• ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4357 -
  • ۱۳۹۸ شنبه ۱۴ ارديبهشت

درباره مكان و فضاسازي در رمان «حصار و سگ‌هاي پدرم» نوشته شيرزاد حسن

خنجر و تازيانه و عصا

مهناز طباطبايي

 

 

رمان حصار و سگ‌هاي پدرم نوشته شيرزاد حسن داستان بلندي است با فضاي سوررئال. نويسنده شناخت كاملي از جامعه و مردمي كه كنار آنها زيسته، دارد. مردم‌شناسي و آگاهي از خرافه‌ها و باورهاي مردم كرد عراق اين توانايي را به شيرزاد حسن داده كه تصويرهايي را براي ما خلق كند، بس غريب و سوررئال كه وقتي كتاب را شروع مي‌كني لحظه‌اي خواننده را به حال خود وا نمي‌گذارد. در نوشتار زير قصد دارم با بررسي مكان و فضاسازي رمان كه با توصيف‌ به تصوير كشيده شده، نشان دهم چگونه اين تصويرهاي زيبا خلق شدند.

سه مكاني كه اتفاقات داستان در آن شكل مي‌گيرد؛ حصار، گورستان و گنبد است. البته اين سه‌گانه در رمان چندين بار تكرار شده است. وقتي پدر مي‌خواهد خنجر را به پسرش بدهد. سه بار روي آن دست مي‌گذارد و بعد خنجر را بيرون مي‌كشد. قتل پدر توسط راوي با سه ضربه چاقو اتفاق مي‌افتد. يا جسد پدر بعد از مرگش سه بار خود را در تابوت تكان مي‌دهد. سه قطره خون روي كفن پدر وجود دارد. اعتقاد پدر اين است كه مرد هميشه سه چيز بايد در دستش باشد: خنجر، تازيانه و عصا.

در اين رمان نويسنده تمام قراردادهايي را كه خواننده با خودش دارد به هم مي‌ريزد. قرار است در دل واقعيت‌هايي پيش برويم كه نويسنده در جهان‌بيني خودش خلق كرده. حصار يا ديوار، مكاني است كه در پس ذهن خواننده امنيت و آرامش را تداعي مي‌كند. ولي وقتي وارد اين حصار مي‌شويم پر است از خشونت و ظلم و ناامني.«حصار پدر: زندان دختران و پسرانش، طويله اسب و استرهايش، قفس بلبل‌هايش، لانه و آشيانه سگ و گربه، خرگوش و كبوترهايش، اولين و آخرين منزلگاه زنانش.» ص-20

درون حصار در ظاهر زندگي جريان دارد. همه از سپيده سحر تا شبانگاه در تكاپو هستند. به گاو و گوسفندها رسيدگي مي‌كنند. مشك مي‌زنند. كلاه مي‌بافند و ... ولي اين زندگي با ناله‌هاي مرگ در هم آميخته. پدر خودش را قيمي مي‌داند و دوست دارد حصار را به شهري بزرگ تبديل كند. حاكمي است ظالم كه به زن‌ها و فرزندانش مي‌گويد هيچ كدام از شما بيرون از اين حصار نمي‌توانيد زندگي كنيد؛ گويي زندگي فقط در درون حصار جريان دارد. زنده‌ماندني كه خودش مرگ است و نكته مهم اين است كه حصار در كنار گورستان قرار دارد. در همسايگي مرگ. در حصار جايي براي انسان بودن نيست. انسان حيواني بيش نيست براي بيگاري. اين حيوانات هستند كه شاهانه زندگي مي‌كنند. سالار حصار سگ‌هاي وفادار پدر هستند.

در حصار اگر سوالي پرسيده مي‌شود. كسي نبايد جواب دهد. سوال ديگر به معناي پرسيدن نيست. فقط گفته مي‌شود و سوال كننده خود جواب سوال را مي‌داند. «هيس... كسي جيكش در نيايد... من دارم حرف مي‌زنم... اگر چيزي مي‌پرسم، كسي جوابم را ندهد... چون من جوابش را مي‌دانم... كسي از من سوال نكند...»

گنبد، تصويري كه خواننده از گنبد دارد. نيم كره‌اي خالي ‌است براي زيارت و تقدس. ولي اين گنبد فرق مي‌كند. جايي ‌است نفرين شده كه پسر با اينكه زنده است، مرگ را درون آن در آغوش كشيده و در نفرين ابدي دست و پا مي‌زند. گنبد گوري‌ ‌است براي زنده به گور شدن پسر. گوري ‌است كه آدم زنده‌اي درون آن خفته. گنبد مرزي است براي جدايي از دنيايي بيرون كه پر از شيون و فرياد است.

گورستان؛ جايي كه گوركن با دخترهاي حصار همراه مي‌شود. جايي كه براي مردن است و نه تولد و زايش. جايي كه دخترها سر مزار پدر هنگام شيون و مويه كردن بيشتر شبيه عشوه‌گري و خود فروشي براي گوركني زشت‌رو است و گورستان به تفرجگاهي تبديل مي‌شود.

