۱- بخش مهمي از تاريخ و پيكره سينما ريشه در قصه و روايت و قهرمانپردازي و نمايش دارد. مسعود كيميايي در يكي از مقاطع حساس اجتماعي/ سياسي اين سرزمين در اواخر دهه 40، طرحي نو در انداخت و به اين واژهها و عناصر در سينماي به تكرار رسيده و در سطح مانده آن دوران هويتي ديگر داد.
قيصر در وهله اول پيشنهادي خودجوش و هوشمندانه از سوي جواني است كه در كوچه بزرگ شده وزير بازارچهاي قديمي با فرهنگ و سنن و آداب و رسوم ريشهدار تهراني و تركيبي متناقض و چند وجهي از خصايص و تيپشناسي و عقيده و خشونت و نمايش بيواسطه غريزه، پوست انداخته.
۲- سينمايي با اين نشانهها و مولفهها با مخاطب نفس ميكشد و به حيات طبيعي خود ادامه ميدهد و هر جا كه شرايط اجتماعي اقتضا كند، از دنياي پيرامونش وام ميگيرد و نگاهي زمان شناسانه پيدا ميكند. در سير تاريخي شكلگيري و دوام «موجنو» كيميايي تنها فيلمسازي است كه با اتكا به ابزار و قواعد سينما مخاطب را درست معنا ميكند.
اگر انگ سينماي شخصي و بيمشتري را شامل حال شمار قابل توجهي از توليدات «موج نو» بدانيم، آثار مسعود كيميايي در اين دوران به هيچوجه از اين ويژگي برخوردار نيستند.
۳- اين نياز به كار بلدي، جوهره، دغدغهمندي، درك و جهانبيني عميق دارد كه در كنار شور و عشق غريزي به ذات زبان سينما، شرف جامعهنگري نيز داشته باشي و در بزنگاههاي تاريخي اعتراض كني و بهموقع به ستيز و كنشمندي بينديشي و به موقع خط عدالتخواهانهات را در «مرگ آگاهي» رقم بزني.
مسعود كيميايي اين قابليت و تعهد اجتماعي را داشته و دارد كه در كنار پايبندي به زبان بيتكلف سينما، با فيلمهايي چون قيصر، بلوچ، گوزنها، سفر سنگ، خط قرمز، دندان مار، سلطان، اعتراض و قاتل اهلي واكنش به موقع اجتماعياش را بروز داده است.
۴- مسعود كيميايي آخرين و تنها بازمانده صديق و بيچون و چراي «تئوري مولف» است كه براي اين ساحت تاليفي، دلايل متقن خود را دارد. نگاه كنيم به جنس كاملا متفاوت و مختص به خود اقتباس ادبي در داش آكل، خاك و غزل و استفاده از فيلمنامههاي شب سمور بهرام بيضايي در خط قرمز و سرب تيرداد سخايي. كاكارستم در آن رجز خواني آخر شبش سر چارسوق، تمام گذشته سياه و پرعذابش را برملا و اين گونه عقدهگشايي ميكند. داش آكل در آن ستيز پاياني در زير باران در شرايطي پشت به كاكارستم ميكند كه ميداند او با نامردي قمه را بر بدنش فرود ميآورد. آيا نشاني از اين رخدادها را در قصه هدايت ميبينيد؟
آيا فصل شتركشان و چال كردن صالح در خاك و آن رخ به رخ شدن عاشقانه و پرتمنا ميان شوكت و مصيب و بابا سبحان و پسرش صالح در زير نور كم سوي چراغ كلبه روستايي و... به داخل سياهي رفتن صالح به جنون رسيده و با لباس سياه بيرون آمدنش و... به مسلخ بردن غلام را در اوسنه بابا سبحان محمود دولتآبادي ميبينيد؟
چهار ورق قصه كوتاه مزاحم بورخس كجا و غزل كجا؟ همان «مرگ آگاهي» مردانه قيصر و رضا موتوري و داش آكل و سيد و قدرت را اين بار در ساحتي زنانه ميبينيم كه نشاني از آن در قصه بورخس نيست. سايه روشن وجود بازپرس اماني خط قرمز و تناقض تئوريبافيهاي عقيدتي او با حس عاشقانه و نوستالژيكش نسبت به لاله و محلهاش، كنتراست تصويري جذابتر و در عين حال هولناكتري نسبت به فيلمنامه شب سمور بهرام بيضايي دارد. بعيد ميدانم فصل كتك خوردن نوري جلوي سينما خورشيد لالهزار و رابطه عاطفي او با بچههاي علاف جلوي سينما يا خلوت عاشقانه نوري در اتاق مسافرخانه و نگاه آميخته با بغضش به عكس عشق قديمياش و ... خِفت كش بردن دانيال از سوي نوري و برخورد كلامياش با او و دم از «آدم بودن» زدن و آن كلاه به جا مانده از نوري در كنار پنجره فاضلاب جلوي پلههاي كاخ دادگستري در فيلمنامه خوب تيرداد سخايي آمده باشد.
