خطر جديتر از هجوم امريکا
بيژن عبدالکريمي
پس از گذشت چهار دهه از پيروزي انقلاب اسلامي آنچه حادثه ميمون و مبارکي در حيات اجتماعي و تاريخي ماست، احساس ضرورت درخصوص بازانديشي، بازفهمي و بازتفسير تاريخ انقلاب و مسيري است که طي کرده است و نيز برپايي نشستهاي جسته و گريختهاي است که با هدف بازخواني رويداد انقلاب صورت ميگيرد و بيشتر از آن، بحثها و مناقشات و نفي و ابرامهايي است که غالبا ميان جوانان در فضاي غيرقابل کنترل مجازي و شبکههاي اجتماعي صورت ميگيرد.
بسيار دوست داشتم فرصتي پيدا ميشد تا از برخي از مهمترين آسيبهايي که به انقلاب و جامعه ما بزرگترين و مهلکترين ضربات را وارد کرده است، سخن بگويم.
اما حادثه مواجهه مدير مدرسه ز.آ در منطقه 7 آموزش و پرورش تهران، با سيدمرتضي ميري، فرزند 9 ساله دکتر سيدجواد ميري که از اختلال اوتيسم رنج ميبرد، آنچنان متاثرم كرد که دست به قلم گرفتم تا بيهيچ دعوت و مناسبتي، يک بغض نهفته در گلويم را آشکار سازم.
دليل عاطفيام در نوشتن اين متن اين است که به دليل رابطه خانوادگيام با جواد ميري، همواره شاهد معصوميت و مهرباني فرزند کوچک او، سيدمرتضي بودهام و هر بار که سيدمرتضي مرا ميبيند، شنيدن کلمات «سلام عمو!»يش و پريدنش به آغوشم و روي مرا بوسيدنش را تجربه کردهام.
وقتي شنيدم که يک زن، در مقام مدير مدرسه با يک چنين کودک معصوم و بيگناهي آنچنان خشن برخورد کرده که به خودش اجازه داده است تا وي را در اتاقي زنداني کنند، بر خود لرزيدم و از خود پرسيدم: به راستي در زير پوست اين جامعه چه ميگذرد؟
به راستي چرا افرادي که از کمترين صلاحيتهاي علمي، اخلاقي و فرهنگي برخوردار نيستند، در پستهاي فرهنگي و تربيتي و آموزشي قرار ميگيرند؟ انديشيدن به اين پرسشها ما را با واقعيت سهمگينتري مواجه ميسازد و آن عوامگرايي و عوامزدگي (پوپوليسم) حاکم بر تمام سطوح و لايههاي حيات اجتماعي ماست.
البته پوپوليسم و وجود عوام در همه جوامع در سراسر جهان مشهود است، ليکن در جامعه ما گفتمان انقلاب و انقلابگريهاي سطحي و ظاهري حجابي گشته است تا بسياري از افراد بيصلاحيتيها، ناتوانمنديها، بيفرهنگيها، قانونگريزيها، منفعتطلبيها و فرصتطلبيهايشان را در پس گفتمان انقلاب پنهان ساخته، از اين رهگذر چه چهره کريه و زشتي را از انقلاب ايران به نمايش گذاردهاند و چه ارزشهاي بزرگي از انقلاب مردم ما را قرباني ساختهاند و چه ضربات مهلکي را به انقلاب ايران وارد کردهاند.
به اعتقاد من، ضربات عوامگرايي و عوامزدگي به انقلاب ايران بيش از ضربات امپرياليسم و نظام جهاني و تحريمهاي آن بوده است.
خانم مديري که به صرف همشيره يک جانباز بودن يا با تکيه صوري و شکلگرايانه بر ارزشهاي اسلامي و انقلابي بزرگترين ارزشهاي انساني و اخلاقي و آموزشي و تربيتي، يعني مواجهه انساني با يک کودک معصوم، را قرباني ميسازد، يا افراد خودسري که با صلاحديد شخصي خودشان پرونده استخدامي يک فرد را در دانشگاه گم و گور ميسازند، يا افرادي که از فروش برخي کتابهاي رسمي منتشر شده يک ناشر با مجوز وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي کشور در مساجد را مانع ميشوند، يا شهرداري که با انداختن چپيه به دور گردنش بزرگترين بيقانونيها و زمينخواريها را در يک شهر انجام ميدهد، يا بررس وزارت ارشادي که برخلاف قوانين مصوب و صرفا براساس صلاحديد و سلايق عاميانه و محافظهکاري اداري خودش انتشار يک کتاب را برخلاف قوانين مصوب اعلام ميکند و... صرفا نمونههايي از بيشمار مواردي است که هر روز در جايجاي اين کشور روي ميدهد.
پيوند نامقدس اين پوپوليسم با اشرافيت بروکرات-تکنوکرات و پنهان شدن اين اشرافيت در پس گفتمان انقلاب و آلت دست قرار دادن اين جماعت عوام، درد بزرگ ديگري است که انقلاب ايران و ارزشهاي آن را با مشكلات بزرگ مواجه کرده است.
به نظر ميرسد در آستانه شروع دهه پنجم انقلاب، انقلابيون و نيروهاي وفادار به انقلاب و ارزشهاي آن بايد مبارزهاي را عليه پوپوليسم و بيفرهنگي پنهان شده در پشت حجاب گفتمان انقلاب آغاز كنند.