آرامش پس از توفان
كاوه فولادينسب
حالا كه دارم اين يادداشت را مينويسم، هنوز بازي ايران و ژاپن برگزار نشده و نميدانم ما فيناليست شدهايم يا نه؛ مهم هم نيست.
اصلا اهميت اين يادداشت در همين است؛ همين كه دارد پيش از بازي نوشته ميشود و محتوايش منطقا و مطلقا ربطي به نتيجه ندارد، همين كه گرفتار هيجان نيست؛ نه از نوع شادي، نه از جنس غم.
اين يادداشت در آرامش پيش از توفان نوشته ميشود براي خوانده شدن پس از توفان، تا يادآوري و تاكيد كند كه نتيجه آن قدرها هم اهميت ندارد.
نه اينكه اصلا مهم نباشد؛ اما اين قدري كه ما برايش سينه چاك ميدهيم و اينطوري كه ما همه چيز را در آن خلاصه ميكنيم، نه؛ واقعا نميارزد.
نتيجه، جزيي از روند و فرآيند كار است، نه همه آن. كيروش تيم ملي ما را قهرمان بكند يا نكند، در اين واقعيت كه او نظم، دقت، وقار و شخصيت حرفهاي را به تيم ملي ايران آورده، تغييري ايجاد نميشود و البته در اين يكي واقعيت هم تغييري ايجاد نميشود كه او صرفا مربي تيم ملي فوتبال ماست - با قراردادي معين و دستمزدي مشخص- و حق و حتي اجازه ندارد كه درباره مسائلي حرف بزند كه خارج از حوزه تخصص، مسووليت و اختيارات است و ما، شهروندان ايراني، اين وظيفه و حق توامان را داريم كه بابت خدمات كيروش از او ممنون باشيم و بابت خروجهاي هرازگاهياش از معيارهاي حرفهاي و حتي اخلاقي، او را مورد مواخذه قرار دهيم. اما اين روزها دوقطبي عجيبي و گاه حتي خندهداري شكل گرفته كه يك سويش منتقدهاي كيروش ايستادهاند (با چشماني تمامبسته به شخصيت بزرگي كه سرمربي پرتغالي به تيم ملي ما داده) و يك سوي ديگر هواداران دوآتشه كيروش (باز هم با چشماني تمامبسته به رفتارها و اظهارنظرهاي هيجاني آقاي سرمربي).
دوقطبيها معمولا جذابند؛ آدمها در برابر هم صف ميكشند، براي هم لشكركشي ميكنند، شعار ميدهند، له و عليه هم چيزهايي ميگويند، «ديگري» را در جايگاه شر مينشانند و «خود» را بر مسند خير...
اما با همه جذابيتشان، حقيقت امر اين است كه دوقطبيها بيشتر به بازي ميمانند و روش خوبي براي مواجهه با پديدهها نيستند؛ چشم آدم را كور ميكنند و واقعبيني و منطق را در گور. ما -افسوس- ديگر به اين عادت كردهايم و جامعهاي ساختهايم كه در آن همه چيز فوري به سمت دوقطبي شدن ميرود؛ از سياست و اقتصاد گرفته تا هنر و ورزش و حواسمان نيست كه چيزي كه در اين ميانهها مدفون ميشود، عمر تكتك ما و منافع ملي كشورمان است.
بايد از جايي تمرين عبور از فرهنگ دوقطبيسازي را شروع كنيم و چه جايي بهتر از فوتبال، با اين تاثير شگفتانگيز اجتماعياش.
كاش كيروش را، اگر ما را راهي فينال و حتي قهرمان آسيا كرد، به برج عاج نقدناپذيري نبريم. و كاش، اگر هم شكست خورد، حواسمان باشد كه هيچ وقت به اندازه اين سالهاي كيروش، با آرامش و اطمينان بازيهاي تيم ملي فوتبال كشورمان را تماشا نكردهايم.