محسن آزموده| شيخعبدالحسين اميني نجفي، شهره به علامه اميني و صاحب كتاب مستطاب الغدير در سال 1320 هجري قمري مصادف با 1281 خورشيدي در تبريز به دنيا آمد. پدرش حجتالاسلام حاجميرزا احمد اميني خود از عالمان برجسته تبريز بود. عبدالحسين جوان، علوم ديني را نخست در تبريز در محضر عالماني چون سيدمحمد مولانا و سيدمرتضي خسروشاهي و شيخحسين فرا گرفت سپس راهي نجف شد و در آنجا نزد استادان بزرگي از جمله سيدمحمد فيروزآبادي و سيدابوتراب خوانساري تلمذ كرد. در همان جواني از مراجع بزرگي چون سيدابوالحسن اصفهاني و ميرزامحمدحسين ناييني و شيخعبدالكريم حائرييزدي و شيخمحمدحسين كمپاني اصفهان اجازه اجتهاد يافت و به زادگاه خويش در تبريز بازگشت. مدتي در تبريز بود اما شيفتگي نسبت به امام نخست شيعيان بار ديگر او را به نجف بازگرداند و همه تلاش خود را معطوف به پژوهش و نگارش تحقيقاتي مفصل و كامل راجع به امام علي(ع) و واقعه غدير كرد. علامه اميني در طول حيات خود آثار فراواني چون شهداالفضيله، كاملالزيارات ابنقولويه، ادبالزائر لمن يممن الحائر، سيرتنا و سنتنا سيره نبينا و سنته نگاشت. اما آنچه نام او را برجسته كرد، كتاب الغدير است كه به زبان عربي 11 جلد و ترجمه فارسي آن در 22 جلد منتشر شده است. البته 9 جلد اين اثر به زبان عربي چاپ نشده كه شامل تحقيقي فراگير درباره حديثهايي درباره ولايت است. اين كتاب به تعبير داود فيرحي به قلب مذهب تشيع ميپردازد و كوششي است براي ارايه «تاريخ صحيح» اين رويداد محوري در انديشه شيعه. 30 ارديبهشت، انجمن آثار و مفاخر فرهنگي مراسمي در بزرگداشت علامه اميني برگزار كرد. در اين مراسم حسن بلخاري، رييس انجمن آثار و مفاخر فرهنگي، استاد محمدجواد حجتيكرماني، نويسنده و پژوهشگر علوم اسلامي، داود فيرحي استاد علوم سياسي دانشگاه تهران، استاد منوچهر صدوقيسها عضو شوراي علمي انجمن، حجتالاسلام سيدمحسن دينپرور، محقق و پژوهشگر و حجتالاسلام احمد اميني فرزند علامه اميني سخنراني كردند. در صفحه پيش رو گزارش سخنراني برخي از اين اساتيد از نظر ميگذرد.
صداي خفته و ايده نهفته
براي من سخن گفتن درباره علامه اميني، حالتي معمايي و پارادوكسيكال دارد، زيرا از سويي تمايل دارم راجع به او سخن بگويم و از سوي ديگر نگرانم كه نتوانم حق مطلب را ادا كنم. مرحوم علامه اميني سال 1349 اين دنيا را ترك كرد و امروز قريب به نيم قرن از زمان رحلت او گذشته است. وقتي به اين 50 سال مينگريم، علامه را چگونه ميبينيم؟ مولانا جلالالدين در ديوان شمس ميگويد: اگر چه باد سخن بگذرد سخن باقي است/ اگر چه باد صبا بگذرد، چمن شاد است. اينكه مرحوم علامه اميني اين اندازه احترام دارد، به اين علت است كه صاحب سخن است. او چيزي گفته كه جامعه تشيع قرنها بدان نياز داشت، صداي خفته و ايده نهفته بود و احتياج داشت كه روزي مستدل شود. ميدانيم كه قلب تشيع مساله غدير است. البته غدير بارها در ادبيات تشيع گفته شده بود، اما هيچ زمان اينقدر مستند نشده بود و اين دستاورد بسيار مهم علامه اميني است. جامعه تشيع احتياج داشت كه روزي اين سخن گفته شود. به همين دليل امروز علامه اميني نيست، اما سخن او هميشه باقي خواهد ماند.
علامه و قلب تشيع
هر مكتب و ايدئولوژي، خواه بشري يا خواه غيربشري، سه قسمت دارد: 1. قلب، 2. حواشي حفاظتي يا كمربند امنيتي كه دور قلب كشيده شده و 3. وجه يا استراتژي دفاعي. همه ايدئولوژيها اين سه قسمت را دارند و تفاوتي نميكند كه اين ايدئولوژي بشري باشد يا يك دين و مذهب. هنر علامه اميني اين بود كه متوجه شده بود كه عمرش را بر يكي از پرقيمتترين امور متمركز كند و آن قلب تشيع است.
