همهچيز از تظاهرات كودكان براي تغييرات آبوهوايي شروع شد. وقتي اين تظاهرات را ديدم، از خودم پرسيدم: «من به عنوان آموزگار چگونه ميتوانم ارزشهاي درست را به شاگردانم بياموزم وقتي آنها ميزان ناچيزي از اين ارزشها را در بزرگسالان خود ميبينند».
اين تظاهرات دريچهاي است از روشنگري كودكان در جنگ پايانناپذير فرهنگي.
حالا درست است كه گروههاي چپ اين بچهها را براي شجاعت اخلاقيشان تشويق ميكنند، اما ميشود از اين رفتار نتيجههاي ديگر گرفت. همانطور كه جاناتان فريدلند با اشاره به اين تجمع ميگويد كه در عصر امروز كودكان بيشتر از بزرگسالان و كساني كه به بلوغ رسيدهاند، رفتاري مسووليتپذير و بالغانهتر دارند.
حتي اگر نگاه كنيم اثبات اين قضيه در رفتار بزرگسالان راستگرا هم وجود دارد؛ آنها اين نسل نگران محيطزيست را سرزنش كردند، به دانشآموزان حاضر در تجمع گفتند كه به مدرسه برگردند، درسشان را بخوانند و در كار بزرگترهايي كه در محافظت از محيطزيست موفق نبودند، دخالت نكنند.
حتي از سخنگوي نخستوزيري تا «توبي يانگ» كه معتقدند با توجه به رفتار بچهها، سن رايگيري بايد مورد تجديدنظر قرار گيرد و به 21 سال
برسد.
تا اينجا قضيه قابل پيشبيني بود. پس از آن موجي از اظهارنظرهاي نامربوط سرازير شد: «معلمهايي كه اين تظاهرات را پشتيباني كردند بايد از كار بركنار شده و براي كار به معادن نمك فرستاده شوند» يا جيمز پيورفوي هنرپيشه با 107000 فالوور توييت ميكند: «دهان خود را
ببنديد».
با اين همه اختلاف نظر، ايكاش بچهها را سرزنش نميكرديد، وقتي نميدانيد خواست واقعي آنها چيست و ايكاش بزرگسالان دست از نزاع ميكشيدند و رفتار مناسبتري در پيش
ميگرفتند.
چه كسي ميتواند بچههاي جوان را سرزنش كند اگر اعتقاد زيادي به بزرگسالان نداشته باشند؟ چه كسي ميگويد اين بچهها نبايد حرف بزنند وقتي شكاف عميقي بين گفتههاي بزرگترها و عملكرد واقعيشان وجود دارد و آنها اين رفتار متناقض را ميبينند.
براي آنها اين بازي عجيبي است؛ وقتي هدف ما با آنچه از بچهها خواسته ميشود متفاوت است. برداشت اجتماعي بچهها از اين رفتارها اين است: «آنچه من ميگويم انجام بده نه آنچه من انجام ميدهم». از خودتان سوال كنيد: اگر شما يك فرد جوان بوديد، آيا واقعا به افراد بزرگسالي كه چالشهاي بشريت را پيش رو دارند و همان آنها- حتي معلماني مثل خود من- چنين رياكار باشند اعتماد ميكرديد؟
ما به بچهها ميگوييم با يكديگر همانگونه رفتار كنيد كه ميخواهيد با شما رفتار شود. اما مجلس عوام هميشه صحنه جنگي است كه در آن دو جبهه مخالف دايم بر سر هم فرياد ميكشند. در خيابان بوق ميزنيم و به رانندههاي ديگر ناسزا ميگوييم. در مسابقه فوتبال به تيم حريف فحاشي
ميكنيم.
يك روز از بچهها به عنوان تكليف خواستم به يكي از گرفتاريهاي همكلاسي خود بخندند. پس از آن در اين باره صحبت كرديم كه چگونه ما حق نداريم كاري كنيم كه ديگران نسبت به خود حس بد پيدا كنند و از آنها سوال كردم چه احساسي خواهند داشت اگر بهجاي آن فرد بودند.
رياكاري ما اينجا خاتمه نمييابد. ما در مقام پدر و مادر، خانواده و معلم به بچهها ميگوييم اشتباهات خوب هستند و اثبات تلاش ما براي يادگيري است. ولي در عمل ما بسيار كم ميبخشيم. اشتباهات- حقيقي يا ذهني- توسط سياستمداران، تجار، ورزشكاران و... سندي است بر بيكفايتي بيثباتي و اهمال آنها.
آيا تعجبي دارد كه عده قليلي از ما مسووليت اشتباهات خود را به عهده ميگيريم وقتي بازخوردي ناهنجار دريافت ميكنيم.
فقط به اين فكر كنيد كه چه بهندرت ميشنويم كسي بگويد: «متاسفم، اشتباه كردم» دشوار ميتوان جلوي شاگردان كلاس بايستي و بگويي بزرگ شويد و مسووليت كارهاي خود را بهعهده بگيريد.
هر چه بيشتر به عمق رياكاري فكر ميكنيد، اوضاع را بدتر ميبينيد.
ما ميگوييم نبايد آسيب جسمي به ديگران بزنيم، اين در حالي است كه خشونت در فيلمها، ورزش و موزيك بيداد ميكند.
ما به بچهها ميگوييم متفاوت بودن خوب است ولي همچنان در اشكال يكسان به سر ميبريم. ميگوييم دانش قدرت است ولي در عمل افراد متخصص مورد تمسخر قرار ميگيرند. افراد باهوش و درسخوان سوژه خنده ما ميشوند.
آيا با اين همه تناقض فرزندان ما باور خواهند كرد كه براي پيشرفت بايد فقط سخت كار كنند؟ با كاهش پويايي جامعه، ثروت بيحساب در دست عدهاي قليل و رشد تعصب و نژادپرستي در جهان، سادهلوحي است اگر به آنها بگوييم كه سختكوشي تنها راه رسيدن به موفقيت است.
شايد، اگر ما بزرگسالان به جاي موعظه بيشتر عمل كنيم ديگر فرزندان ما نيازي نخواهند داشت دست به اعتصاب بزنند و در عوض ميتوانند بر آينده خود متمركز شوند.
ولي در حال حاضر با توجه به دنياي سرشار از رياي بزرگسالان و بيعملي آنها، من بسيار خوشحالم كه گروه رو به رشدي از جوانان هستند كه به بزرگترهاي خود گوش نميكنند و در عوض ديده و شنيده ميشوند.