• ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4423 -
  • ۱۳۹۸ پنج شنبه ۳ مرداد

چرا در بازار كتاب ايران يك كتاب بارها و بارها ترجمه مي‌شود؟ آيا واقعا ارزشش را دارد؟

آش شله‌قلمكار ترجمه‌هاي مجدد و مجدد و مجدد

الميرا حسيني

 

 

امكانات در يك زمان گاهي به ضد خود بدل مي‌شوند. اين مساله‌اي است كه ما در بسياري از حوزه‌ها از نزديك آن را مي‌بينيم و لمس مي‌كنيم كه قطعا مساله ترجمه يكي از آن حوزه‌ها را شامل مي‌شود. اگر تا چند دهه پيش تسلط به زبان انگليسي نوعي مهارت ارزشمند تلقي مي‌شد، امروز عدم تسلط است كه ضعف به حساب مي‌آيد. انبوه امكاناتي كه افراد براي يادگيري اين زبان و هر زبان ديگري در اختيار دارند، يكي از ويژگي‌هاي سال‌هاي اخير به حساب مي‌آيد. حتي براي ترجمه يك متن نيازي به تسلط هم نيست و گزينه‌هاي متعددي پيش روي افراد است تا بتوانند برداشت خود را از متني كه به زباني ديگر نوشته شده است، داشته باشند و دقيقا همين‌جاست كه اين امكان مي‌تواند در جهتي منفي عمل كند.

 

عوامل و نشانه‌ها

تعدد انتشاراتي‌ها، سهولت دسترسي به كتاب‌هاي مختلف به زبان‌هاي گوناگون و امكانات يادگيري حتي به صورت خودآموخته در جامعه‌اي كه منتقد در آن نقش پررنگي ندارد، از كساني كه تنها زبان بيگانه‌اي را مي‌دانند، مترجم خلق كرده است؛ مترجم‌هايي كه نظارت دقيقي هم بر كيفيت كارشان وجود ندارد.

از سويي ديگر برخي انتشاراتي‌ها به اقتضاي سودي كه ناچار از به دست آوردن آن براي ادامه حياتند، كميت را بر كيفيت ارجح مي‌دانند. بهره گرفتن از مترجماني كه تنها ويژگي‌شان آشنايي با زبان انگليسي است - كمتر كتابي در دنيا پيدا مي‌شود كه به اين زبان بين‌المللي ترجمه نشده باشد - براي پرداخت دستمزد كمتر آشفته‌بازاري به نام بازار كتاب ترجمه ساخته است. در اين ميان - در راستاي همان مساله رسيدن به سود بيشتر - دو دسته از كتاب‌ها بيش از سايرين قرباني مي‌شوند: كلاسيك‌ها كه همواره مخاطبان خود را دارند و كتاب‌هاي پرفروش بازار كتاب جهاني كه اگر از روي‌شان فيلمي خوش‌ساخت و پرآوازه ساخته شود، نور علي نور است

اما قضيه به همين جا نيز ختم نمي‌شود. گاهي اين دسته از مترجمان تقلبي، براي دريافت آن دستمزد ناچيز، به خود زحمت ترجمه مجدد را هم نمي‌دهند. كافي است ترجمه‌هاي متعددي را كه از يك اثر وجود دارد، باهم مخلوط كنند. جمله‌اي از اين مترجم و جمله‌اي ديگر از مترجمي ديگر؛ حاصل هم آش شله‌قلمكاري است كه به هيچ‌كس تعلق ندارد: نه مترجمان، نه نويسنده و نه حتي مخاطبان. اين بلا بيش از هر كتابي بر سر كلاسيك‌ها آمده است: «قلعه حيوانات» و «1984» دو اثر مهم جرج اورول، كتاب‌هاي جين آستين، خواهران برونته، هاينريش بل و...