وقتي به تاريخ فكر سياسي مسلمانان مينگريم، درمييابيم كه متاسفانه اتفاقي رخ داده و آن اين است كه ما تاريخ دولت و فكر اسلامي را معمولا از سقيفه به بعد يعني آن را از فرداي رحلت بنيانگذار دين اسلام حضرت رسول اكرم (ص) در نظر ميگيريم. تفكر رايج مسلماني بعد از سقيفه را برجسته و قبل از آن را پنهان كرده است، از جمله غدير و ما يتعلق بهي و بها. به همين دليل براي من علامه اميني از اين جهت مهم است. تنها غدير نيست كه پنهان است، بلكه خود پيامبر (ص) نيز پنهان است. مطالعات تاريخي نشان ميدهد كه اگر پيامبر(ص) دو معجزه داشته باشد، يكي قرآن و ديگري قرارداد مدينه و دولت پيامبر (ص) در شهر مدينه است، جماعت و امتي كه پيامبر (ص) درست ميكند. قرآن كريم مانده است، اما آن معجزه دوم پيامبر اكرم (ص) يعني سيره عملي پيامبر(ص) كه ترجمان و تفسير قرآن كريم است، كمتر مورد توجه قرار گرفته شده است.
اهميت دوران پس از هجرت
معمولا دوران اوليه مكه مطرح است، اما دوره بعدي يعني از سال اول هجرت تا سال رحلت پيامبر (ص) به گونهاي در پرانتز مانده است و احتياج به تبارشناسي و كاوش جديد دارد. اين دوره بسيار زيباست. اگر انسان اين دوره را مطالعه كند، عليه تاريخ رسمي مسلماني و خيلي امور ديگر قيام ميكند. اين اتفاقي است كه رخ داده است. يكي از موارد و بلكه محوريترين آنها غدير است. بحثهاي بسيار مهمي در ادبيات پيامبر(ص) هست، پيامبري كه با اقليتهاي ديني و قبايل به آن شكل رفتار ميكرد. امروز قراردادي را ميخواندم كه پيامبر (ص) نزد مردم طائف فرستاده و هيچ سياستمداري چنين اقدامي نكرده است.
ظاهر قضيه اين است كه پيامبر (ص) تصميم ميگيرد كه لشكري به طائف بفرستد و بعدا برميگردد و اشخاص بانفوذ و متنفذ تلاش ميكنند كه با صلح اين مساله شكل بگيرد. جالب است كه بني سقيف صلح را قبول ميكند، اما نامه پيامبر (ص) حاوي نكات تازهاي است. او ميفرمايد: اين دين براي غارت و براي انتقال ظلم از ظالمي به ظالمي ديگري نيامده است. اين دين براي رهايي و آزادي همگان است. بعد تاكيد ميكند كه سرزمين طائف متعلق به اهل طائف است و هيچ كس نبايد چپ به آن نگاه كند، امارت و حكمراني آن متعلق به خودش است و من هيچ كسي را براي آنجا نميفرستم، بلكه حكومت «بعضهم علي بعض» هست. يعني حتي نميفرمايد كه فلاني را كه از خود شماست و من ميشناسم، حاكم تعيين كنيد، بلكه ميگويد خودتان انتخاب كنيد. همچنين به بني مالك ميگويد كه خودتان انتخاب كنيد. دنياي عجيبي است. حتي حضرت رسول (ص) هيچ شرط اضافي نميگذارد. اين نشان ميدهد كه اين دين صلح است. اما ميدانيم كه به تدريج اين سنت فراموش شد و بعد از رحلت حضرت رسول (ص) جنگ برجسته شد، يعني دقيقا انقلاب ماهيت رخ داد و اين گونه شناخته شد. بنابراين تنها از غدير نبايد ياد كرد، بلكه بسياري امور ديگر نيز هست كه شبيه غدير هست، اما علامه اميني ندارد كه درباره آن كاوش كند و بتواند ابعاد و جنبههاي متكثر آن را به ما نشان بدهد. اين دستاورد بزرگ علامه اميني است.
تاريخ صحيح
مرحوم علامه اميني يك بار براي هميشه داستان غدير را توضيح ميدهد. ما به اين يك بارها احتياج داريم، اما آنچه من از روششناسي علامه اميني ديدم، بسيار جالب توجه است. استاد حجتيكرماني بر مساله وحدت تاكيد كردند. دو، سه دوره مناقشه بر سر الغدير برجسته شده است. اين اواخر بار ديگر اين مناقشه در شبكههاي اجتماعي مطرح شد و بسياري اين نظر را داشتند كه ممكن است تحقيقاتي از اين دست، فرقهگرايانه باشد. اين بحثي بود كه در فضاي عمومي مطرح شد. من در كشورهاي عربي نيز چنين بحثي را ديدم. اما علامه اميني به دليل روششناسي خاصي كه داشت، مدافعاني داشت. علامه در مقدمه جلد اول كتاب الغدير ميگويد: «بهترين دفاع صادقترين تحقيق است» و بر مراجعه به «تاريخ صحيح» تاكيد ميكند. اگر ما تاريخ صحيح را بيان كنيم، ديگر نياز به لشكركشي خياباني نداريم. تاريخ صحيح گفتن به ما كمك ميكند.
روششناسي علامه اميني دقيق است. او ميگويد: «ما اساسا نميگوييم كه چه اتفاقي افتاد، بلكه بهتر است از خود تاريخ بپرسيم كه چه اتفاقي افتاد.» او ميگويد ما نميگوييم، بلكه تاريخ ميگويد، يعني محدثان و مفسران ميگويند. بعد شروع ميكند اين تفسيرها را با عبارتهاي متفاوت و از طرق گوناگون گرد هم ميآورد، به گونهاي كه دو گروه به يقين ميرسند: 1. كساني كه عاشق تشيع بودند، ايمانشان استدلالي ميشود، 2. آنهايي كه مخالف تشيع بودند، حداقل از اتهام بستن دست نگه ميدارند. بالاخره انسان و فطرتش هست. علامه معتقد است كه ما بايد به تاريخ صحيح برگرديم. تحريف در نوشتن رخ ميدهد. بسياري گفتهاند كه سخن گفتن از چيزي، پنهان كردن ضد آن است و اگر شما به درستي از چيزي سخن بگوييد، به درستي ميتوانيد ضد آن را پنهان كنيد. اين دقيقا يعني جمع كردن، از بين بردن و به حاشيه راندن.
تمركز بر يك موضوع
اما به نظر من دو درس ميتوان از علامه اميني گرفت:
1. براي كساني كه اهل تحقيق و قلم هستند اين نكته مهم است كه الغدير يك كار محوري است. علامه اميني دريافته بود كه بايد يك كار محوري صورت بگيرد. او ميدانست كه عمرش آن قدر ارزان نيست كه آن را پراكنده كند. اگر كتابهاي ديگر او را بنگريد، درمييابيد كه خوشهچين الغدير هستند، حتي اگر قبل از الغدير نگاشته شده باشند. يعني اين گرايش در آن ديده ميشود. بنابراين يكي از درسهاي مهمي كه يك دانشجو و طلبه ميتواند از علامه اميني استنباط كند، اين است كه به جاي مفصل صحبت كردن و متنوع سخن گفتن و تحقيقات زياده پر حاشيه داشتن، تمركز كردن و يك سخن از خود به يادگار گذاشتن و يكي از مسائل جامعه را به نهايت رساندن، اهميت دارد. علامه اميني سالها در گوشه كتابخانهها كار كرد و خواند و نوشت، در آن زمان اين ابزار فعلي وجود نداشت. كتابهاي زيادي بودند كه علامه خاك آنها را ميگرفت و لابهلاي آنها را ميگشت و تحقيق ميكرد. كتابهاي قديم فهرست و نمايه نداشتند و براي گشتن يك مطلب در آنها بايد كل آنها را ذره ذره ميگشت. مثل الان نيست كه با يك كليد واژه بتوان همه مطالب مربوط به آن را پيدا كرد و حتي تعداد تكرار آن را در يك كتاب بگويد. علامه عمر گرانمايهاش را صرف مطالعه انبوهي از آثار كرد. او معتقد بود اگر تشيع چند مساله داشته باشد و من هم اگر وظيفهاي براي حل آنها داشته باشم، اگر بر يكي از آنها متمركز شوم، كافي است و بقيه را ديگران انجام دهند. دفاع سطحي متكثر با دفاع عميق متمركز متفاوت است. علامه اميني دفاع عميق متمركز از قضيه غدير كرد و كار او شاهكار است. ما بايد ياد بگيريم كه چگونه از امهات باورهايمان دفاع كنيم. خوب سخن گفتن به معناي خوب پژوهيدن است.
اعتقادات چونان دفينه
2. درس مهم ديگري كه از علامه اميني ميتوان گرفت اين است كه اگر انسان جوان هم باشد، شهرتش در گمنامي است. اگر سالها وقت بگذاريد، زمانه ارزش انسان را ميفهمد. همين كه ميبينيد امروز دوست و دشمن به علامه اميني احترام ميگذارند، نشانه ماندگاري اوست. علامه را از لابهلاي اين گرد و غبار كتابهايي كه عمرش را صرف آن كرد، ميتوان شناخت.
مرحوم آيتالله العظمي سيد احمد شبيري در كتاب «الكلام يجر الكلام» ميگويد: كساني كه از وحدت سخن ميكنند، چاك جامه را گم كردهاند و قسمت سالم جامه را كوك ميزنند، يعني مسير را اشتباه ميروند. او در تعبيري دقيق در خاطرات شفاهياش ميگويد كه «اعتقادات مثل دفينه واقع محفوظ دارد»، يعني اگر كسي معتقد است دفينه اين گوشه خانه و ديگري بگويد آن گوشه خانه است، نميتوانيم بگوييم كه براي رسيدن به وحدت، قسمت مركزي خانه را حفر كنيم، زيرا نه اين هست و نه آن. در واقع كساني كه از باورهايشان دست ميكشند تا به باور ديگران نزديك شوند و به اين طريق بگويند كه ما ميخواهيم با اين كار به وحدت برسيم، راه وحدت را گم كردهاند. راه وحدت اتفاقا دقيقا شبيه به دفينه، اصرار بر جايي است كه هست، اما بايد قبول داشته باشيم كه ديگران هم باور ديگري دارند. اين نكته مهمي است.
بدل احسن
وقتي آثار و زندگاني و خاطرات مرحوم شيخ عباس قمي صاحب مفاتيحالجنان را ميخواندم، به نكته جالبي برخوردم، تا قبل از مفاتيحالجنان نيز كتابهاي ادعيه فراوان بود، اما متاسفانه بيشتر اين آثار آميخته به خرافات و مطالب غيرمرتبط بود. از مرحوم شيخ عباس قمي نقل ميكنند كه گفته است، من ديدم پيروان يك مذهب مثل تشيع را نميتوان از دعا كردن و نيايش منع كرد، اما من خواستم با اين كتاب «بدل احسن» درست كنم. اين تعبير بدل احسن برايم مهم است، منظور آن است كه به جاي آنكه مدام حمله كنيد و بگوييد كه كتابهاي ديگر بد است، كتاب خوب توليد كنيد. در واقع بدل احسن در مقابل هجوم به ديگران است. اينكه مدام بگوييم اين گروه عناد دارد يا به ديگري حمله كنيم كه غرض دارد يا سومي را بگوييم منحرف است، راه چاره نيست. بزرگاني مثل علامه اميني به جاي اين رويكرد و روش، سرش را پايين انداخته و طلا پيدا كرده است، يك اثر ناب ايجاد كرده و بدل احسان ساخته است. يعني الغدير را نوشته و گفته اين را بخوانيد، به جاي اينكه ديگران را تخطئه كنيد. عرضه كردن بدل احسن هنري است كه علامه اميني داشت.
بنابراين از علامه اميني دو درس ميتوان فرا گرفت: 1. تمركز: عمر آدمي اين قدر ارزش دارد كه هرگز پراكنده نشود و بهتر است كه آدم به درستي هدفگذاري كند و روي يك امر قيمتي عمرش را صرف كند. 2. اين عمري كه صرف شده ميتوانست جدلي باشد، اين عمر ميتوانست تهاجمي باشد. اما علامه نشست و يك بدل احسن ايجاد كرد، آنگونه كه امروز من طلبه يا هر كس ديگري در يك كنفرانسي يا سميناري شركت ميكند، به جاي جدل كردن، اين نرمافزار را هم نگاه كند و اين كتاب شريف را بنگرد. اينجاست كه انسان از افتخار گريه ميكند. اين دو درس بزرگي است كه مرحوم علامه اميني به ما داده است. وحدت رها كردن اصول نيست، خوب دفاع كردن از اصول است. اگر انسان از اصول به خوبي دفاع كند، ديگران هم قبول ميكنند. ما اصول خودمان را با ايجاد بدل احسن ميتوانيم نگه داريم.
پيشنهاد من به همه محققان و پژوهشگران اين است كه اگر ميتوانند، به پاس خدمات مرحوم علامه اميني چند واژه محوري شبيه غدير را تبديل به موضوعات پژوهشي خودشان كنند. در اين صورت است كه شايد روح علامه بگويد كه شما نيز در ثواب من در الغدير شريك هستيد.
علامه اميني دريافته بود كه بايد يك كار محوري صورت بگيرد. او ميدانست كه عمرش آن قدر ارزان نيست كه آن را پراكنده كند. اگر كتابهاي ديگر او را بنگريد، درمييابيد كه خوشهچين الغدير هستند، حتي اگر قبل از الغدير نگاشته شده باشند. يعني اين گرايش در آن ديده ميشود.
يكي از درسهاي مهمي كه يك دانشجو و طلبه ميتواند از علامه اميني استنباط كند، اين است كه به جاي مفصل صحبت كردن و متنوع سخن گفتن و تحقيقات زياده پر حاشيه داشتن، تمركز كردن و يك سخن از خود به يادگار گذاشتن و يكي از مسائل جامعه را به نهايت رساندن، اهميت دارد.