• ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4429 -
  • ۱۳۹۸ پنج شنبه ۱۰ مرداد

آيا قتل فرزندان در استان بوشهر مي‌تواند نشانه يك زنگ خطر باشد؟

فرزندكشي خاطره 2 جنايت ديگر را زنده كرد

گروه اجتماعي

20 روز از ماجراي قتل دختري 7 ساله به دست پدرش در كنگان استان بوشهر سپري شده و اين جنايت يادآور 2 ماجراي مشابه ديگر در همين شهر در سال‌هاي 1395 و 1391 شده است. اين در حالي است كه بررسي هزار و 110 خبر با جست‌وجوي واژه قتل در خبرگزاري دانشجويان ايران نشان مي‌دهد دست‌كم در 133 روز سپري شده از سال جاري 5 پرونده قتل به خبر تبديل شده كه در آن پدري فرزند يا فرزند و همسرش را كشته است. در اين 5 ماجرا 7 كودك به قتل رسيده‌اند.

 

ماجراي جم چه بود؟

سردار خليل واعظي، فرمانده انتظامي استان بوشهر اين خبر را اعلام كرد؛ خبري كه در آن مردي در يك تصميم آني دختر ۷ ساله خود را خفه كرده و خود را تحويل پليس داده بود. اين اتفاق در ساعت يك بامداد 20 تير رقم خورده بود و بيمارستان جم آن را به پليس گزارش كرده بود.

به گفته سردار واعظي فردي به نام «محمود» با معرفي خود به عنوان پدر دختر فوت شده، گفت: پارمين را به اندازه تمام دنيا دوست داشتم ساعت ۸ شب بيرون آمديم تا برايش مرغ مينا بخرم، يك ساعت بعد او را در بغلم خفه كردم تا از اين دنيا آزاد و به بهشت برود.

فرمانده انتظامي استان بوشهر همچنين درباره متهم اين جنايت توضيح داد: متهم شاغل در يكي از شركت‌هاي زيرمجموعه پتروشيمي عسلويه و ساكنان جم است.

در همين حال دادستان شهر جم نيز در خصوص اقدام اين مرد گفته است: بر خلاف برخي شايعات اوليه مبني بر معتاد بودن وي به شيشه، نه معتاد به مواد مخدر بوده و نه مشروبات الكلي مصرف كرده است. وي فردي سالم، مهندس رسمي وزارت نفت و از خانواده‌اي معروف در گچساران است.

 

حرف‌هاي مادري كه شنيده نشد

اهل پايتخت ايران بود، اما تهران نه. دانشجوي رشته مهندسي ‌آي.تي بود اما هنوز فارغ‌التحصيل نشده بود. متهم به دو فقره قتل، اما شاكي خصوصي نداشت. بعد از قتل دو فرزندش، رگ خود را هم زد اما هيچ سابقه بيماري روحي و رواني ندارد. «ثمين» نام داشت و در همان شهري زندگي مي‌كرد كه مردمش زني جوان را به عنوان نماينده راهي خانه ملت كرده‌اند. مردم «كنگان» در دل پايتخت انرژي ايران، منطقه پارس جنوبي هنوز هم باور ندارند چراغاني 7 سال قبل در «خميني آباد» براي جشن عروسي دختري جوان، جاي خود را به حجله و پارچه‌هاي سياه عزا براي دو كودك 2 ساله و 6 ماهه او داده است. اما فقط «ثمين» نيست كه در اين شهر دو فرزندش را كشته است. گرچه 7 سال از آن ماجرا سپري شده اما اينك خاطره‌اش دوباره زنده شده؛ در سال 1391 نيز مادري 2فرزند 8 ماهه و 5 ساله خود را به قتل رساند. شايد داستان «ثمين» با آنچه 4 سال قبل روي داد، متفاوت باشد. پس خواندن قصه پرپر شدن كودكان پايتخت انرژي ايران را از روزي شروع كنيم كه تاب و تحمل «ثمين» به سر آمده بود.