متاسفانه مساله سانسور نيز به اين اتفاق دامن مي‌زند و مخاطبان با وعده دستيابي به بخش‌هاي ناگفته‌اي كه از زير تيغ مميزي ارشاد جان سالم به در نمي‌برند، اسير نسخه‌هاي بي‌كيفيت افستي مي‌شوند كه دستفروش‌ها به آنها عرضه مي‌دارند. ترجمه‌هايي كه نه روي آنها نظارت ارزشمندي صورت گرفته، نه حتي سر و شكل درستي دارند و به دليل كم بودن هزينه‌هاي انتشار آنان نسبت به كتاب‌هايي كه انتشاراتي‌ها عرضه مي‌كنند، مي‌توانند استقبال مخاطبان را به چشم ببينند. كتابي كه كامل و ارزان است؛ وسوسه‌كننده نيست؟

 

روي ديگر ترجمه مجدد

اما ترجمه متعدد و مجدد مساله‌اي تماما سياه نيست. همان‌طور كه نگاه تاريك به افزايش امكانات ترجمه و چاپ اثر معقول به نظر نمي‌رسد. در سال‌هاي اخير به مدد همين مساله است كه ما با ترجمه‌هاي جديد و ايضا ارزشمندي از آثار گوناگون روبرو شده‌ايم. يكي از اينها مجموعه‌اي است كه رضا رضايي با ترجمه دقيق خود به دست مي‌دهد. او كه نگاهي دوباره به آثار جين آستين و خواهران برونته در نشر ني انداخته است، چند سال پيش ترجمه مجددي از «گتسبي بزرگ» را در نشر ماهي عرضه كرد كه تا پيش از او كتابخوانان با ترجمه كريم امامي اين اثر را مي‌شناختند. او به آثار كلاسيك علاقه جدي دارد و معتقد است وجوه اجتماعي و روانشناسي در اين كتاب‌ها بسيار جالب توجه است؛ نكاتي كه به كار جامعه امروز نيز مي‌آيند و اگر ترجمه درستي از آنها صورت گيرد، مطالعه‌شان را لذتبخش‌تر خواهد كرد و ديد درستي به مخاطب مي‌دهد. رضايي در توضيح اثر كلاسيك مي‌گويد: «ادبيات كلاسيك هر كشوري مهم‌ترين آثار است. حتي آثار مدرني كه امتحان خود را در تاريخ ادبيات پس مي‌دهند و تثبيت مي‌شوند، از آنها به عنوان آثار كلاسيك ياد مي‌شود، مثل آثار جان آپدايك در امريكا و دوريس لسينگ در انگليس. هر ملتي نويسندگان بزرگ خود را كلاسيك مي‌داند. اين تعريف كلاسيك است. منظورم سبك كلاسيك نيست بلكه جايگاه كلاسيك است. در قرن نوزدهم رمان‌هاي بسياري نوشته شده ولي همه آنها از نظر ما كلاسيك نيستند. آثاري بودند كه در بوته زمان سربلند بيرون نيامدند، يا شيوه‌هاي نقد ما عوض شدند و آثاري كه زماني مهم تلقي مي‌شدند اهميت خود را از دست دادند. حتي آثاري هستند كه پيش‌تر مهم نبودند اما الان مهم تلقي مي‌شوند. شيوه‌هاي نقد ادبي، تحقيقات ادبي و انواع بحث‌هايي كه در محافل آكادميك رواج دارد، روي ديدگاه ما اثر مي‌گذارد و ممكن است نظرمان را در مورد آثار گذشتگان تغيير دهد.»

اما آيا ارزشش را دارد كه اين كتاب‌ها ديگر بار ترجمه شوند؟ چه نكاتي اين ارزنده بودن را تعيين مي‌كنند؟ پاسخ رضايي چنين است: «گاهي مي‌ارزد و گاهي نه. بايد مصداقي صحبت كنيم. ترجمه مجدد آثار كلاسيك در دنيا امري متداول است. اگر ترجمه جديد نسبت به ترجمه‌هاي قبلي چيزي به دانش ما اضافه كند، خوب است. يعني ترجمه جديد ضعف‌هايي را پوشانده يا حتي ممكن است ديدگاه ما را درباره رمان عوض كند. اما گاهي اين اتفاق نمي‌افتد و ترجمه جديد ضعيف‌تر از ترجمه قبلي از كار درمي‌آيد. متاسفانه در كشور ما زياد بحث نمي‌شود كه آيا ارزش دارد اثري ترجمه مجدد شود يا نه.»

با اين تفاسير، ترجمه «گتسبي بزرگ» از چه نظر باارزش است؟ رضايي به ترجمه كريم امامي انتقادهايي داشته و معتقد است در اين ترجمه، حق مطلب ادا نشده است: «در اين ترجمه خطاهاي قابل‌توجهي چه در درك متن اصلي و چه در انتقال معنا به فارسي به چشم مي‌خورد. اما با ديدن ترجمه‌هايي كه چهل و اندي سال بعد از ترجمه كريم امامي به بازار آمدند، متقاعد شدم كه ترجمه كريم امامي در مقايسه با آنها سربلند از كار درآمده است. حدود پنجاه سال پيش كريم امامي با متن دشواري دست و پنجه نرم كرد و از پس آن برنيامد اما اين مترجمان جديد اصلا دست و پنجه‌اي نرم نكرده‌اند. منظورم اين نيست كه تسلط كريم امامي به زبان انگليسي ضعيف بود، اما دقت‌هايي كه امروزه مي‌توان به خرج داد، مترجمان پنجاه سال پيش نداشتند. نمي‌گويم ترجمه در ايران قوي‌تر شده است. به صراحت مي‌گويم كه ترجمه نسبت به آن سال‌ها خيلي ضعيف‌تر شده است. اما در مورد «گتسبي بزرگ» كافي است شما چند صفحه از هر دو ترجمه را مقابل هم بگذاريد تا متوجه شويد چقدر تفاوت وجود دارد. از طرفي اين كتاب بسيار مهم است. بيشترين حجم نقد در امريكا درباره گتسبي نوشته شده. چرا؟ انگار هر جمله‌اش مهم است. چرا از بعضي قسمت‌ها تفسيرهاي گوناگون مي‌شود؟ مگر نويسنده چه نوشته كه كارشناسان برجسته آن را از جنبه‌هاي مختلف بررسي مي‌كنند؟ چرا گتسبي در دانشگاه متن درسي‌ مي‌شود؟ ظرايفي هست كه بايد در ترجمه دربيايد.»

به اعتقاد رضايي، همين برنيامدن امامي از ترجمه «گتسبي بزرگ» تا حدود زيادي تصور غلطي را در ذهن خوانندگان اين اثر ايجاد كرده كه دليل اصلي ترجمه مجدد بوده است و همين‌جا اهميت نقد روي ترجمه مشخص مي‌شود: «از پنجاه سال پيش تا حالا چقدر روي اين ترجمه نقد نوشتند؟ تقريبا هيچ. محصول كار را بايد نقد كرد. درباره ترجمه مجدد بايد مصداقي صحبت كنيم. «دن كيشوت» چهارده ترجمه به زبان انگليسي دارد. زبان ما نسبت به پنجاه سال پيش تغيير كرده. نسل عوض شده است. من براي ترجمه اين كتاب وقت زيادي گذاشتم. به تك‌تك جملات كريم امامي و تك‌تك جملات خودم فكر كرده‌ام و حتي آن سه ترجمه ديگر را هم بررسي كرده‌ام. ترجمه اين 200 صفحه به اندازه 1200 صفحه زمان برده است. جمله‌هايي در كتاب بود كه اگر به نتيجه نمي‌رسيدم، زمان انتشار را عقب مي‌انداختم. ادعا نمي‌كنم هر كاري كه كرده‌ام درست بوده است. من هم ممكن است خطا كنم و منتقد بايد خطاهايم را به من گوشزد كند.»

 

مساله زبان و ترجمه‌هاي ناقص

چيزي كه رضا رضايي درباره اهميت ظرافت در ترجمه و توجه به مساله زبان مي‌گويد، كاوه ميرعباسي به شكل ديگري مطرح مي‌كند. او كه چندي پيش ترجمه مجددي از رمان «1984» روانه بازار كرده بود، چند دليل را براي ترجمه مجدد خود عنوان كرده بود كه اولين آن، كم‌توجهي ساير مترجمان به زبان اورول و واژه‌هاي من‌درآوردي اوست: «يكي از دلايلي كه سبب شد من اين كتاب را دوباره ترجمه كنم، كم‌توجهي به مساله زبان و واژگان من‌درآوردي اورول در كتاب بود. منظورم از مساله زبان، نوع نگارش اورول نيست بلكه مساله كاربرد زبان در كشور خيالي اقيانوسيه است. اينها دارند زبان جديدي مي‌سازند به اسم نوگفتار. يك‌سري واژه‌هاي من‌درآوردي در اين كتاب هست كه به شكل‌هاي مختلف در كتاب‌ها ترجمه شده‌اند. من شخصا معمولا وقتي مي‌خواهم كتابي را ترجمه كنم يك استراتژي اوليه بعد از خواندن و بررسي كتاب انتخاب مي‌كنم. مثلا من در مورد اين واژگان من‌درآوردي براي اينكه يكدستي در متن ترجمه وجود داشته باشد، مبنا را بر اين قرار دادم كه لغت‌هاي اينچنيني را براساس پندار نيك، گفتار نيك، كردار نيك بسازم. زبان من‌درآوردي در متن من نوگفتار ترجمه شده و پليسي كه عقايد مردم را تفتيش مي‌كند، پليس پندار است و واژه‌هاي من‌درآوردي ديگر را هم با همين راهكار ترجمه كردم. هزار جور ديگر هم مي‌شد ساخت.»

دليل دومش نيز علاقه‌اي است كه از سي‌و‌چند سال پيش، زماني كه اين كتاب را به زبان انگليسي خوانده بود، در دلش پديد آمده بود. اما مهم‌تر از علاقه، بايد براي اين كار دلايل منطقي موجود باشد: «قطعا اگر مترجم ببيند از اثري ترجمه بسيار درخشاني موجود است و اين ترجمه تاريخ مصرفش هم نگذشته، منطقا دليلي براي ترجمه مجدد وجود ندارد. ولي من در ترجمه‌هايي كه از 1984 ديدم، جز يك متن كه آن هم از چاپ سيزدهم به بعد اين كار را انجام داده بود، فهميدم همه متن‌ها ناقصند. يعني آن ضميمه‌اي كه جزو اصل كتاب است و حدود 10، 12 صفحه درباره نوگفتار يا آن زبان ابداعي توضيح داده، حذف شده است. فقط آقاي صالح حسيني از چاپ سيزدهم به بعد با ترجمه يك نفر ديگر آن قسمت را به متن اضافه كرده است. خودبه‌خود همين متن ناقص انگيزه‌اي براي ترجمه بود. البته نمي‌خواهم از ايرادهايي كه در متن‌هاي ديگر ديدم، صحبت كنم. اما معتقدم وقتي مخاطبين يك كتاب زياد باشند، اگر ترجمه متوسط هم باشد، كافي نيست. خيلي‌ها مي‌گويند ترجمه‌هاي قابل قبول وجود داشته ولي اثري كه از يك طرف جزو آثار بسيار برجسته دنياست و از طرف ديگر مخاطبين زيادي دارد، چرا بايد با ترجمه‌اي خوانده شود كه صرفا قابل قبول است؟ البته قضاوت نهايي قطعا با خوانندگان است كه كدام ترجمه را بپسندند و كدام به مرور زمان از بين برود. ولي من با تورق در يكي از ترجمه‌ها به چندين و چند ايراد فاحش برخوردم كه همان دليل كافي بود تا دست به ترجمه مجدد بزنم. چون همانطور كه گفتم، يك‌سري واژگان كليدي در متن وجود دارد كه مدام تكرار مي‌شوند و اگر اين غلط باشد، قطعا نمي‌تواند آن متن را ترجمه خوبي دانست. آن متن ضميمه آخر كه در اغلب ترجمه‌ها حذف شده نيز خيلي به كتاب
لطمه مي‌زند.»

او در انتها مساله فروش را نيز مطرح مي‌كند و يكي ديگر از دلايل خود را «بي‌رودربايستي» مساله فروش مي‌داند، زيرا طي اين سال‌ها هر چند ترجمه‌هايي از آثاري ارزشمند را به بازار كتاب عرضه كرده اما آنچنان كه بايد و شايد خوانده نشده‌اند. ميرعباسي معتقد است مساله فروش هم از حيث مالي و هم از حيث رواني براي مترجم قابل اهميت است، چون هر كسي دوست دارد حاصل كار و زحمتش ديده شود.

 

خوانندگان را دست‌كم نگيريم

درست است كه تاريخ ادبيات ثابت كرده ترجمه‌هاي بد و ضعيف راهي جز نابودي ندارند اما در همين عمر كوتاهي كه در فضاي ادبيات نفس مي‌كشند، مي‌توانند لطمات زيادي وارد كنند. اگر مميزان و مديران آنها در روزگاري كه افراد با يك كليك ساده امكان دسترسي به هر مطلب و فيلمي را دارند، با خوانندگان كتاب به مثابه نابالغاني گمراه برخورد نكنند و تيغ سانسور كتاب‌ها را گردن نزنند، راه فريب مخاطب از برخي طرق بسته خواهد شد. مضاف بر اينها، با رونق گرفتن بازار كتابي كه خوانندگان به آن اعتماد دارند، راه بر نقدهاي جدي باز خواهد شد و مخاطبان ديگر كمترين توجهي به ترجمه‌هاي ضعيف نخواهند كرد. تا آن روز بهتر است كتابخوانان به قوه تشخيص خود اعتماد كنند؛ ورق زدن چند صفحه از كتابي كه ترجمه مناسبي ندارد، در اغلب مواقع دست مترجم را رو مي‌كند. جز آن، در همين وضعيت نسبتا آشفته نيز مي‌توان با اندكي تحقيق و جست‌وجو ترجمه‌اي را انتخاب كرد كه در حد قابل قبولي، نگاهي درست به اصل اثر را دارد.

 


كاوه ميرعباسي: يكي از دلايلي كه سبب شد من اين كتاب را دوباره ترجمه كنم، كم‌توجهي به مساله زبان و واژگان من‌درآوردي اورول در كتاب بود. منظورم از مساله زبان، نوع نگارش اورول نيست بلكه مساله كاربرد زبان در كشور خيالي اقيانوسيه است. اينها دارند زبان جديدي مي‌سازند به اسم نوگفتار. يك‌سري واژه‌هاي من‌درآوردي در اين كتاب هست كه به شكل‌هاي مختلف در كتاب‌ها ترجمه شده‌اند.

رضا رضايي: در قرن نوزدهم رمان‌هاي بسياري نوشته شده ولي همه آنها از نظر ما كلاسيك نيستند. آثاري بودند كه در بوته زمان سربلند بيرون نيامدند، يا شيوه‌هاي نقد ما عوض شدند و آثاري كه زماني مهم تلقي مي‌شدند اهميت خود را از دست دادند. حتي آثاري هستند كه پيش‌تر مهم نبودند اما الان مهم تلقي مي‌شوند. شيوه‌هاي نقد ادبي، تحقيقات ادبي و انواع بحث‌هايي كه در محافل آكادميك رواج دارد، روي ديدگاه ما اثر مي‌گذارد و ممكن است نظرمان را در مورد آثار گذشتگان تغيير دهد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون