حميدرضا آذرنگ، دبيري بيست و دومين جشنواره ملي تئاتر فتح خرمشهر را برعهده گرفته است؛ هنرمند صاحب دغدغهاي كه كارنامهاش از نگارش و كارگرداني نمايشنامههايي با محوريت تبعات جنگ انباشته است. او حالا در شرايطي برگزاري اين رويداد را پذيرفته كه از پيش ميتوان تصور كرد با انواع و اقسام نارساييها و كمبودهاي مالي و زيرساختي دست و پنجه نرم خواهد كرد، چنانكه همه ميدانيم بهرغم وعدههاي متعدد، شهرهاي آبادان و خرمشهر همچنان از نظر توان زيرساختي در زمينه هنرهاي نمايشي به جايگاه شايسته و در شأن هنرمندان شريف اين خطه نرسيده است. آذرنگ در روز تولدش (دوم خرداد) يك روز پيش از فرارسيدن جشن آزادسازي خرمشهر عزيز با ما به گفتوگو نشست كه در ادامه ميخوانيد.
شما به همراه نادر برهانيمرند و نويسندگاني از اين دست افرادي بوديد كه نمايشنامهنويسي جنگ را بعد از يك دوره افول زنده كرديد. حتي بعضي از اين نمايشنامههايتان همچنان به صحنه ميرود. چه اتفاقي افتاد كه از آن دوران تا امروز ديگر شاهد پوستاندازي در زمينه درامنويسي جنگ نبوديم؟
پيش از هر چيز سالروز آزادسازي خرمشهر را كه مثل بازگشت بخشي از وجودمان بود تبريك ميگويم. كامل به خاطر ميآورم وقتي در سال 61 خرمشهر آزاد شد چه شور و وجدي داشتيم. يك بخش از وجود همه ما در بند بود و خيلي خوشحالم تاريخ تولدم در همان حوالي است. همت و ايثار مردم از جمله محمد جهانآراي عزيز در روزهاي اسارت خرمشهر را هيچوقت فراموش نميكنم و همواره برايم قابل احترام است، بههمين دليل نياز بود پيش از هر چيز به آن عزيزان اداي احترام كنم. اما پاسخ اينكه؛ ما يكجور زخم خوردگان و سوگواران جنگ بوديم و تبعات ناشي از جنگ را با پوست و گوشت و استخوان لمس كرده بوديم، كسي به ما سفارش نداده بود يا حقنه نكرده بود درباره جنگ بنويسيم. نميتوانم بگويم يك انجام وظيفه، بلكه واكنشي بود به وقاحت و شرارت جنگ كه هيچ تفاوتي ندارد كجاي جهان اتفاق بيفتد. جنگ چهره سياهي داشت و ويرانگر بود و تازه بعد از صلح متوجه شديم چه بلايي سرمان آمده است. ما زخم خوردگان و بيماران جنگ بوديم و اينطور نبود كه همينطور ساده به سمت نوشتن درباره اين اتفاق حركت كنيم، بلكه جنگ ما را رها نميكرد. در دوراني اتفاقاتي افتاد و سياستهايي صورت گرفت كه افرادي با سليقهها و ديدگاههاي متفاوت آمدند و وامداران و وارثان جنگ شدند. اين وامداري در سينما، ادبيات و هر جاي ديگري قابل مشاهده بود. اينها خط و خطوط خودشان را ترسيم كردند. به خاطر دارم جشنواره تئاتر دفاع مقدس در دوراني طوري پيش ميرفت كه به همپايي جشنواره تئاتر فجر رسيده بود و بچهها شور و شوق زيادي داشتند اما كمكم رنگ باخت. افرادي كه بانيان شكلگيري چنين گردهمايي بودند دانه دانه طرد شدند و شرايط طوري چيده شد كه اينها چارهاي جز رفتن نداشتند. البته من نوشتن درباره جنگ را تقديس نميكنم، نقد جنگ را چرا ولي نوشتن در تقديس جنگ برايم قابل پذيرش نيست، چنانكه با باورهاي ما هم در تضاد است. بعد از آن هم در ايام مختلف برپايي جشنواره هيچ سرمايهگذاري براي انتقال تجربههاي گذشته به نسل جوان وجود نداشت، حتي گاردشان هم باز نبود كه هنرمندان با افكار و تجربيات متفاوت بيايند و شنيدهها و داشتههايشان راجع به جنگ را به شكل دراماتيك روي صحنه ببرند، به همين دليل هم روند گذشته رو به افول رفت.
شما حالا دبيري جشنوارهاي را به دست گرفتهايد كه سابقه اجراي نمايش خودتان «خنكاي ختم خاطره» نيز در آن وجود دارد و از قضا خاطره خوشي هم نشد.
بله آنجا كتك خوردم! اما اجازه دهيد تاكيد كنم جشنواره را به دست نگرفتم كه صرفا يك جشنواره برگزار كنم. ابتدا اشاره كردم خرمشهر از چه جهت برايم حايز اهميت است و در قلبم جايگاه ويژه دارد. آزادسازي خرمشهر براي من يك مناسبت باشكوه است. ما خيلي جاها شعار ميدهيم. به قول سعدي بزرگ كه چو عضوي به درد آورد روزگار، دگر عضوها را نماند قرار استفاده ميكنيم ولي در خيلي موارد به اين گفته مومن نيستيم. من بهخصوص در جنوب كه زادگاهم نبوده بلكه زيستگاهم بوده، شكل گرفتهام. تمام ايامي را كه يك آدم ميتواند به تكامل شخصيتي برسد را آنجا زير سايه نكبت بمب و خمپاره پشتسر گذاشتهام. بله در شعار از دوستي و مهر و محبت ميگوييم ولي وقتي از كنار يكديگر عبور ميكنيم مانند بشكههاي ديناميتي هستيم كه ميخواهيم روي هم منفجر شويم. اصلا فراموش كردهايم چه انسانهاي نازنيني جان خود را براي آزادسازي خرمشهر فدا كردند و همين امروز كه فردايش سالروز آزادسازي خرمشهر است، خجالت ميكشم اخبار انواع اختلاس و فساد از محل درآمدهاي همان افرادي كه آن 8 سال زحمت كشيدهاند كشور را قبضه كرده است. خجالت ميكشم از اينكه افرادي دسترنج مردم مملكت را با خود به كشورهاي ديگر بردهاند و پز روشنفكري و انسانيت و دموكراسي هم ميدهند. نميدانم چرا به اين سمت رفتيم ولي بابت خيلي مسائل رگ گردنم بيرون ميزند.
دو سال پيش از نزديك شاهد برگزاري جشنواره در خرمشهر و آبادان بودم و فكر ميكنم بخشي از نگاه شما را درك ميكنم. فكر ميكنم بحث شما هم اين باشد كه اين دو شهر هنوز به جايگاه واقعي كه شايستهشان است، نرسيدهاند.
اولين قدمي كه برداشتم به حرمت نام آبادان و خرمشهر بود. من اصلا نميتوانم از انرژي كه در اين دو شهر ميجوشد به سادگي بگذرم. از حقوقي كه ضايع شده، نميتوانم بگذرم. براي برگزاري جشنواره رفتم ولي با امكانات بهشدت نازل مواجه شدم. ميخواهم بگويم الان بيست و دومين جشنواره فتح خرمشهر است و معتقدم اگر در بيست و يك دوره گذشته هر سال يك چراغ روشن ميشد الان بايد با محوطهاي مواجه بوديم كه بيست و يك چراغ در آن روشن است اما متاسفانه الان با سالنهايي مواجه هستيم كه در آنها حيات وجود ندارد و وقتي در برابر هنرمندان خرمشهر نشستم بسيار شرمنده شدم. انسانهاي شريفي كه حتي مطالبه هم ندارند.
و امور همواره دلي پيش رفته است.
تصوري وجود دارد كه كارها هميشه بهصورت هياتي پيش ميرود و نيازي به افزايش امكانات نيست و به كمها بايد بسنده كرد. مگر ما در تاريخ مملكت چند مناسبت داريم كه چنين اهميتي داشته باشد؟ چطور ميشود وقتي به سالروز آزادي خاكي كه دشمن زماني مال خود كرده بود ميرسيم كمتوجهي كنيم؟ البته در حد شعار ويرانگر عمل هستيم ولي در عمل به شأن آن شهر و تاريخ احترام نميگذاريم.
اين جشنواره تنها جشنواره ملي است كه در خوزستان و مشخصا در خرمشهر برگزار ميشود. در طول اين سالها افراد محلي هم چندان تلاش نكردند اين جشنواره به محل بيان كم و كاستيهاي مردم بدل شود. فكر ميكنيد با حضور شما چنين بستري به وجود بيايد؟
روزي كه دبيري جشنواره را پذيرفتم، گفتم اگر قرار است همه چيز به همان شيوه رايج دورههاي گذشته انجام شود كه چه بهتر از تجربه همان دوستان استفاده شود، ولي اگر قرار است طرحي نو دراندازيم ابتدا بايد اجازه دهيد ما نيازسنجي كنيم. بايد ببينيم چه بضاعتي وجود دارد كه جشنواره خرمشهر به صورت ملي و با سربلندي به سرانجام برسد و ما سرافكنده نام اين دو شهر نباشيم.
دو سال پيش قرار بود شاهد ساخت و ساز سالنهاي جديد باشيم و امكانات بهتري دراختيار هنرمندان استان قرار بگيرد، آيا امروز شاهد تحقق وعدهها هستيد؟
وعده زياد داده شده و كلنگ ساخت پلاتو آنجا زمين خورده اما همچنان به نتيجه نرسيده است. من هم هرگز وعده نميدهم و حتي گفتهام ابدا نشست رسانهاي برگزار نخواهم كرد، فقط يكبار پيش از جشنواره همه آنچه اتفاق افتاده را گزارش ميدهم و منتظر ميمانم رسانهها بعد از برگزاري جشنواره سراغم بيايند و مطالبه كنند. بياييم كم و بيش ماجرا را بسنجيم و كاري كنيم كه چيزي رو به پيش حركت كند، وگرنه وعده دادن كار دشواري نيست.
اميد داريد چيزي رو به جلو حركت كند؟
اميد را ما ميسازيم و من به تنهايي نميتوانم كاري كنم، فقط با حضور دوستاني كه كنارم قرار ميگيرند تلاش ميكنم اميد بسازم. هيچ كس منتي بر سر خرمشهر و آبادان ندارد و هر نهاد دولتي، خصوصي حتي نظامي بايد افتخار كند كه زير بال و پر آبادان و خرمشهر را بگيرد و ارتفاع پروازش را بلندتر كند. اميدوارم در پايان جشنواره سرافكنده هنرمندان هميشه محروم خرمشهر و آبادان نباشم؛ شهرهايي كه همواره دغدغههاي مالي دولتها را برطرف كردهاند و معمولا در تمام دولتها با بيتوجهي مواجه شدهاند. تاكيد ميكنم منت هيچ شخص و ارگاني بر سر عنوان «آزادسازي خرمشهر» نيست.