نقل كردهاند كه دولت اصلاحطلب محمد خاتمي هر 9 روز با يك بحران مواجه بود. اين فرآيند در دولت روحاني كه اتفاقا ادعاي اصلاحطلبي نداشت اما پشتوانه حضورش در پاستور اصلاحطلبان بودند نيز تكرار و شدت و حدت آن زياد شد. اما آيا ماهيت اين جريان قدرت كه روزگاري دولت خاتمي را تحت فشار قرار ميداد و حالا وزراي دولت و شخص روحاني را تحت فشار قرار ميدهد، يكي است؟ اين سوالي است كه «اعتماد» از محمدعلي ابطحي پرسيد كه رياست دفتر محمد خاتمي را دراختيار داشته است. او معتقد است كه ماهيت اين جريانها تغيير نكرده اما قدرتمندتر شدهاند، چراكه بخشي از حاكميت باعث پر و بال دادن به آنها شده است.
منتقدان امروز دولت با اينكه اغلب خود را دولت در سايه معرفي ميكنند اما به نظر ميرسد كه برخي از آنها وابستگيهايي به برخي مراكز قدرت دارند كه در قالب دولت پنهان بيش از انتقاد به دنبال تخريب و افزايش فشار به دولت هستند. اين فشارها بيش از هر چيز متوجه وزارتخانهها و بخشهاي اقتصادي دولت است. آيا شما با اين تحليل موافق هستيد كه بيش از انتقاد، دستهايي در قالب دولت پنهان تلاش دارد در كار دولت مستقر اختلال ايجاد كند؟
تشكيل دولت در سايه در دنيا به صورت رسمي دراختيار احزاب رسمي است. در فضاي سياسيِ اغلب كشورهايي كه توسعهيافتگي سياسي را تجربه ميكنند، برخي احزاب نزديك به دولت اتاقهاي فكري تشكيل ميدهند تا با بحثهاي كارشناسي كمكي براي دولت مستقر باشند. برخي ديگر از احزاب كه نقش اپوزيسيون دولت را ايفا ميكنند نيز در قالب دولت در سايه عملكرد دولت مستقر را تحت نظر داشته و براي بسياري از گرهها و مشكلات راهحل ارايه ميدهند. هر دوي اين گروهها ميتوانند كمك خوبي براي دولتهاي مستقر باشند اما آنچه در ايران اتفاق ميافتد از سوي احزاب انجام نميشود. در واقع اين احزاب رسمي نيستند كه سيبل انتقادي از دولت را در دست دارند. به صورتي كه كاملا حزب قابل شناسايي، شناسنامهدار با اسم و رسم و خط مشي مشخصي باشد كه انتقادها را همراه با راهحل ارايه دهد، ضمن اينكه مسووليت نقدها و گفتار و عمل اعضا را بپذيرد و پيگير ارايه پيشنهادات منطقي به دولت باشد. در ايران احزاب و تشكيلات به معناي واقعي كلمه وجود ندارند كه بتوانند منتقدان جدي دولت باشند. همچنين شخصيتهاي سياسي در قالب نقد دولت به اتهامزني، مچگيري يا دشمني رو آوردهاند و ادبياتشان، ادبيات نقد نيست. درواقع وقتي به مجموعهاي دولت در سايه اطلاق ميشود كه خودشان را در قامت و مقام اداره كشور ميبينند، خارج از قدرت قرار دارند اما براي رسيدن به قدرت طراحي يا به عبارتي برنامهريزي ميكنند كه اگر به قدرت رسيدند در چه مسير و راهي براي رسيدن به اهدافشان حركت كنند، كدام روش و خطمشي دولت مستقر خوب است و چه روشهايي مناسب نيست. آنها همچنين پيشنهادهايي متناسب با واقعيت را به دولت مستقر ارايه ميكنند. ارايه پيشنهادهاي مبتني بر واقعيت نكته بسيار
حايز اهميتي است. اين نكته قابلتوجه است كه برخي از نقدهاي امروز غيرمسوولانه است و باتوجه به امكانات و واقعيتهاي موجود نيست اما اگر كسي، گروه و جريان خود را دولت در سايه ميداند اولين توقع از او اين است كه ديدگاهها و پيشنهاداتش متناسب با واقعيات مثبت و منفي روز باشد. در شرايط بحراني كه امروز در آن قرار داريم و باتوجه به اينكه به وجود آورنده اين شرايط داخل كشور نيست و ترامپ با رفتار غيرسياسي و غيرنرمال اين وضعيت را ايجاد كرده، كسي، گروه يا جرياني ميخواهد دولت در سايه باشد بايد بتواند باتوجه به اين شرايط مسائل را حل و فصل كند اما متاسفانه تخريبهايي عليه دولتي صورت ميگيرد كه علاوه بر فشار خارجي باعث افزايش فشار داخلي نيز ميشود. درنهايت به نظر ميرسد وضعيت موجود در چارچوب جنگ قدرت قرار دارد و قابل تحليل است نه در راستاي اصلاح كشور.
شما در دولت سيدمحمد خاتمي كه معروف است هر 9 روز با يك بحران مواجه بوده، حضور داشتيد. اين گزاره در دولت روحاني نيز تكرار شد، منتها با اين تفاوت كه دولت يازدهم و دوازدهم هر روز درگير بحرانسازيهاي برخي دستهاي پنهان ميشود كه تلاش دارند در عملكرد دولت اختلال ايجاد كنند. به نظر شما ماهيت اين جريان قدرتمند پنهان كه در دوره خاتمي وجود داشت با ماهيت آنكه در دوره روحاني، دولت مستقر را تحت فشار قرار داده تفاوت دارد يا تغيير ماهيت داده است؟ آيا قدرتمندتر شده؟
به لحاظ ماهوي و ماهيتي يك جريان وجود داشته و دارد. شايد اين موضوع به تقسيم قدرت در ايران و شكل آن بازميگردد. به نظر من اگر موضوع تقسيم قدرت در ايران حل نشود، اين ماجرا و بحرانسازيها همچنان باقي ميماند، اما اگر بخواهم تفاوت اين جريان قدرت را با زمان دولت آقاي خاتمي بگويم بايد به اين نكته اشاره كنم كه لحن و ادبيات آنها خشنتر و بيپرواتر شده است. مرزها در نقد و گفتوگو از زمان محمود احمدينژاد شكسته شده و علاوه بر آن انقلاب ارتباطات فضايي را به وجود آورده كه هر كس، هر صدايي دارد، شنيده ميشود. طبيعتا اين بيپروايي مورد تاييد بخشي از حاكميت است كه صداي آن هم رسا شنيده ميشود. اين بخش قدرتمند با ادبيات بيپروا و خشن از دوران آقاي خاتمي قدرتمندتر شده است. در واقع حمايتهاي ضمني بخشهاي قدرتمند از حاكميت نيز باعث شده مخالفان دولت قدرتمندتر شوند، ضمن اينكه تفاوتي هم بين روساي جمهوري وجود دارد. آقاي خاتمي تكليفش با خودش به عنوان يك اصلاحطلب روشن بود اما آقاي روحاني پايگاه اجتماعي مشخصي ندارد. در دوران آقاي خاتمي بحرانآفرينها با يك مجموعهاي از جامعه روبهرو بودند كه هويت و پشتوانه دولت آقاي خاتمي بودند. در دوران فعلي چنين بدنه اجتماعي با هويت مشخص نيز وجود ندارد. همچنين در درون دولت هم انسجام كامل وجود ندارد و وقتي چنين فضايي بر دولت حاكم باشد راه براي دشمنان و مخالفان دولت باز ميشود.
به مشكل تقسيم قدرت در نظام مستقر اشاره كرديد، مسالهاي كه به نظر شما منجر به شكلگيري قدرتي پنهان شده كه ميتواند دولت مستقر را تحتتاثير قرار دهد. اگر بخواهيم اين تقسيم قدرت را آسيبشناسي كنيم به چه خروجي خواهيم رسيد؟
اين موضوع به قانون اساسي و تقسيم قدرتي كه در اين قانون شكل گرفته، بازميگردد.
اشاره شما به اختيارات رييسجمهوري است؟
خير، بخشهايي از قدرت دراختيار رييس قوه مجريه و همچنين دو قوه مقننه و قضاييه است. در عين تفكيك قوا انسجام لازم وجود ندارد و همين موضوع مشكلاتي ايجاد ميكند.
تا جايي كه خاطرم هست دو دوره رياستجمهوري آقاي خاتمي، دوره دوم رياستجمهوري آقاي احمدينژاد و از شروع به كار آقاي روحاني تاكنون بيشتر وقت مسوولان حكومت به رفع موانع ميگذرد تا به حل مسائل و طراحي راهحلهاي جديد. به هر روي اين اتفاق بدي است كه فعلا هيچ راهحلي ندارد. فرصت فراواني كه اين سه دولت براي حل موانع و بحرانها گذاشتند –بحرانهايي كه عمدتا منشأ داخلي و درون حاكميتي دارد- ميتوانست صرف حل مساله شود و از همين روي كار را سخت ميكند.
در اين برهه شاهد تحريمهاي بيسابقهاي بودهايم كه اداره كشور را خواه ناخواه سخت ميكند. همچنين مدتي است كه گروهها و جريانهاي سياسي وارد فاز انتخاباتي شدهاند و اين موضوع هم به هر حال اصطكاكهايي به وجود خواهد آورد. به نظر شما در اين شرايط رييسجمهوري ميتواند تنشهاي سياسي را كاهش دهد يا نياز است كه مقامات عاليرتبه وارد عمل شوند و فضاي كشور را براي شرايط جنگ اقتصادي فراهم آورند؟
پيشبيني من اين نيست كه فتيله اين دعواها يا جنگ قدرت پايين كشيده شود. متاسفانه آنچه براي اغلب گروهها و جريانها اولويت دارد قدرت است و چندين ماه آينده باتوجه به اينكه انتخابات مجلس شوراي اسلامي دور يازدهم را در پيش داريم، ماههاي تقسيم قدرت است، بنابراين گروهها و جريانهاي مختلف از ابزارهاي متعدد و متنوعي استفاده ميكنند تا كسب قدرت كنند. در حالي كه قاعدتا بايد در شرايط جنگ بيرحمانه و همهجانبهاي كه امريكا عليه ايران به راه انداخته، انسجام و اتحادي در جبهه خودي وجود داشته باشد. با اين حال من خيلي اميدوار نيستم كه چنين اتفاقي رخ دهد. به نظر من راهحل اين نيست كه همه با هم جمع شويم تا اين جنگ را اداره كنيم. البته شايد بدبينانه باشد.
به نظر شما در اثر فشارهايي كه دولت پنهان به دولت مستقر وارد ميكند در ماههاي آينده پروژههايي چون استعفا يا عدم كفايت روحاني يا حتي استعفاي اعضاي كابينه كه ازسوي جريانهاي مخالف دولت دنبال ميشد را ميتوان محتمل دانست؟
دولت متاسفانه چند ژنرال بيشتر ندارد كه استعفا، بركناري يا بهطور كلي رفتن آنها از دولت براي افكار عمومي مهم خواهد بود. بودن يا نبودن، رفتن يا نرفتن بقيه گويا براي افكار عمومي اهميت چنداني ندارد. وزارت نفت، وزارت خارجه، معاون اول و... چند سمتي هستند كه در افكار عمومي تاثيرگذار خواهند بود. براي تغيير غيرژنرالها كه فشاري نيست و ژنرالهاي كابينه همچنين روحيهاي ندارند كه در شرايط سخت كنار بروند و با رفتنشان بحراني جديد براي دولت و كشور ايجاد كنند. در واقع هم وجدان خودشان و هم وجدان عمومي اين مطالبه را دارند كه در شرايط بحراني همهچيز رها نشود. مخالفان دولت نيز آنقدر هزينه زيادي در سطح كنار گذاشتن رييسجمهوري يا تغيير وزرا از طريق مجلس را تحمل نميكنند. به نظر من تنها اقدامي كه ادامهدار خواهد بود بمباران اخبار جعلي براي وزارتخانهها و چهرههاي مهم دولت است.
آيا فشارها بر روحاني افزايش خواهد يافت و بايد منتظر اتفاقات ديگري نيز بود؟
پيشبيني نميكنم كه اين جريانهاي قدرت چنين هزينهاي همچون بركناري رييسجمهوري را متحمل شوند. بحران آنقدر بزرگ است كه كسي داوطلب پذيرش مسووليت نيست، ضمن اينكه بركناري رييسجمهوري بسيار هزينهبر است و حاكميت نميتواند چنين هزينهاي را بپردازد، ضمن اينكه به نفعش هم نيست. شيوه رهبري هم تن دادن يا انجام دادن چنين مسائلي نيست و آقاي روحاني هم در حال حاضر با رويكردهاي حاكميتي مشكلي ندارد و همپا پيش ميرود.