تاملي بر حضور گروههاي شهرستاني در جشنواره تئاتر فجر
مسالهاي به نام مركز و پيرامون
محمدحسن خدايي
حال كه سيوهفتمين جشنواره بينالمللي تئاتر فجر با ميمنت و مباركي به پايان رسيده و برگزيدگان، با جوايز خود مقابل دوربين عكاسان، ژست پيروزي گرفتهاند و ناكامان با دستان خالي و البته دلي پراميد به خانه بازگشتهاند، ميتوان به آن نكتهاي اشاره كرد كه واقعيت تلخ اين روزهاي تئاتر ماست؛ آن هم فاصله معنادار شهر تهران در برخورداري از امكانات زيربنايي تئاتر در نسبت با شهرهاي پيراموني. گواينكه مراسم اختتاميه امسال، چنان برگزار شد كه برندگان، چندان امكان سخن گفتن نيابند و مشكلات عيان را بار ديگر در زبان مكرر نكنند. اين البته نظريه شناختهشدهاي است در مطالعات فرهنگي كه شاخص توسعه پايدار در مسائل فرهنگي را بايد نزد محرومترين مردمان جستوجو كرد. براي دستاندركاران فرهنگي كشور، اين مهم است كه با گذشت چهل سال از انقلاب و تلاش براي محروميتزدايي از زندگي محرومان، همچنان نقطه مطلوب حاصل نيامده و عدالت فرهنگي، براي همه علاقهمندان هنرهاي نمايشي فراهم نشده. انبوهي از جوانان مستعد و مشتاق كه در فقدان زيرساختهاي لازم، هيچگاه امكان بروز خلاقيت و آموزش علمي را نمييابند و در پيچوتاب تاريخ، براي هميشه اميد و استعدادشان ناپديد ميشود. جشنواره بينالمللي تئاتر فجر، به نوعي تعينبخشي به همين اختلاف پيرامون و مركز است. اجراهايي كه گاه نشان از وجود استعداد و فقدان آموزش كافي دارد و اگر اين استعداد همراه شود با شانس و امكان ديدهشدن، شايد كه به فرجامي خوش و آيندهاي درخشان ختم شود. جشنواره همچون يك تجربه مشترك، امكان آشنايي و رفاقت و رقابت سالم است. فضاي كارناوالي و خلق روابط همدلانه و به رقابت عادلانه، ميتواند به كاهش فاصله پيرامون و مركز ياري رساند اما اغلب گسستي در اين فاصله معنادار ايجاد نميكند. مستعدان و خلاقان، گاه ميدرخشند و در نهايت جذب تئاتر بدنه ميشوند. فضاي پر رونق مركز، آنان را براي هميشه از بيامكاناتي پيرامون ميگسلد و بر رونق هر دم فزاينده تئاتر مركز ميدمد؛ روندي كه ادامه دارد و گويا تا آيندهاي نه چندان نزديك، همچنان دوام خواهد آورد. از طرف ديگر، گسترش سالنهاي خصوصي در شهر تهران، مستوجب گسترش و تكثري قابل اعتنا شده در يافتن فرمهاي تازه. حال براي پاسخگويي به نياز بازار و البته گردش مالي تئاتر، ميتوان به بازيگران مستعد شهرهاي دور و نزديك ميدان داد. رونق در مركز گاه مقدمهاي بر كسادي تئاتر در پيرامون است و گاه ارتباطي ارگانيك. تئاتر اين روزهاي ما، براي رونق بيشتر و توزيع عادلانهتر سرمايه فرهنگي، به تمركززدايي احتياج دارد و ساختن زيرساختهاي مناسب اجرايي در مناطق پيراموني. به ميانجي اين استراتژي است كه ميتوان از كاهش فاصله مركز و پيرامون و دادوستد سازنده آن سخن گفت. همدلي و همبستگي به ميانجي فضاهايي مشترك است كه تقويت ميشود. تئاتر يكي از اين فضاها و البته از خاطرهانگيزترينهايش است؛ جاييكه ميتوان از نقشهاي ملالآور زندگي هر روزه فاصله گرفت و بر صحنه آن شد كه زندگي روزمره از ما دريغ كرده است. در همان دقايق بازي و بازنمايي.