تا همين چند سال پيش اگر ميخواستيد مطالعات فلسفي داشته باشيد، لازم بود از كسي مشورت بگيريد اما در سالهاي اخير، كتابهايي از اين حوزه ترجمه شدهاند كه طيف گستردهتري از مخاطبان ميتوانند بدون دانستن پيشزمينههاي حوزه فلسفه از خواندن آن لذت ببرند؛ كتابهايي كه اتفاقا به موضوعات روزمره زندگي ميپردازند: فشن، كار، تنهايي، ملال و... البته به گفته ميثم محمداميني نبايد تصور كرد كه اين كتابها به دليل نثر ساده و روان خود فاقد ارزشهاي فلسفي هستند. محمداميني خود كتاب «فلسفه عشق» نوشته اروينگ سينگر را ترجمه كرده است؛ كتابي كه شايد عنوان آن مخاطب را به اين اشتباه بيندازد كه با اثري عوامپسند روبهروست. اين كتاب در مدت كوتاهي به چاپ دوم رسيد و محمداميني ميگويد كه اين اثر در آستانه چاپ سوم نيز قرار دارد.
سينگر در بخشي از كتاب ميگويد:«كار فيلسوف اين است كه به ما كمك كند، انديشههايمان را روشن كنيم. اين كاري است كه من هم ميكوشم، انجام دهم.» او در كتاب بر روشن كردن زواياي مساله عشق تمركز دارد. به نظر شما آيا به خوبي توانسته از عهده اين كار برآيد؟
اين كتاب را ميتوان چكيدهاي از سهگانه مفصل سينگر درباره عشق دانست. اما شايد درستتر آن باشد كه بگوييم اين كتاب در واقع اثري است كه سينگر پس از چند دهه كار فلسفي در اواخر عمر به عنوان نموداري خلاصه از نظريات خود درباره روششناسي فلسفه به ويژه درباره موضوع عشق منتشر كرد.(او 6 سال پس از انتشار اين كتاب در سال ۲۰۱۵ و در سن ۹۰ سالگي درگذشت.) اروينگ همانطور كه خودش تصريح ميكند در سنت فلسفه تحليلي آموزش ديده و فعاليت ميكند. او ميكوشد زواياي و چشماندازهاي متعدد و متنوعي كه براي نظر به مفهوم عشق ميتوان داشت را بررسي كند. معناي مختلف اين واژه واحد در متنهاي گوناگون كدام است؟ عشق به مادر، عشق به كار، عشق به وطن، عشق به طبيعت، عشق به هنر و... چه اشتراكها و تمايزهايي ميان برداشت ما از مفهوم عشق در اين موقعيتهاي مختلف وجود دارد؟ سينگر ميكوشد براي پاسخ به اين پرسش گامهايي بردارد.
اما سواي جنبه تحليلي كار، برخلاف رويكرد غيرتاريخي يا ضدتاريخي معمولِ فيلسوفان تحليلي، سينگر در اين اثر نگاهي تاريخي دارد و سعي ميكند، روند تاريخي شكلگيري برداشتهاي امروزي ما را از مفهوم عشق در طول تاريخ، از زمان افلاطون تا كنون، دنبال كند. البته طبيعي است كه اين پروژهاي بسيار بلندپروازانه است كه در چارچوب كتابي كوچك با حجم صدوچند صفحه امكانپذير نيست. بنابراين در پاسخ به پرسشتان درباره اينكه او تا چه اندازه توانسته است در راهي كه در پيش گرفته، موفق باشد بايد بگويم به اين كتاب بيشتر بايد به عنوان سرمشق يا گامهاي ابتدايي براي يك پروژه فلسفي بزرگتر نگاه كرد. از حيث به دست دادن نمونههايي از اينكه تحليل مفهومي و بررسي تاريخي چگونه ميتواند زواياي مختلف مفهوم عشق را براي ما روشن كند، كتاب حاوي مطالب ارزشمندي است. اما طبيعتا ادعاي جامعيت نميتواند داشته باشد و به واقع هم ندارد.
در بازار ترجمه كتابهاي فلسفي با عناوين مختلفي مواجه هستيم؛ كتابهايي درباره ملال، تنهايي، كار و... اما عنوان فلسفه عشق به خاطر لوث شدن واژه عشق در اين روزگار، ميتواند پيش از خواندن كتاب آن را در معرض قضاوتهاي ناآگاهانه قرار دهد. در زمان ترجمه نگران اين موضوع نبوديد كه كتاب آن طور كه بايد و شايد جدي گرفته نشود؟ به طور كلي استقبال از اين كتاب را چطور ارزيابي ميكنيد؟
حتي پيش از اينكه بخواهم تصميم به ترجمه بگيرم در اولين برخورد با كتاب و هنگام مطالعه آن، اين پرسش درباره سطح اثر و كيفيت مطالب آن برايم مطرح بود. شناخت چنداني از سينگر نداشتم و آثار ديگرش را نخوانده بودم اما توجه داشته باشيد كه اين كتاب را انتشارات دانشگاه MIT منتشر كرده و اهل فن ميدانند كه اين انتشارات يكي از معتبرترينها در جهان است. نگاهي به فهرست كتاب و مطالعه چند صفحه از آن قانعم كرد با اثري صرفا عامهپسند و سطحي سروكار ندارم و مطالب ارزشمندي در آن هست. مسالهاي كه بيشتر هنگام تصميمگيري درباره ترجمه اثر برايم مطرح بود، اين بود كه آيا در وضعي كه خواننده فارسيزبان با سهگانه سينگر درباره عشق و سهگانه ديگرش درباره معناي زندگي آشنا نيست، ترجمه اين اثر مختصر كه جابهجا ارجاع به آن آثار دارد، ميتواند مفيد باشد يا خير. اما همانطور كه الن سوبل هم در مقدمه كتاب اشاره كرده است، خواندن اين كتاب نه تنها نيازمند شناخت قبلي از آثار سينگر نيست بلكه ميتواند پيشنياز يا پيشدرآمدي براي مطالعه سهگانه او درباره عشق و معناي زندگي باشد. البته ملاحظه ديگرم اين بود كه از جمله به دليل مميزي شايد اصلا امكان انتشار آثار مفصلتر سينگر به فارسي نباشد پس بهتر است كه دست كم اين اثر ترجمه شود. در مورد استقبال مخاطبان از اثر هم، اگر مبنا را ميزان فروش كتاب بدانيم، فكر ميكنم استقبال نسبتا خوبي صورت گرفته است. كمتر از 5 ماه از انتشار اين كتاب ميگذرد و گويا اكنون در آستانه چاپ سوم قرار دارد.