آيا همه اينها و... تجهيز رضا در مدخل گورستان ماشينها براي مقابله با شوهر خواهرش و نگاه منتظر زيور به سايه افتاده بر روي پرده خانه در دندان مار، فصل افتتاحيه دربند و اسب تاختنِ رضاي خسته در طول خيابان و ميدان فردوسي در رد پاي گرگ، فصل ديدار يك گروهبان خسته از جنگ برگشته با همسرش در زير چالِ مكانيكي در گروهبان، عبور مرسدس بنز در زير بازارچه فيلم مرسدس، فصل نگاه دورادور امير علي به جنگ خروسها و ايستاده مردن او در دل شبي باراني در فصل پاياني اعتراض، موتور سواري شبانه سلطان با ياد عشقي كه زود به آخرخط رسيد و... فصل ملاقات دكتر سروش با حاج آقا نور در آن حجامت خانه در قاتل اهلي، نشانههاي عيني يك فيلمساز مولف نيست؟
۵- بخش پررنگي از هويتمندي مسعود كيميايي در «سينما و ادبيات» را در كلام و ادبيات و واژگان منحصر به فرد او و شيوه ديالوگ نويسياش ميتوان سراغ گرفت.
اين جنس گويش و زبان و لهجه آدمها با لحن دو فيلمساز هم نسل كيميايي (علي حاتمي و بهرام بيضايي) تفاوت آشكار دارد. در اين گذر بيامان تاريخي، برخي از اين كلمات و جملات در ميان مردم و مخاطبين دهان به دهان شدهاند و حكم جملههاي قصار سينمايي پيدا كردهاند. آن تكگويي قيصر جلوي ايوان در برابر خان دايي يا مخالفخواني بعدياش با خاندايي در فصلي كه عرقگير خونياش را به او ميدهد، آن عقدهگشايي بيامان رضا موتوري جلوي سطل زباله پارك ساعي در برابر فرنگيس، آن جملات موجز و پر معناي داش آكل خطاب به كاكا رستم (اصلا تو ميوه تلخي كاكا، تو ميدوني كه من سگ نميكشم)، آن حس و كلام پايمردانه صالح در مورد زمين و ريشه در خاك داشتن، آن ديالوگ نويسي درخشان گوزنها كه در رابطه ميان دو رفيق قديمي تجلي مييابد و گاه به اوج ميرسد و گاه با خنده و گريه در هم ميآميزد و گاه لحن معترضانه و غيرتمندانه پيدا ميكند، آن تك گويي توام با استيصال و خشم و غرور سيد نزد اصغر هروئين فروش، آن همدلي و همكلامي ميان دو برادر و عشق مشتركشان غزل، آن شور و حالِ حماسي و آرماني راهيان سنگ، آن تكگويي دلنشين بازپرس جلالي در برابر جمشيد اختري در تيغ و ابريشم كه از عمر مفيد و نسل جوان اين زمانه ميگويد، آن ديالوگ نويسي بينظير سر سفره رفاقت ترك برداشته و تقابل نهايي رضا و صادقخان كه واسطه و كلام حقش «حرف حساب» است، آن تكگويي سلطان در عنوانبندي اوليه و پاياني فيلم در دل سياهي و كلام حق محسنخان دربندي در اعتراض كه بدرقه راه اميرعلي ميشود و... سخنراني عدالت خواهانه و افشاگرانه دكتر سروش در قاتل اهلي، عيار كارنامه پر فراز و نشيب كيميايي را از اين جنبه به اثبات ميرساند. پرداختن به اين بار كلامي در حوزه داستان نويسي و اشعار او و تاكيد بر وجه تصويرگرايي و تشريح و نمايش موقعيتهاي خاص دروني و روحي و حسي و غريزي و رديابي ريشههاي بومي و شهري كه ميتواند شناسنامه متفاوتي از هويت تهراني مسعود كيميايي را بازگو كند، قابليت كامل يك بحث اساسي و همهجانبه را دارد كه در اين مختصر نميگنجد.
۶- اهميت كيميايي در تشخص و اعتبار دادن به بازيگراني چون بهروز وثوقي، جمشيد مشايخي، ناصر ملك مطيعي، پوري بنايي، بهمن مفيد، جلال پيشواييان، شهرزاد، فرامرز قريبيان، نصرت پرتوي، پرويز فنيزاده، گرشا رئوفي، حسين گيل، فرزانه تاييدي، جعفر والي، سعيد راد، رضا فاضلي، فريماه فرجامي، فرامرز صديقي، گلچهره سجاديه، جلال مقدم، فريبا كوثري، احمد نجفي، هادي اسلامي، امين تارخ، فتحعلي اويسي، فريبرز عربنيا، داريوش ارجمند، محمدرضا فروتن، مهدي فتحي، حامد بهداد، ليلا حاتمي، عزتالله انتظامي، امير جديدي و پرويز پورحسيني، بحث جداگانهاي را ميطلبد تا به بهانه آن به نقش كاربردي و تاثيرگذار جنس نگاه، بازي بدن، تك گويي و بازي پينگپنگي كلام و... عصيان و رگ گردني شدن براي عقيده و آرمان برسيم.
7- اما جامعه تغييريافته ملتهب اين دوران آنگونه كه بايد دست فيلمسازي با پايبندي كيميايي به اصول و خصايل و اخلاقيات خود را بازنگذاشت. نگاه او به رفاقت و خلوت و حريم شخصي و عشق و تكيهگاهي امن و ... عدالت، تعريف يگانهاي دارد كه در حوصله و تحملپذيري اين زمان نيست. از اينجا ترديدها و سايهروشنها و پريشانيها و تلاشي فرساينده شكل ميگيرد كه ضايعات تاريخي خودش را براي چنين فيلمسازي دارد.قاعدتا مخاطب و مخاطبشناسي، در اين موقعيت پردستانداز تاريخي در نقطهاي مخدوششونده قرار ميگيرد و قابل مقايسه با آن دوره طلايي نيست.
8- مسعود كيميايي در آستانه ۷۹ سالگي همچنان باانگيزه و سرپاست و هنوز فيلمساز مهم و خبرسازي است. انتخاب دوباره گوزنها به عنوان بهترين فيلم سينماي ايران در نظرخواهي اخير «مجله فيلم» و شروع پيش توليد فيلم جديدش خون شد در يك ماه آينده، شاهدي بر اين اعتبار تاريخي و تاييدي بر اين واقعيت است كه فيلمساز قديمي و ريشهدار و صاحب عقيده ما نشاني از كهنگي و از دور خارج شدن ندارد.