ماجراي ثمين به اختلافات او و شوهرش باز مي‌گشت؛ همان وقتي كه قرار بود براي معالجه پدر و مادر شوهرش به شيراز بروند. آخر هفته بود و يكشنبه بعد هم نيمه شعبان و تعطيل. قرار بود هم سفر و هم سياحت باشد. فقط هم آنها نبودند، خانواده خواهر شوهرش هم قرار بود همراهشان شوند. ساعت رفتن كه رسيد، شوهر «ثمين» آمد در خانه تا او و دو فرزندش را هم سوار كند. «ثمين» همين كه از در خانه بيرون آمد و ماشين را ديد، خشكش زد. ايستاد و دوباره نگاهي به داخل ماشين انداخت. دو جوان داخل ماشين نشسته بودند. دو دوست شوهرش بودند. هر چه با خود فكر كرد كه براي معالجه پدر و مادر شوهرش اين دو چرا قرار است آنها را همراهي كنند چيزي به ذهنش نرسيد. برگشت داخل حياط خانه به شوهرش گفت:«من بچه شير مي‌دهم الان تا شيراز با اين دو مرد غريبه راحت نيستم». اما گويا اين بحث تازگي نداشت. هم شوهرش قبلا در اين باره شنيده بود و هم «ثمين» بارها به رفت و آمد شوهرش با دوستانش اعتراض كرده بود. بگو مگو فايده‌اي نداشت. تصميمي بود كه شوهرش گرفته بود. «ثمين» برگشت داخل خانه و گفت:«من نمي‌آيم خودت و دوستانت برو». شوهر «ثمين» و دوستانش در يك ماشين و پدر، مادر و خواهر شوهر «ثمين» هم در يك ماشين ديگر راهي «شيراز» شدند. جمله‌اي از «ثمين» به شوهرش بدرقه مسافرت آنها شد؛ «تو برو ولي من بلايي سر خودم و بچه‌ها مي‌آورم كه راحت شوم». پدر شوهر «ثمين» مي‌گويد:«در طول مسير او چند بار تماس گرفت. به ما مي‌گفت، بگوييد شوهرم برگردد». شايد هيچ كدام از سرنشينان اين دو ماشين خواسته‌هاي «ثمين» را جدي نگرفتند. شايد از 4 سالي كه «ثمين» تنها و تنهاتر شده بود، بي‌خبر بودند. شايد هم شنيده و از كنارش ساده گذشته بودند. شب‌هاي زيادي را «ثمين» تنها با دو فرزندش صبح كرده بود. شوهر با دوستانش همنشين بود و حتي تا صبح نزد آنها مي‌ماند. با اين حال هيچ‌كس فشاري كه «ثمين» تحمل مي‌كرد و از بودن شوهرش در كنار دوستان خود، تنها بود را لمس نكرده بود. براي همين هيچ‌كس به شوهر «ثمين» نگفت، برگرد پيش زنت. نزديكي‌هاي غروب جمعه، آخرين روز ارديبهشت 1395 «ثمين» بار ديگر تماس گرفت. اما اين ‌بار هم صدايش رمق قبل را نداشت و هم پيامش مثل قبل نبود. حرف‌هايش مثل حرف‌هاي تماس‌هاي قبلي نبود. صحبت از كشتن بچه‌ها و خودكشي بود؛ گفت بچه‌ها را كشتم و رگ خودم را هم زدم. وقتي چند بار به تلفن همراه «ثمين» زنگ زدند و جواب نداد ديگر نمي‌شد از كنار حرف‌هاي او ساده گذشت. شوهرش شروع كرد به تماس گرفتن؛ زنگ زد به برادرهايش. آنها به در خانه رفتند.

خانه «ثمين» و شوهرش در همان منطقه‌اي‌ است كه پدران و مادرانشان زندگي مي‌كنند؛ خميني‌آباد. اين منطقه محله‌هاي مختلفي دارد. «شهرك اختري‌ها» جايي است كه «ثمين» و شوهرش زندگي مي‌كردند و «كوزه‌گري» محلي است كه والدين آنها آنجا ساكن هستند. همه اين محله‌ها از ساحل خليج فارس بالاتر قرار گرفته است. شمال جاده ساحلي كنگان در غرب خيابان «غدير». جايي در جنوبي‌ترين نقطه «كنگان» كه مي‌توان به سمت «عسلويه» از شهر خارج شد، اما محله‌ها جزو خود شهر هستند و حومه آن محسوب نمي‌شوند.