هر چه پيشتر ميرويم با كتابهاي فلسفي بيشتري مواجه ميشويم كه گويا از ادبيات ثقيل گذشته فاصله گرفتهاند و تلاش دارند با زباني ساده، مخاطب عام را با خود همراه كنند؛ مخاطبي كه ممكن است تا پيش از آن هيچ كتاب فلسفياي نخوانده باشد. سينگر خود در مقدمه كتاب به اين موضوع اشاره ميكند كه به عمد سادهنويسي را انتخاب كرده است. آيا اين گرايش عمده فيلسوفان اين عصر است يا مترجمان ما بيشتر به سمت كتابهايي با اين ادبيات گرايش دارند؟
بله، به نكته درستي اشاره ميكنيد. در سالهاي اخير كتابهاي متعددي در حوزه فلسفه ميبينيم كه زبان سادهاي دارند. اينها عمدتا به سنت فلسفه انگليسي- امريكايي يا به اصطلاح فلسفه تحليلي تعلق دارند. درباره تفاوتها در روش و پرسشهاي مورد توجه در فلسفه قارهاي و تحليلي زياد گفته و نوشته شده است و فكر نميكنم الان امكان آن باشد كه خيلي مفصل در اين باره صحبت كنيم. اما فقط به يك نكته اشاره ميكنم. در فلسفه تحليلي بنا بر استفاده روشن و تا حد امكان خالي از ابهام زبان و پرهيز از مغلقگويي و خودداري از به كارگيري زبان شاعرانه است. اما نكته مهمي كه اينجا وجود دارد اين است كه نبايد زبان ساده و بيان روشن ما را فريب دهد و تصور كنيم، محتواي بحث هم ساده است. بيشتر اين دسته كتابها كه به فارسي ترجمه شدهاند، نيازمند آشنايي قبلي با نظريهها و مفاهيم فلسفي نيستند اما نميتوان گفت هميشه بحثهايشان ساده و براي مخاطبان عام كاملا قابل فهم است. مثلا كتاب «معناي زندگي»* با اينكه زبان سادهاي دارد و به مسالهاي ميپردازد كه براي همه اهميت و جذابيت دارد، يعني معناي زندگي اصلا كتاب سادهاي نيست و ميتوان گفت، خواندن بعضي بخشهاي آن دشوار است.
استقبال از كتاب فلسفه عشق در دنيا به چه شكل بوده است و منتقدان درباره آن چه نظري داشتهاند؟
در مورد استقبال از كتاب در ميان مخاطبان عام اطلاعي ندارم. اما چند مطلب را كه در معرفي و نقد اين كتاب نگاشته شده، ديدهام. اين كتاب را عموما در ادامه كارهاي ديگر سينگر ديدهاند و نگاه مثبتي به آن داشتهاند. سهگانه سينگر در مورد عشق و همچنين سهگانهاش درباره معناي زندگي آثار شناخته شدهاي هستند كه نقد و بررسيهاي مختلفي درباره آنها نوشته شده است. رويكرد تاريخي سينگر و همين نگاه تحليلي او در بررسي مفهوم عشق را عموما ستودهاند بهويژه اينكه او از نخستين فيلسوفاني است كه در اين حوزه قلم زدهاند. همچنين نگاه كثرتباورانه سينگر به مقوله عشق كه ميكوشد به وجوه گونهگون اين مفهوم در بسترهاي مختلف توجه كند و در چارچوب نظري پذيراي اين تفاوتها است از جمله نوآوريهاي سينگر است كه مورد توجه قرار گرفته است. در همين ارتباط از جمله نكات ديگري كه در تحليلهاي سينگر جالب به نظر ميآيد، نقدي است كه از موضع كثرتباورانه خود به رويكرد فروكاستگرايانه فرويد مطرح ميكند. سينگر مدعي است فرويد اينجا دچار خطاي اساسي شده است كه ميكوشد تمام صورتهاي عشق را به علاقه جنسي تقليل دهد و اينكه عشق، بر خلاف نظر فرويد، هميشه مبتني بر ارزيابي نادرست دو نفر از يكديگر نيست بلكه در رابطه عشق نوع خلق ارزش، يا «ارزشبخشي» نيز رخ ميدهد.
پينوشت:
*معناي زندگي، گرت تامپسن، ترجمه غزاله حجتي و اميرحسين خداپرست، تهران، نشر نگاه معاصر، ۱۳۹۴.