درد اصلي مديريت است
برنامهريزي براي 120 دقيقه ميكرد، چراكه بازي ممكن بود به وقت اضافه بكشد. در 45 دقيقه دوم بدنها جواب نداد و فكر بچهها تحتتاثير قرار گرفت و ضريب اشتباهات بالا رفت. به هرحال ما بازي را واگذار كرديم و حسرتمان طولانيتر شد. اما اين باخت مربوط به امروز نميشود. از آخرين قهرماني ايران به بعد هر دوره اين سوال پيش ميآيد كه چه كار بايد كرد. اما يكبار مسوولان ورزش ما پيشكسوتها را دور هم جمع نكردند تا برنامهريزي كنيم و به نتيجه مطلوب برسيم. يكسري ژنهاي خوب هستند در فوتبال كه هميشه وجود دارند. مثل باقي جاهاي مملكت كه اين ژنها حضور دارند. هزاربار هم كه پيشكسوتها و خاكخوردههاي فوتبال بگويند فايدهاي ندارد، يك عده كار خودشان را ميكنند. مثلا هر سال كه ميشود ميآيند و ميگويند تيمهاي باشگاهي را بدهيم دست مردم. پس كجاست؟ چند كشور است كه فوتبالشان را دولت اداره ميكند؟ فقط كرهشمالي است! نتيجه اين تيم را هم ديديم. ما بايد براي پيشرفت برويم سراغ يادگيري از كشورهايي كه صاحب فوتبال هستند و از اين راه تجارت ميكنند. فوتبال بايد صنعت شود تا به نتيجه برسد. نه اينكه مثل ايران از بيتالمال خرج الكي شود. فلان شركت كه معلوم نيست از كجا آمده سه ميليارد به بازيكن يا به منِ مربي پول ميدهد. فرقي نميكند. پول را از جيب مردم برميدارند و در فوتبال خرج ميكنند. اينها نبايد گردن مردم باشد. ما بايد زحمت بكشيم، از بازيكن و مربي و هياتمديره و فدراسيون كه بتوانيم از فوتبال درآمدزايي كنيم تا فوتبال خودش چرخش را بچرخاند. درد اصلي ما مديريت است. دليلش هم اين است كه شايستهسالاري نداريم. اين فقط در فوتبال هم نيست. خيلي از مديران ما در فوتبال با سن و سال بالا حاضر نيستند كنار بروند. هزار سال است كه من اينها را ميبينم! پس كي قرار است امور تخصصي شود و كساني كه علم فوتبال را دارند بر سر كار بيايند؟ جوانان ايراني در همهجا موفق هستند الا در كشور خودشان! داستان از اين قرار است كه برد تيم ملي و حضور در نيمهنهايي و جام جهاني مسكّن است اما اينها دردهاي فوتبال را درمان نميكند. ولي ما عادت كردهايم به مسكّن. درنهايت اين باخت هم مثل باختهاي قبل. اگر قرار باشد مشكل حل شود بايد از اين شكستها عبرت بگيريم و كار به دست كساني سپرده شود كه خاك فوتبال را خوردهاند و سوادش را دارند. در غير اين صورت وضعيت تا آخر به همين شكل خواهد ماند.