بستگان «ثمين» كه به خانه آنها رسيدند، هيچ‌كس در خانه را باز نكرد. از روي در وارد حياط شدند. داخل خانه شدند. بچه‌ها كناري افتاده بودند و «ثمين» هم غرق در خون بود. زنگ زدند اورژانس. تا آمبولانس برسد، قوم و خويش «ثمين» مثل مرغ سركنده بودند. نمي‌دانستند جلوي خونريزي رگ دست‌هاي زن جوان را بگيرند، بچه‌ها را تكان بدهند تا نفسشان برگردد. آمبولانس كه رسيد هر 3 را راهي بيمارستان امام خميني (ره) كنگان كردند. دكتر حسن حيدري، رييس بيمارستان امام خميني كنگان در اين باره گفت: حدود ساعت ۱۹ روز اول خرداد 95 جسد دو كودك 6 ماهه و 2 ساله به وسيله اورژانس ١١۵ به اورژانس بيمارستان منتقل شد كه بعد از بررسي‌هاي انجام شده، فاقد علايم حياتي تشخيص داده و به سردخانه بيمارستان منتقل شدند. گويا باز هم حرف «ثمين» را جدي نگرفته بودند كه اين همه دير براي بررسي ادعايش دست به كار شده بودند. يك روز بعد از آنكه زن جوان گفته بود چه كار كرده است.

هميشه تا قتلي رخ نداده، مي‌گويند «چيزي نشده مگر نشنيده‌ايد كه زن و شوهر دعوا كنند ابلهان باور كنند» نه پليس حاضر به دخالت مي‌شود زيرا مي‌گويد جرمي رخ نداده، نه دادستان و قاضي. سوم خرداد كه شد خبر ماجرا به پربازديدترين خبرهاي خبرگزاري‌ها و سايت‌ها تبديل شد. حالا فقط نبودن مردي در خانه، يا همنشيني مرد با دوستانش نبود كه ساده از كنار آن بگذرند. 2 كودك به قتل رسيده بودند و زني كه رگ دست خودش را هم زده بود مي‌گفت اين كار را كرده تا از شوهرش انتقام بگيرد. از اين لحظه به بعد قصه را «شعبان كاويان‌پور» دادستان كنگان روايت كرده است. او گفته بود:«اين زن جوان به صراحت به هر دو قتل اعتراف كرده است. ابتدا دختر 6 ماهه‌اش را به قتل رسانده سپس پسرش را.» در شهري كه «ثمين» زندگي مي‌كند دست‌كم يك ماجراي مشابه ديگر روي داده است. پايگاه خبري «ثلاث‌نيوز» از رسانه‌هاي محلي اين منطقه آن را گزارش كرده است. آن ماجرا در ارديبهشت سال 1391 روي داده است. 6 روز كه از ارديبهشت91 سپري شده بود، مردي كه كارمند اداره دارايي بود به خانه بازگشت و به ناگاه دريافت همسرش دو پسر 9 ماهه و 5 ساله‌شان را كشته است. اين مادر ابتدا به بهانه بازي پسر 5 ساله‌اش را با روسري خفه مي‌كند سپس به سراغ پسر 9 ماهه خود مي‌رود. «شعبان كاويان‌پور» دادستان كنگان در اين باره نيز به پايگاه خبري «ثلاث» گفته است:«اين مادر در اعترافات خود گفته، منزوي و گوشه‌گير بوده‌ام، هيچ كس مرا درك و كمك نمي‌كرد، احساس كردم شايد بچه‌هايم نيز مانند خودم به اين سرنوشت دچار شوند به همين علت تصميم به اين كار گرفتم.»

اين زن و شوهرش اهل «خور موج» در استان بوشهر بودند كه به دليل ماموريت شوهر در كنگان اقامت داشته و زندگي مي‌كردند. كنار هم قرار گرفتن اين ماجراها پرسشي را از ذهن مي‌گذراند كه چرا در «كنگان» و «جم» چنين رويدادي تكرار شده است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون