گروه هنر و ادبيات
بحث انتشار «اوليس» نوشته جيمز جويس، نويسنده ايرلندي، سالهاي سال است كه در ايران محل مناقشه شده است. به تازگي فريد قدمي برگردان فارسي سه فصل ابتدايي اين اثر را با عنوان «جلد اول اوليس» از سوي انتشارات «مانياهنر» ارايه كرده است. البته بحث سانسور گريبان اين سه فصل را هم گرفت و قدمي در مصاحبهاي عنوان كرد، حدود 70 كلمه از اين بخشها حذف شده است. بهزعم او اين ميزان حذفيات اشكالي در روند كارش ايجاد نميكند و او به روش خودش خوانندگان را از سطور و واژههاي حذف شده مطلع ميكند.
در مصاحبه پيشرو قدمي از مدافعان سانسور و از روزنامه «اعتماد» براي معرفي نكردن تازهترين ترجمهاش گلايه ميكند. اين گفته در حالي از سوي قدمي عنوان شد كه بهانه گفتوگو با او انتشار همين كتاب بود!
در جلد نخستي كه از ترجمه «اوليس» ارايه كردهايد، حدود 70 كلمه سانسور و حذف شده است. گفتهايد جلد اول 40 هزار كلمه است و حذف 70 كلمه مشكل خاصي براي خواننده ايجاد نميكند. سوال من اين است كه براي فصل هجدهم كه تكگويي دروني مالي بلوم است و به يقين سانسور، پايه و اساس اين بخش را از بين ميبرد، چه ميكنيد؟
نميتوانيم حدس بزنيم كدام بخش با سانسور مواجه ميشود. با توجه به وضعيت اين روزهاي سانسور در ايران فكر ميكنم در بدترين حالت از كل كتاب «اوليس» مجموعا 8 صفحه سانسور بشود. و فكر نميكنم بهتعبير بنيامين ، هاله اثر با سانسور از دست برود. بههر حال فكر ميكنم منتشر نشدن كتاب تندادن بهسانسور است. اينكه رماني دو هزار صفحهاي مثلا با هشت صفحه سانسور منتشر شود خيلي بهتر از اين است كه اصلا منتشر نشود.
شما پيش از اين هم ترجمه كردهايد و ميدانيد سانسور چه بلايي سر كتاب ميآورد. فكر نميكنيد اين مقدار حذفيات به بدنه كتاب ضربهاي وارد كند؟
مسلما سانسور به هر اثري لطمه ميزند و من مثل هميشه از معدود نويسندهها و مترجمهاي ايراني بودهام كه هميشه بهصراحت از سانسور و شيوههاي متنوعش انتقاد كردهام. خواسته نهايي ما اين است كه سانسور به هر شكلش كنار برود، چه خصوصي و چه دولتي. در مورد «اوليس» خواسته بسياري از چيزنويسهاي وطنيمان اين بود كه اين ترجمه اصلا چاپ نشود. يعني دولت هفتاد كلمهاش را حذف كرد اما چيزنويسان ما، مدافعان تقلبي آزادي بيان، خواستار حذف هر چهلهزار كلمه بودند. اغلب رسانهها و روزنامههاي ما از جمله همين روزنامه اعتماد حتي خبر انتشار اين كتاب را در ايران منتشر نكرد. اين هم سانسور است! اما درباره حذف آن70 كلمه بايد بگويم كه بهگمان من چاپ رمان با آن محذوفات بهتر از چاپ نكردنش است. مخاطب هم ميتواند انتخاب كند كه اين ترجمه را بخواند يا نه. خيلي از كتابهايي كه مثل «اوليس» براي دوراني طولاني در امريكا و اروپا ممنوعالچاپ بودند امروز بهراحتي در ايران منتشر ميشوند. در همين دهه اخير كتابهاي بسياري از هنري ميلر، ريچارد براتيگان، جك كروآك و ... منتشر شده كه قبل از اين در ايران امكان چاپشان نبود، اما با مواردي سانسور منتشر شدند، مثل رمان «روزهاي آرام در كليشي» هنري ميلر يا رمان «ويلارد و جايزههاي بولينگاش» از براتيگان با ترجمه من.
يعني براي چاپ اين آثار محتوا را تعديل كرديد يا حذف كرديد؟
نه. اين حرفها از آن دست حرفهاي كليشهاي و بيمعني است. كتاب اوليس براي انتشار هيچ تغييري نكرد، يعني من متن را اصلا سانسور نكردم، فقط برخي سطرها را وزارت ارشاد حذف كردكه البته گمان نميكنم در دنياي امروز بشود چيزي را از مخاطب پنهان كرد و اين سطرها هم بههر حال به دست مخاطبان ميرسد. يكي از فصلهاي رمان «شوخي» ميلان كوندرا كه اتفاقا فصل بلندي هم هست در كتاب منتشرشده فارسي نيست اما همه ايرانيها به اين فصل دسترسي پيدا كردند و آن را خواندند. كتاب «آشنايي با صادق هدايت» كه بهترين و معتبرترين كتاب منتشرشده درباره زندگي هدايت است، تمام موارد حذفشدهاش به دست من و خيليهاي ديگر رسيده است، ما حتي آقاي فرزانه را كه نويسنده اين كتاب است نديدهايم. در دنياي امروز وضعيتي برقرار نيست كه بشود چيزي را سانسور كرد.
اما سانسور بستري براي افرادي ايجاد كرده كه از آن سود ببرند. سه گروه در ايران از سانسور بهره ميبرد. گروه اول، نويسندههاي بنجل و سطح پايين هستند. آنها دوست دارند آثار افراد شاخص ادبيات ايران منتشر نشود و با سانسور مواجه شود تا خودشان در شبِ خالي از ستارگان بدرخشند. من به اين افراد ميگويم كارمندان فرهنگ. آنها اصلا ادبياتي نيستند و هميشه مدافع سانسور بودهاند.
گروه دوم كساني هستند كه خارج از ايران اقامت دارند و هيچوقت نويسندگان و مترجمان جدياي در داخل نبودهاند. اين افراد در زمان اقامتشان در ايران مخالفتي با سانسور نداشتند. حالا كه به دنبال رفاه به غرب كوچ كردهاند، آنجا مدافع آزادي بيان شدند. بنابراين از وضعيت ايران استفاده ميكنند تا براي خودشان تبليغات سياسي كاذب راه بيندازند. مدام مصاحبه ميكنند و ميگويند ما در ايران سانسور ميشديم، هر كس در ايران كار ميكند آشغال است و حرفهايي از اين دست. اين افراد هم از وضعيت سانسور بسيار راضي هستند و دوست دارند اوضاع به همين منوال باشد تا بتوانند براي خودشان تبليغات كنند. جالب است كه در پاريس نمايشگاه كتاب بدون سانسور برگزار ميكنند و همان كتابهايي را كه در ايران چاپ كردهاند آنجا براي فروش ميگذارند تا به اين شكل به نمايشگاهشان اعتبار بدهند. عكسهايي كه از آن نمايشگاه ميديدم پر بود از كتابهايي كه در ايران و توسط ناشران ايراني چاپ شدهاند. در مورد ترجمه به معناي كلي، اين سانسور شديدي كه از آن صحبت ميشود، وجود ندارد. سانسور وجود دارد و بايد با آن مبارزه كرد. اما آنطور نيست كه مانع مطلق كار هنرمند بشود.
گروه سوم، نويسندگان و مترجماني هستند كه بيسوادي خودشان را پشت سانسور پنهان ميكنند. اين گروه ميگويند ما غولهاي قرن بيست و يكم هستيم، اما سانسور در ايران نميگذارد كار كنيم. اين حرف بسيار چرند و بياساس است. يك غولي مانند بولگاكف در اوج سانسور كارهايش را نوشت و دنيا را تكان داد. يا هنري ميلر در امريكا از 1930 تا 1960 كارهايش ممنوعالچاپ بودند. «مدار راسالسرطان» تا سال 1962 ممنوع بود. اما نويسندهاي بود كه كارش را ميكرد و در همان دوره ممنوعالكاري بر جهان ادبيات تاثيرش را گذاشت. سانسور چيزي نيست كه بتوان پشت آن قايم شد و ضعفها را پوشاند.
آقاي بديعي كه سه دهه است «اوليس» را منتشر نكردهاند در كدام دستهبندي قرار ميگيرند؟
من نميدانم آقاي بديعي به چه دليل «اوليس» را منتشر نكرده است. من ايشان را بسيار دوست دارم و رسالهاي را هم كه در مورد جويس نوشتهام به ايشان تقديم كردهام. مثلا رمان «جاده فلاندر» از كلود سيمون را با ترجمه آقاي بديعي بخوانيد، در مقدمه رمان نوشته است كه چندين صفحه از اين رمان سانسور شده و من هر جا را كه سانسور شده سه نقطه گذاشتهام. پس مطمئنا بديعي به خاطر سانسور «اوليس» نبوده كه كار را منتشر نكرده، اگر به اين دليل بود كه همين «جاده فلاندر» را هم منتشر نميكرد.
اما همين سه نقطه گذاشتنها نشان ميدهد آقاي بديعي از ابتدا با سانسور مشكل داشتند و بسياري از مترجمان وقتي با سانسور روبهرو ميشوند همين سه نقطه را هم نميگذارند. شايد آقاي بديعي با گذاشتن همين سه نقطهها قصد داشتند حذفيات متن را به خواننده نشان بدهند و به اين شكل ميتوانيم اين برخوردشان را از نخستين دردسرهاي ايشان با مساله سانسور قلمداد كنيم.
به هر حال اين كار را در مورد «اوليس» هم ميتوانستند انجام بدهند. متاسفانه من تا به حال آقاي بديعي را نديدهام و هيچ چيز مستندي در مورد دليل منتشر نكردن «اوليس» وجود ندارد يا من نديدهام. اما ميدانم «اوليس» اصلا به ارشاد نرفته است. چرا كه اين اثر هنوز در كتابخانه ملي هم ثبت نشده است. ولي با تمام وجود دوست دارم كه ترجمه جناب بديعي منتشر بشود و بسيار مهم است كه از كتابي مثل «اوليس»، كه در اغلب زبانهاي دنيا چند ترجمه از آن موجود است در ايران هم اينطور باشد. البته من بهرغم اينكه كار بديعي را بسيار دوست دارم، در موارد بسياري به همين بخشهاي منتشرشده از ترجمه ايشان از اوليس انتقاداتي دارم. اين اثر اينقدر ظرافت دارد كه مطمئنا مترجمهاي متفاوت با رويكردهاي متفاوتي به اين كتاب ميپردازند. جداي از اينكه من و آقاي بديعي از نسلهاي متفاوتي هستيم و نگاهمان به ادبيات و زباني كه از آن استفاده ميكنيم براي حرف زدن و نوشتن، بسيار متفاوت است. من و آقاي بديعي نيم قرن با هم تفاوت سني داريم و قطعا اين تفاوت رويكردها در مواجهه با يك متن پر از ظرافت مثل «اوليس» نتايج بسيار متفاوتي دارد.
ترجمه جلد اول چه بازخوردي داشته است؟
بسيار خوب بوده است. قبل از اينكه كار شروع بشود، حملات عجيب و غريبي به من شد. فحاشيهايي انجام شد. مهمترين صحبت كساني هم كه اين كارها را ميكردند اين بود كه چرا اين كتاب چاپ شده و نبايد به آن مجوز ميدادند. خيلي از نويسندگان و مترجمان ما به جاي اينكه مدافع آزادي بيان باشند تبديل شدهاند به كساني كه خواهان لغو مجوز يك كتاب هستند. حتي زماني كه كتاب به نمايشگاه كتاب رفت، پيگير اين بودند كه از نمايشگاه كتاب جمعآوري بشود و نتوانستند اين كار را بكنند. اين اتفاق عجيبي است و شايد تنها كشوري در جهان باشيم كه شبهنويسندهها و «چيزنويسان» به دنبال باطل كردن مجوز انتشار كتابي هستند.
اما با وجود تمام اين حواشي، استقبال خوبي از كتاب شد و به تازگي چاپ پنجم با تيراژ 1000 نسخه از اين اثر منتشر شده است. فضاي كينتوزانهاي عليه من ساخته شده كه البته بيشترش بهخاطر مواضع روشن هميشه من در خصوص ادبيات، فرهنگ و سياست است. بسياري از افراد ميترسند درباره من حرف مثبتي بزنند چون منافعشان به خطر ميافتد. البته كه نه من و نه جويس و نه «اوليس» به اين حمايتها نياز نداريم. اين حواشي يك سال، دو سال بعد فراموش ميشود و اين ادبيات است كه ميماند.