درباره تجربه زندگي با شرلوك هولمز
با آقاي كلاه و پيپ و ويولن
نيلوفر صادقي
كمتر كسي پيدا ميشود كه آقاي كلاه و پيپ و ويولن را با كلاه شكاري و پالتو بلند(در اصل دوشاندازي از نوع اسكاتلندي) و پيپ و ذرهبينش بهجا نياورد. ذرهبين ابتكار خالق او، سر آرتور كانن دويل است و به همه كار ميآيد از جمله كشف رمز متن اصلي تومارهاي قديمي و بررسي انواع و اقسام ريزهكاريها در صحنه جرم. كلاه شكاري مخصوص را سيدني پجت، طراح مجله استرند، سر شرلوك هولمز كبير گذاشته و در نتيجه نقش پجت در خلق تصوير ماندگار كارآگاه بينيعقابي دستكمي از نقش نويسنده ندارد. هولمز كه به شهادت دايرهالمعارف داستانهاي پليسي، بزرگترين كارآگاه در عرصه ادبيات است از ژانويه 1881 در خانه شماره 221 ب خيابان بيكر در لندن زندگي ميكند و كارش پيدا كردن پاسخ چراها و دانستن چيزهايي است كه ديگران نميدانند. تعجبي ندارد كه او هرگز زنده نبوده اما هيچوقت هم نميميرد. كانن دويل همه زورش را زد اما نتوانست او را بكشد، يعني در آبشار رايشن باخ او را كشت اما دوباره زندهاش كرد و تا 25 سال بعد از آن جريان هم به نوشتن داستانهاي شرلوك هولمز ادامه داد كه ديگر فلك امانش نداد، البته اندكي قبلش هولمز را روانه تپههاي ساسكس كرد تا كارآگاه كهنهكار به زنبورداري و مطالعهاش برسد. گفتهاند جمجمه اين مرد بلند و باريك با بيني عقابي و گونههاي زرد يا قالبي از آن هر موزه مردمشناسي را غني ميكند اما به زعم برخي ديگر او فقط شرلوك هولمز نخود هر آش و فضول شهر است. آقاي كلاه و پيپ و ويولن مشتري پروپا قرص توتون قوي و بدبو و كاملا كوبيده فروشگاه براوليز است(معمولا انبار توتونش پنجه يك لنگه از نعليني ايراني است) و پيپ سياه گلياي دارد كه هنگام تمركز بر پروندهها- چنين وقتهايي بايد تنها بماند و كسي خلوتش را به هم نزند- آن را به دندان ميگيرد و اتاق را غرق دود غليظ و سياهش ميكند. البته هولمز چندين پيپ مختلف دارد كه روي تاقچه شومينه و در گوشهوكنار اتاقش پخشوپلا هستند اما پيپ سياه گلي و پيپ ديگري كه بيشتر در پروندههاي بيرون از شهر از آن استفاده ميكند، معروفترند. اين دومي پيپ كهنهاي است از جنس ريشه خلنگ كه آقاي كارآگاه آن را با توتون الياف بلند چاق ميكند و ركورد 5 مثقال توتون در يك شب را هم با آن زده است. پرونده هر چه سختتر و پيچيدهتر باشد، پيپ دفعههاي بيشتري چاق ميشود مثلا انجمن موسرخها از آن پروندههاي 3 بار چاق بوده!
كارآگاه وقتي در حالوهواي قضاوت يا شنيدن داستان كسي است، انگشتان دو دست را به هم ميچسباند، با پلكهاي نيمه فروافتاده سراپا گوش ميشود و به فكر مخاطب و نه كلام او پاسخ ميگويد. او هم مرد تفكر است و هم مرد عمل و تحرك و ورزش(البته مشتزني و شمشيربازي) و هم مرد چهره عوض كردن و استفاده از لباس مبدل، از ولگردي ژندهپوش و بسيار معمولي گرفته تا پيرمردي افيوني و كشيشي محترم. ميتواند شبي تا صبح غرق در جلسه پژوهش شيميايي بشود و روي لوله آزمايشگاه و قرع و انبيق سر خم كند. هم اويي كه ميتواند دل و ذهنش را به شور شكار بسپارد، تارهاي ملال را از گرد تنش پاره كند و عاقبت شومي را براي صيدش رقم بزند. از سوي ديگر قادر است به اراده خود فكرش را آزاد كند و غرق موسيقي شود و از آن كمال لذت را ببرد و يك ساعت تمام از پاگانيني خارقالعاده حرف بزند. در مقام موسيقيداني پرشور و نوازندهاي قابل با استعداد جالب توجه در آهنگسازي ميگويد بايد رفت به سرزمين ويولنها كه در آن همه چيز شيريني و ظرافت و هماهنگي است و با ويولن استراديواريوس هم بايد رفت. خلاصه اينكه هولمز قاعدتا بايد پول كلاني، چيزي حدود 500 پوند بالاي ويولنش ميداده، چون اگر يكي از هزار ويولن آنتونيو استراديواري، سازنده مشهور سازهاي زهي را بخواهي بايد سر كيسه را شل كني. اما آن طور كه ميگويد، شانس در خانهاش را ميزند و سروته قضيه با 55 شلينگ هم ميآيد.
اما فقط پيپ و كلاه شكاري و ويولن نيست كه شرلوك هولمز را در يادها ماندگار كرده است. دوست و همراه و همكارش در بسياري از پروندهها، يعني دكتر جان واتسون كه راوي داستانهاي هولمز است و دشمن ديرينش پروفسور موريارتي هم بخش حذف ناشدني دنياي آقاي كلاه و پيپ و ويولن هستند. واتسون است كه از روش و شيوه كار هولمز برايمان ميگويد و اتاقهاي اجارهاي خيابان بيكر را تصوير ميكند. لباس پوشيدن، ويولن زدن، تغيير چهره و حتي عادت خودويرانگر هولمز به كوكايين و حالتهاي روحي مختلفش را از زبان و قلم واتسون ميخوانيم و بيترديد تا اندازهاي تحت تاثير نگاه او به هولمز هستيم كه حتي در دوران استراحت و زنبورداري كارآگاه در ساسكس هم دست از سر او برنميدارد و اصرار ميكند كه پرونده ديگري را براي عموم روايت كند.
از تجربه خودمان بگوييم. دهه 70 خورشيدي براي هواداران آقاي كلاه و پيپ و ويولن در ايران دهه درخشاني بود؛ سريال تلويزيوني شرلوك هولمز با بازي جرمي برت دوبله شد و انتشارات طرح نو مجموعه داستانهاي شرلوك هولمز را در 4 جلد و با ترجمه كريم امامي منتشر كرد كه پيشگفتارهاي ارزندهاي به قلم مترجم دارد و خواننده را با پيشينه ترجمه آثار كانن دويل در ايران آشنا ميكند. مجموعه طرح نو شامل تصويرهاي اصلي سيدني پجت در مجله استرند هم هست كه جذابيت خاصي داشت و دارد و شكل و شمايل هولمز و پيپ و كلاه و ويولنش را در قالب صحنههايي از داستان نشان ميدهد. البته يادمان هست كه خواندن سگ خانواده باسكرويل و آخرين بدرود با ترجمه قاسم صنعوي(نشر توس) هم از تجربههاي شيرين همان دوران است.