آموزشگاههاي هنري به فرزندان ما چه ميآموزند؟
بازيگري؛ رويايي پرهزينه
شيرين كاظميان
طي چند سال گذشته، تهران را كلاسهاي آموزش بازيگري با عناويني اعجابانگيز فراگرفته، والدين گمان ميكنند اگر فرزندشان به كلاس زبان انگليسي ميرود حتما بايد دوره بازيگري هم آموزش ببيند! به عبارتي ميتوان گفت كلاس بازيگري به ضرورتي تربيتي براي طبقه نسبتا مرفه جامعه تبديل شده است. همه هنرجويان هم گمان ميكنند استعدادي بالا در بازيگري دارند و درجات رفيع شهرت را به زودي طي خواهند كرد. اين در حالي است كه در گذشته، فرصت شركت كردن در كلاسهاي بازيگري كمياب و ناياب بود و افتخار و شانسي بود كه كمتر كسي به آن دست مييافت. حالا با يك تماس تلفني به اين مراكز آموزشي، براي حداقل
ده يا 12 جلسه هزينههاي ميليوني را ميپردازيم كه ابدا هم ارزش با سطح آموزشي كلاس نيست. از با تجربهترينها گرفته تا تازهكارترينها كارگاه بازيگري برگزار كردهاند و مخاطب و هنرجوي خود را هم كم و بيش يافتهاند. دوران گذار عجيبي است، چشمانداز اين ميزان مدرس و هنرجوي بازيگري در سالهاي بعد چه خواهد بود؟! تقويت عزت نفس و بالا بردن شعور ارتباط اجتماعي با جهان پيرامون اولين چيزي است كه بايد بازيگر آموزش ببيند تا به بالندگي و خلق برسد. اما حقيقت دارد كه بخش اعظمي از فضاي آموزشي اين كلاسها را ورزشهايي ناكارآمد براي بدن فراگرفته و كلاس بازيگري تبديل شده است به باشگاه ورزشي يا چگونه در سراشيبي با تقويت بيان و صدا ابوعطا خوانده شود! به مرور اين ميشود كه تفرعن دامان يك هنرجوي جوان تازهكار را گرفته و او را از تجربه كردن و همراه شدن با گروههاي تازهكار باز ميدارد، زيرا مبلغ سنگيني پرداخته و ورزش كردن و ابوعطا خواندن را آموزش ديده و گمان ميكند به چيزي با ارزش دست يافته، پس بايد تيمي حرفهاي به او پيشنهاد همكاري بدهد. حقيقت اين است آنها نهايتا در بهترين شكل به اجرايي مختصر در سالني كوچك دست مييابند يا در قاب سريالي بيكيفيت دقايقي عبور و مرور ميكنند، بعد از انتظاري طولاني براي رسيدن به روياها، روي ميآورند به نااميدي و اين وادي را كمكم با خشم و عقده رها ميكنند. آنها بيخبرند كه سالانه چه تعداد كارشناس و كارشناس ارشد بازيگري، كارگرداني و... از دانشگاههاي معتبر كشور فارغالتحصيل ميشوند و ديگر حتي همان روياي پيش از شركت در كنكور هنر را هم در ذهن ندارند. متاسفانه در هيچ كلاسي به ما، به ما مخاطبان/فعالان هنر آموزش نميدهند كه چگونه شكستها و اشتباههايمان را پذيرا باشيم. در نگاهي ديگر ميبينيم كارگردانها هم حتي رابطه خوبي با منتقدان ندارند، آنها آمادهاند تا پشت كارشان سنگر بگيرند و منتقد را به خاك و خون بكشند، چرا؟ اگر هنرمند مست تعاريف دوستانه و خانوادگي نشود، بعيد نيست با گوش سپردن به تحليلها، نقدها و راهنماييهاي باتجربهها به كيفيت بهتري در تجربه بعدي خود برسد، اما هرگز چنين نميكند . آموزش صحيح و منش فردي است كه هنرمند را از منيتخواهيهاي بيمورد دور ميكند تا در بستر امور فرهنگي و هنري به جايگاهي خلاق و رندانه دست يابد.