
نگاهي كه مولف به ايران در آستانه جنگ نخست جهاني دارد، قدري متفاوت با ايران يكي، دو قرن پيش است هر چند هنوز هم بهدليل برخوردار نبودن از ارتش يكپارچه و تجهيزات مدرن، خطر تجزيه ايران را تهديد ميكند: «ايران بر لبه پرتگاه تجزيه قرار داشت. مجموعهاي از عواملي چون اقتصاد آشفته، قحطي گسترده، سوءمديريت حكومت مركزي ناكارآمد، راهزني لجام گسيخته، بيقانوني گسترده و حضور سربازان بيگانه سبب بروز شورشهاي محلي تا سال 1297ه.ش شده بود.»
سال 1304 تا 1320 ايران در دوره حكومت رضاشاه مشغول گذران دوراني است كه اگرچه از ثبات نسبي برخوردار است اما همين ثبات نسبي و تدارك براي ارتش مدرن باز هم مانع از اشغال ايران در جنگ جهاني دوم نشد: «حتي پس از اضمحلال سريع ارتش در شهريور 1320، بسياري از فرماندهان ارشد ارتش نميتوانستند علل اصلي شكست خود را بپذيرند. آنها بيشتر تمايل داشتند شكست خود را به تجهيزات نازل و فقدان نيروي موتوريزه نسبت دهند.»
كاوه فرخ كتاب «ايران در جنگ» را با تكيه بر آمار و ارقام تاليف كرده و در سايه اين آمار و ارقام با نگاه جديدي به بررسي ايران از زاويه جنگ پرداخته كه در حاشيه اين نگاه درباره برخي از مسائل نيز نظرات جالبي ارايه كرده است.
كاوه فرخ در بخش پاياني كتاب «ايران در جنگ» با تكيه بر اسناد و تحليلهاي مورخان خارجي و منابعي كه در بررسي جنگ ايران و عراق منتشر شده، به انعكاس برخي جزييات آن پرداخته است: «ايرانيان مدعي شدند 48 هواپيما از انواع مختلف، از جمله جنگندههاي ميراژ اف- 1 را كه تازه تحويل [عراق] داده شده بود، نابود كردهاند. تخمين سازمان اطلاعات ايالات متحده 26 فروند بود، 11 هواپيما نيز صدمه ديده شده بود كه چند فروند از آنها را نميشد، تعمير كرد. تعداد هر چه بود صدمه چشمگيري به برنامه هوايي و روحيه عراق وارد شده بود. افتضاح پيش آمده در اچ-3 صدام را چنان خشمگين كرد كه كلنل فخري حسين جابر (فرمانده شبكه دفاع هوايي غرب عراق) را اعدام كرد و تعدادي از خلبانان نيروي هوايي را به زندان افكند.»