«از پس هر اشكي لبخندي مي‌درخشيد. در ميان هر جيغي حجم بزرگي از غريو و شادي گوش‌هايم را پر مي‌كرد و مانند خروش چشم‌هايش منفجر مي‌شد. گورستان خوفناك به تفرجگاه سرافرازي بدل شده بود. گوركن لنگ و شهوت‌ران هم اولين عاشق دلداده خواهران دلشكسته‌ام شد. ناجوانمردانه با نگاهي خريدارانه در ميان آنها گشت و همه‌شان را برانداز كرد.» ص-21

پارادوكس و تضادي كه در شكل گرفتن مكان‌ها است در سراسر داستان وجود دارد. فضاسازي رمان از همان صفحه‌ اول شروع مي‌شود. راوي ما كه زنده‌ است از درون گوري داستان را روايت مي‌كند. مانند خفاشي در تاريكي ولي خفاشيست كه برخلاف ذات خفاش بودنش در آرزوي آفتاب است و اين تناقض‌گويي ادامه پيدا مي‌كند. هر وضعيتي به وضعيتي معكوس تبديل مي‌شود. البته اين تناقض‌گويي ابتدا در مضمون كتاب شكل مي‌گيرد. اسارت و آزادي كه در معناي خودش به كار گرفته نمي‌شود. آدم‌هايي كه وقتي درون حصار زنداني‌اند؛ گويي آزادند و زماني كه ديوار حصار فرو مي‌ريزد، مانند اسيري رفتار مي‌كنند. حتي پرندگان وقتي قفس‌هاي آنها شكسته مي‌شود ميلي به پرواز ندارند و اسارت را عين آزادي مي‌دانند.

در مرگ پدر لذت و مرگ در كنار هم قرار مي‌گيرند و پارادوكسي مي‌شود از خنديدن و گريه كردن. «نمي‌دانستم اين آخرين رعشه‌ است يا آخرين به خود آمدن و نجات يافتن از دايره فنا شدن. خنديد، گريه كرد يا خنديد؟ نمي‌دانم...» ص-41

فضاها و تصويرها بارها تكرار مي‌شود تا فضاي سوررئال براي خواننده شكل بگيرد. «كبوترها با صداي شترق بال‌هاي‌شان به پرواز در آمدند و آسمان حصار را پوشاندند. سگ‌ها هم در چهار طرفش حلقه زدند. بلبل‌هاي هراسان از چهچهه نمي‌افتادند. گربه‌ها و خرگوش‌هايش به خود شاشيده بودند.» ص-48

در حصار قرار است قهرمان به ضد قهرمان تبديل شود. پسر كه تا شب كشته شدن پدر قهرمان زن‌ها و دخترها و پسرهاست، به ضد قهرمان تبديل مي‌شود و ديگر هيچ‌كس او را در حصار نمي‌خواهد و به گوري پناه مي‌برد. ضمن اينكه تا پيش از اين ما پسركشي را در فرهنگ شرق داشته‌ايم و اينجا با پدركشي روبه‌رو هستيم.

يكي از خصوصيات بارز ديگر رمان، استحاله است. استحاله ‌سه مكان گنبد، گورستان و حصار. «چقدر سخت است، هم گور هم گنبد و هم گورستان باشم... چقدر سخت است...» (ص-86) و استحاله خير و شر كه در وجود پدر جمع شده؛ پدري كه با تمام ظلم و ستمي كه مي‌كند. بعد مرگش قهرمان زن‌ها و مردهاي حصار مي‌شود. گور او مكاني مي‌شود براي كساني كه به طلب حاجت بر سر مزارش مي‌آيند. حصاري كه هم جهنم است هم بهشت.

استحاله عشق و مرگ. در صحنه‌اي كه راوي پدر را در آغوش رابي آخرين زن پدر مي‌كشد و مي‌گويد، نمي‌دانم تكان‌هاي او رعشه مرگ است يا هيجان عشق.

در حصار همه چيز در هم مي‌آميزد. مرز خيلي چيزها مشخص نيست. راوي مي‌گويد، نمي‌دانم فرزندان پدرم كدام حلال‌زاده‌اند و كدام حرام‌زاده. نام‌هاي آنها در هم آميخته و نام هيچ‌كدام از نامادري‌ها و فرزندان‌شان را نمي‌داند. در جماعتي يك شكل و بدون نام زندگي مي‌كند.

در اين فضاي سوررئال عصيان فرياد مي‌شد. عصيان فرزندان عليه پدر. عصيان پسر عليه پدر. عصيان عليه ساختارهاي متحجر جامعه كه پر از خرافات و فريب است. كلمه به كلمه رمان انگار عصياني است كه خواننده را صدا مي‌زند. كلماتي كه عليه همند. سرگردانند. در فراز و فرودند. «لحظه‌اي در چاله برف مي‌افتادم و لحظه‌اي در شن‌هاي بيابان فرو مي‌رفتم. مي‌جنبيدم: آسمان با همه ستارگانش درون چشمانم مي‌چرخيد، لحظه‌اي در من فرود مي‌آمد و لحظه‌اي دور مي‌شد...» ص-74

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون