تاملي در باب آزادي انساني- انسان
آزادي نشان پولادين انسانيت
قيصر كللي
«آزادي به خود بودگي كامل است.» اما به خودبودگي كامل به چه معناست؟ به خود بودگي كامل بدين معناست كه موجود (انسان يا حيوان) بيرون از هر حدود و قيود باشد و تحت سلطه خانواده و گروه و اجتماع نباشد. آزادي با چنين صورت خام و خالص و وحشي نه در زندگي شخصي و اجتماعي انسان و نه در زندگي رمهاي و وحشي حيوانات و جانوران قابل وقوع است بلكه تنها براي چنين صورتي خام و خالص ميتوان قالبي انتزاعي را فرض و قائل بود.
انتزاع چيست؟
انتزاع به گونههاي متفاوتي كه داراي مايه اشتراك هستند تعريف شده است. اما من تعريفي از انتزاع ارايه ميكنم كه شايد مايه اشتراكي با ديگر تعاريف نداشته باشد يا داراي مايه اشتراك اندكي با ديگر تعاريف باشد. من براي انتزاع دو صورت كه يكي انتزاع و ديگري انتزاع محض است قائل هستم. انتزاع بدين معناست كه فرد تا حدودي مستقل از باورهاي جاري در اجتماع و تاريخ صورت يا طرح يا تزي را در ذهن (عقل) خود تداعي و طراحي ميكند (بسيار سخت است).
تا حدودي به چه معناست؟
تا حدودي بدين معناست كه فرد يكي از باورهاي جاري در اجتماع را گرفته و بر اساس اين باور صورت و طرحي ديگر بنا ميكند و هرچند پايه و اساس اين صورت و طرح از ديگري است اما شخص با تكيه بر تواناييهاي فردي صورت و باوري جديد را ارايه ميكند. در كل در اين صورت و طرح انتزاعي هر چند بخش يا بخشهايي از آن متعلق به باورهاي پيشين اجتماع و تاريخ است اما شخص بخش يا بخشهايي جديد را هم ارايه كرده كه تا پيش از اين در تاريخ و اجتماع وجود نداشته و اين بخش يا بخشهاي جديد متعلق به فرد طراح و ارايهدهنده هستند.
انتزاع محض چيست؟
انتزاع محض ترسيم صورت يا طرح يا تزي مستقل و بدون تكيه بر باورهاي جاري تاريخ و اجتماع است. به عبارتي روشنتر شخص طراح براي ارايه صورت و تز خود به هيچ يك از باورهاي جاري در تاريخ و اجتماع رجوع نميكند و هيچ يك از اين باورها را پايه و اساس طرح خود قرار نميدهد بلكه طرحي نو درميافكند كه در اساس و پايه از آن خود طراح است (بسيار بسيار سخت است).
پس اكنون به اين پرسش ميرسيم كه انسان چيست؟
از لحاظ فلسفي و منطقي انسان حيواني است ناطق. از لحاظ سياسي و اجتماعي انسان موجودي است اجتماعي. اما اين دو تعريف براي ما راهگشا نيست و ما اكنون براساس اين دو تعريف راه به جايي نخواهيم برد. هرچند براي آزادي تعريفي انتزاعي محض ارايه كردم اما در اينجا براي انسان تعريفي انتزاعي در قالب فلسفه سياسي ارايه ميكنم. انسان واحدي اجتماعي با قالبي تاريخي مشخص با ارزشهاي مادي و معنوي مخصوص به خود است. به عبارتي ديگر انسان وجودي يگانه است كه داراي حريمي مشخص و محدود و داراي حقوقي نامحدود است. اگر انسان را از صورت يگانه جداسازيم و انسان را به جمع و گروه پيوست كنيم چيزي كه در اين ميان از بين خواهد رفت حقوق و حريم شخصي فرد خواهد بود. چون كه ديگر شخص و حريم شخصي معنا ندارد بلكه جمع و حريم جمعي ميدانداري خواهد كرد. وقتي حريم و حقوق شخصي از بين برود انسان هم از بين رفته است و وقتي انسان از بين برود انسانيت هم از بين ميرود.
اما تناسب انسان با آزادي چيست؟ آزادي آبروي تاريخ انسان است. آزادي براي انسان نشان پولادين افتخار است كه به انسان جايگاه شهروندي ميدهد. انسانها بدون داشتن آزادي شهروند يك جامعه محسوب نميشوند بلكه افراد يك جامعه هستند. به واقع تا اينكه انسان به آزادي دست نيافته باشد به جايگاه شهروندي نايل نخواهد آمد. در جوامع بسته عنوان شهروندي پرستيژ بزك شدهاي است كه به افراد اطلاق ميشود. از آنجايي كه با نبود آزادي معيارهاي شهروندي به يك شخص تعلق نميگيرد پس در يك جامعه بسته واژه شهروندي براي شخص پرستيژي درون تهي خواهد بود كه براي شخص هيچ گونه بار فردي و اجتماعي نخواهد داشت. انسان يعني آزادي. انسان معنايي نداشته و نخواهد داشت مگر آزادي. انسان بدون آزادي چيزي نيست مگر ارابهكش استبداد.
ارزشهايي چون حريم شخصي و آزادي قلم و آزادي اعتقاد معيارهاي شهروندي هستند كه آنگاه كه انسان آنها را به دست آورد به واقع به جايگاه شهروندي نايل آمده است و اين ارزشها به دست نخواهند آمد مگر اينكه جامعه به آزادي رسيده باشد.
اكنون به پرسش پاياني ميرسيم. آزادي انساني چيست؟ با آن تعريفي كه از آزادي ارايه كردم آزادي در صورت خام و خالص بودن نميتواند به كار انسان آيد و به درد انسان بخورد و عنوان آزادي انساني را به خود بگيرد. پس خواهينخواهي براي اينكه آزادي بتواند قالب انساني بر خود بپوشد و با عنوان آزادي انساني شناخته شود بايد حدود و ثغور را بر خود بپذيرد. اما بايد مشخص كنيم كه منظور از حدود و ثغور براي آزادي چيست؟ حدود و ثغور در حوزه اجتماع و آزادي بدين معناست كه هر شخص داراي حريمي مشخص و محدود به خود است. حريم خصوصي هر شخصي به حريم خصوصي ديگر اشخاص تكيه ميزند و هر شخص حق ورود به حريم شخصي ديگر افراد را نخواهد داشت. حريم شخصي حريم قدسي هر شخص محسوب ميشود و نه فقط ديگر افراد جامعه حق ورود به اين حريم شخصي و قدسي فرد را نخواهند داشت بلكه دولت به عنوان قدرتمندترين نهاد سياسي اجتماعي جامعه هم حق ورود به حريم خصوصي افراد را نخواهد داشت. حريم خصوصي تنها به معناي خانه و محل كار نيست بلكه حريم خصوصي همانند پوست صورت پرستيژ لاينفك هر فرد محسوب ميشود و به صورت مدام با فرد خواهد بود. با اين توصيف از حريم خصوصي ايجاب ميكند تا اكنون چندي از گونههايي را كه بهوجودآورنده حريم خصوصي هستند نام ببريم. چند نمونه از حريم خصوصي شامل نوع رابطه اجتماعي، نوع پوشش، نوع خوردن و نوع نوشيدن ميشود. در اينجا پرسشي ديگر مطرح ميشود و آن اينكه آيا جامعه و شخص پس از به دست آوردن اين انواع به آزادي انساني نايل آمده است؟ هر آن گاه كه شخص با داشتن اين حريم خصوصي داراي آزاديهاي قلم و بيان باشد و بتواند آزادانه وضعيتها را به نقد و چالش بگيرد و جامعه با راي اكثريت بتواند قدرت سياسي و فرد نخست سياسي جامعه را جابهجا كند فرد به آزادي انساني نايل آمده است و آزادي انساني تحت عنوان دموكراسي همانند يك چتر بر جامعه و كشور گسترانده شده است. بر همين اساس هر فردي كه خواستار قدرت سياسي است بايد انديشه خود را در اختيار جامعه بگذارد و به پرسش و نقد جامعه پاسخگو باشد. پس در جامعه آزاد ارزش هر سخن به توان نقدپذيري آن است. اما به تناسبي كه در پشت هر راي و نقدي خرد سياسي و اجتماعي نهفته باشد كيفيت رشد بالا و پاييني خواهد داشت. پس بدون شك سطح مطالعه عامل اصلي و اساسي در رشد خرد سياسي و اجتماعي فرد و جامعه خواهد بود.
اكنون با تعريف واژههاي آزادي، انسان و تناسب ميان آن دو و پي بردن به گرانمايگي بيحد و شمار آزادي و انسان و با دريافتن اين حقيقت و اين واقعيت كه هيچ يك از داراييها و خواستههاي نوستالژيك انسان حتي به پاي آزادي هم نميرسند بايد روزي جهاني را به آزادي اين گرانمايهترين نعمت اختصاص داد. نوستالژي بزرگ انسان در طول تاريخ نبود آزادي است. در طول تاريخ آزاديخواهان بسياري براي آزادي و بشريت قد برافراشتند و اين انسانها بسيار مورد ستايش و احترام بشريت هستند و براي برخي آنها روزهاي جهاني را اختصاص دادهايم. اما براي خود آزادي كه اين همه مورد خواست و ستايش انسان در طول تاريخ بوده روزي جهاني در تقويم انسان وجود ندارد.
بر اين اساس و با در نظر گرفتن معيارهاي زمان (ماهها و فصول سال) و مكان (جاي جاي كره زمين و همه كشورها) و روزهاي تعطيل اديان سومين سهشنبه از ماه ارديبهشت را براي روز جهاني آزادي پيشنهاد ميكنم.
در فرهنگ ايرانيان عدد سه نماد ارديبهشت است كه به معناي بهترين و بالاترين راستي و پاكي است. سومين سهشنبه از ماه ارديبهشت براي تمامي كشورهاي جهان زماني مناسب از لحاظ آب و هوايي خواهد بود. همچنين با در نظر داشتن روز تعطيلي تمامي اديان سومين سهشنبه از ماه ارديبهشت را براي روز جهاني آزادي پيشنهاد ميكنم. با اين پيشنهاد نخواستهام روز جهاني آزادي با روز تعطيل هيچ يك از اديان مطابق باشد تا باعث حب برخي و بغض برخي ديگر شود.
1- انسان موجودي است فلسفي. چرا انسان موجودي است فلسفي؟ ابزار فلسفه سه واژه «چرا» و «چگونه» و «چيست» هستند. از آن جايي كه هر انسان بدون استثنا و از آغاز زندگي تا پايان زندگي به وفور اين سه واژه را مورد استفاده قرار ميدهد پس فلسفي است. انسان موجودي است تمدنساز. از آنجايي كه انسان موجودي است فلسفي موجودي است تمدنساز. انسان تا صاحب اختيار نباشد نميتواند موجودي فلسفي باشد. بدون شك انسان بايد مختار باشد تا بتواند ابزارهاي فلسفه را براي يافتن پاسخ به پرسشهايش به كار گيرد. موجود تمدنساز موجود پرسشگر است. آن گاه كه موجودي تحت نام و عنوان انسان در تلاش باشد تا براي هر پرسش پاسخي بيابد تمدن خواهد ساخت. تمدن چيزي نيست مگر پاسخ به پرسشها. تمدن يعني نياز برآورده شده.
اكثر انسانها با به كارگيري ابزار سهگانه فلسفه (چرا- چگونه- چيست) در پي دستيابي به «كيستاتي» سوژه هستند (شناخت سطحي) . اما اقليتي كمشمار از انسانها با به كارگيري ابزار سهگانه فلسفه در پي دستيابي به چيستايي سوژه هستند (شناخت عميق).
2- نوستالژي - بسياري از فرهنگها و دانش نامههاي فلسفي و سياسي نوستالژي را غم غربت معنا كردهاند. اما من نوستالژي را «حسرت» معنا ميكنم. غم غربت فراگير نيست و توان حمل معناي نوستالژي را ندارد. اما حسرت از اين توان برخوردار است تا هم غم غربت و هم فراتر از غم غربت را دربرگيرد. - بنگريد- فرهنگ فلسفي و فلسفه سياسي- نشر پايان – از نويسنده همين مقاله – بخش نوستالژي.