مهر تابان علي
سيدعلي ميرفتاح
آنجا كه فروغ تجلي پر و بال سعدي بلندپرواز را بسوزد از پشه لاغر و بيهنري چون من چه خيزد؟ بحث تعارف و شكستهنفسي نيست؛ وقتي افصحالمتكلمين اعتراف ميكند «كس را چه زور و زهره كه وصف علي كند/ جبار در مناقب او گفته هل اتي» من بيمايه كه باشم كه مناقب مرتضوي را برشمرم و بزرگي و جاه آن بيهمتا را يادآور شوم؟ هر كس ميخواهد علي را بشناسد، بهتر است به سراغ بزرگاني برود كه روشن از نور علي شدهاند و كلامشان به بركت كلام علي رنگ خدايي گرفته. وصف علي ميخواهيد بشنويد به سراغ مولوي برويد كه به عنايت علي چشمش بر عالم غيب گشوده شده و كشف كرده كه علي حسنالقضاي بعد از سوءالقضاست. منقبت علي ميخواهيد بشنويد پاي درس حكيم توس بنشينيد كه متواضعانه خود را خاك پاي حيدر مينامد و با صداي رسا اعلام عمومي ميكند «نترسم كه دارم ز روشندلي/ به دل مهر و جان علي». مهر علي در دل خواجه عاشقپيشه شيراز هم زبانه ميكشد آنجا كه «حافظ اگر قدم زني در ره خاندان به صدق/ بدرقه رهت شود همت شحنه نجف»... مادحان علي صف دور و درازي دارند كه بزرگان و پارسايان و اديبان و شاهان و وزيران و ...
عارفان و زاهدان با ذوق و شوق به تمناي خاكساري و اظهار ارادت در آن ايستادهاند. حتي در صف نعال هم جايي به من و امثال من نميرسد... اينكه مينويسم تعارف و تشريفات نيست. منظورم اين نيست كه علي را چنان از دسترس خودم و ديگر بندگان روسياه و گناهكار دور كنم كه حتي در وهممان نگنجد. نه. سليمان با چنان حشمت نظرها بود با مورش. شاهي كه ميشناسيمش از افلاك به خاك ميآيد و با روسياهان عالم نيز همنشين ميشود. شاه با توگر نشيند بر زمين/ حد خود بشناس و نيكوتر نشين... مقام عالي علي بلند است، بيترديد؛ مقام منقبتنويسان علي هم بلند است، سلمنا؛ اما اين بدان معنا نيست كه ما خود را از وجود امامالمتقين بيبهره كنيم و دايما از دوري و محروميتمان بناليم. كسي كه راهمان را سد نكرده. كسي كه بر پايمان زنجير نبسته. زنجيري اگر هست زنجيرهاي نفسانيت است، آن را بدريم و به ديدار علي نايل آييم. منظورم را به زبان ديگري بيان كنم. علي در حكمت همتا ندارد، در جنگ، دوست و دشمنش معترفند كه يلان به گردش نميرسند چه برسد به جنگجويان معمولي. در تقوي، در عدالت، در مهرباني، در عزت نفس، در دانش، در خيرخواهي، در عمل صالح، در صبر، در حقمداري و در هر صفت نيكي كه برشمريد، علي صاحب جايگاه و پايگاهي است كه دست هيچ تنابندهاي بدان نرسد. معالوصف ماه چطور شبهاي تاريك زمين را روشن ميكند، علي هم مهرش عام است و بر سر همه، بر سر فقير و غني، گناهكار و بيگناه، مومن و دهري ميتابد. اين من و توييم كه خود را به دست خود محروم ميكنيم يا خدا توفيق ميدهد و نصيب ميبريم. علي مقام والايي دارد كه دست و زبان ما نه بالاترش ميتواند ببرد نا پايينترش ميتواند بياورد. به حقيقت لفظ بيديني و دينداري ما بر دامن كبريايياش گردي نمينشاند. اما در حال و روز ما تاثير زياد ميگذارد. جعل خرافه و منقبتتراشي و دروغگويي حجاب ضخيمي ميشود كه ما را از مهر تابان علي محروم ميكند. من هيچكس هيچكاره گاهي كه ميبينم در تلويزيون يا در فلان منبر، يكي به اسم شيعه دروغ بر امام اول شيعيان ميبندد و لاطائلات سخيف و داستانهاي چشم گرد كن و دروغهاي شاخدار به آن حضرت نسبت ميدهد از شدت شرم ميخواهم كه آب شوم در زمين فرو روم و چنين بيحرمتيهايي را نبينم. بيحرمتي محروميت ميآورد. بيحرمتي به علي در طول تايخ كم نبوده. درست است كه صف ارادتمندان علي دور و دراز است. اما از اين طرف صف بيادبان و بيحرمتان و محرومان هم كوتاه نيست. كم علي را در طول تاريخ لعن نكردهاند. كم به علي در جمع مومنان دشنام ندادهاند. به اين گروه اضافه كنيد دوستان نادان را. دشمن دانا، اتفاقا بلندت ميكند و مقام و منزلتت را بالا ميبرد. دشمنان علي كم آدمهايي نبودهاند. بعضي از ايشان به داهيان عرب شهره بودهاند. اما گرفتاري ما ناداناني است كه لباس منقبتخواني ميپوشند و خرافههاي سخيف بر شاه ولايت ميبندند و چشم خود و همراهانشان را بر علي ميبندند. بر زمينت ميزند نادان دوست. علي سراج منير است براي هر كس كه بخواهد راه خير بپويد. هر كس كه دنبال برقراري عدالت است، ميتواند به علي تأسي كند و فكر و راه و روشش را با معيار علي تنظيم كند. به قول ملاي روم «تو ترازوي احدخو بودهاي/ بل زبانه هر ترازو بودهاي». علي از اين حيث نه تنها دور از دسترس نيست بلكه رنگ خدايي گرفته و از رگ گردن نيز به ما نزديكتر شده. نميگويم او الگوست. الگو تعبير درستي نيست و ما را در فهم نسبتمان با او به بيراهه ميبرد بلكه ميگويم بايد به او تأسي كنيم و هر راه و مرامي كه داريم خودمان را در پرتو نور او قرار دهيم. چطور آدميان از سايه بيرون ميآيند و از نور خورشيد بهره ميبرند؟ ما نيز اگر طالب حقيم بايد كه سايههاي خودپرستي و عجب و كينه و بيادبي را كنار بزنيم و در پرتو نور علي قرار بگيريم. «از تو بر من تافت چون داري نهان/ ميفشاني نور چون مه بيزبان». مولوي يك عبارت ديگر هم دارد كه ميتواند نسبت ما را با علي روشن كند. درباره بهار از قول پيامبر ميگويد «تن مپوشانيد از باد بهار». فيض علي و اولادانش از جنس بهار است كه زمستانزدگان را سبزي و طراوت ميبخشد. اتفاقا خداي متعال علي را طوري آفريده كه هم جنگجويان ميتوانند به او اقتدا كنند، هم حكيمان. هم متفكران ميتوانند از كلام علي بهره ببرند هم عدالتخواهان. هم اصلاحطلبان ميتوانند معني اصلاح را از كلام علي بفهمند هم اصولگرايان معني اصالت را. هم عالمان ميتوانند از علي اخلاص عمل بياموزند هم متعلمان ميتوانند ادب علمآموزي را از او ياد بگيرند. آن وقت ما چنين خورشيد عالمتابي را بردهايم در پستوي دروغ و فسانه نشاندهايم و قصههاي بيمعني برايش ميبافيم، غافل از اينكه علي جايي ايستاده كه براي شرفياب شدن به حضورش نه شرط دينداري نياز است و نه شرط ايمان. فقط و فقط شرط انصاف لازم است تا كوري را كنار بزند و وجود خورشيد عالمتاب را يادآور شود. حتي كفار و خداناشناسان هم ميتوانند به شرط انصاف و حقيقتطلبي پاي درس علي بنشينند و از او بياموزند. محض سپاسداري يادآور ميشوم كه يكي از بهترين كارهايي كه در اين سالها براي شناخت امام علي صورت گرفته، مواجهه اگزيستانسياليستي با علي است. نام شريف دكتر ملكيان را به نيكي ذكر ميكنم و شما را ارجاع ميدهم به يادداشتهاي بينظيرش در زمينه مواجهه اگزيستانسياليستي با نهجالبلاغه. از اتفاق همين نوع مواجهه است كه شأن و مرتبه والاي علي را به ما مينماياند. خودتان را گرفتار دعواهاي فرقهاي بيحاصل نكنيد. بر سر شأن علي با ديگران بحث نكنيد. اين بحثها در 14 قرن گذشته به جايي نرسيدند منبعد هم نميرسند. در عوض كلام علي را به ميان آوريد و دربارهاش بينديشيد و ببينيد آيا از اين بهتر و سالمتر و انسانيتر ميتوان با حقيقت روبهرو شد؟ گويي علي در مقام متفكر جز حقيقتطلبي دغدغهاي ندارد و هيچ غرضي نميتواند نگاه و زبان او را از حق، ولو به اندازه بال مگسي منحرف كند. نهجالبلاغه گواهي ميدهد كه او بر قله وارستگي نشسته و براي خودش و نفسش هيچ تمنايي ندارد. نه طمع در مواهب دنيا بسته و نه سوداي آخرت به جانش افتاده. اگر بعد از پيامبر يك نفر باشد كه خدا را فقط براي خدا بخواهد او كسي نيست جز علي. عدالتخواهي و مردمدوستي و حقيقتطلبي و بزرگواري او هم از همين جنس است و ما كافي است، ارادتي بنماييم و سعادتي ببريم. حالا كه اينها را گفتم، بگذاريد حرفم را با اين نكته خاتمه دهم كه علي معيار سياستورزي ما هم هست. اگر در هر مقام و منصبي كه هستيد، ميخواهيد بفهميد كه كجاي كاريد و تاريخ چگونه قضاوتتان ميكند، سعي كنيد نسبتتان را با علي فهم كنيد. هر جا و هر مسالهاي پيش ميآيد، سوال كنيد اگر علي بود چگونه برخورد ميكرد. ما بدان مقصد عالي نتوانيم رسيد بيترديد اما عرضم اين است كه حداقل حسنش اين است كه پردههاي پندار كنار ميرود و ميفهميم در سياست و كياست چند مرده حلاجيم و تا چه حد علي بر ما ريزش كرده و بركاتش را بر سرمان ريخته. اگر علي بود جواب امريكا را چه ميداد؟ يا به منتقدان داخلي چه ميگفت؟ يا در مواجهه با مردم چه عكسالعملي نشان ميداد. اسلاممان را، فكرمان را، مديريتمان را، تمناهايمان را، آرمانهايمان را بر علي عرضه كنيم، ببينيم آيا ... سوال و جواب را واگذار ميكنم به وجدانتان و رودروييتان با علي.