اين زن خودش را مديون اين سرزمين ميداند؛ باوري كه براي آن سختي كشيده اما از آن پا پس نكشيده است. همان زمان كه در سال 59 مسوولان خبرگزاري پارس (ايرنا) به اين نتيجه رسيده بودند كه به خبرنگار زن «نياز» ندارند، او ميتوانست راهي ديگر برود اما نرفت. راه سختتر را انتخاب كرد. ماند و به جاي قهر، كوشش كرد راهي جديد بگشايد و چنين كرد. حتي آن زمان كه در اولين جشنواره مطبوعات كشور با وجود برگزيده شدن بر نامش خط كشيدند؛ باز هم به خانه بازنگشت. او پيش از اين در ذكر خاطرات محدوديت سالهاي اول پس از انقلاب گفته بود: «اولينباري كه توانستم به عنوان يك خبرنگار در رديف ديگر همكاران مرد قرار بگيرم، در مسجد شركت واحد اتوبوسراني بود كه آقاي رفسنجاني براي بازديد رفته بودند. روابط عمومي شركت و محافظان هاشمي رضايت دادند كه در بخش مردانه مسجد در رديف ديگر خبرنگاران مرد بنشينم. تنها زن در محيط مردانه مسجد نه تنها برايم مشكل نبود، بلكه حس بسيار خوبي داشتم. از قالب زن بودن در آمده و به برابري رسيده بودم.» بسياري از روزنامهنگاران جوان ممكن است حتي براي يك بار هم نام «عذرا دژم» را نشنيده باشند. مگر اصلا فضاي پرشتاب و روزمرّگي غالب بر تحريريه فرصتي براي اين حرفها باقي ميگذارد؟ عذرا دژم متولد 1327 است و از سال 1347 خبرنگاري را در خبرگزاري پارس (ايرنا فعلي) شروع كرد. او در اين خبرگزاري در سمتهاي گوناگوني چون كارشناس خبري، خبرنگار سياسي، دبير بخش اخبار داخلي و خارجي ايفاي نقش كرد. او پس از انقلاب هم در نشريات مهمي چون ماهنامههاي «پيام امروز» و «صنعت حمل و نقل» فعاليت كرده است. دژم در طول حيات حرفهاي خويش مصاحبههاي مشهوري هم انجام داده است. گفتوگو با انور سادات رييسجمهور مصر در سال 1354، گفتوگو با سعيد حجاريان پس از جان به در بردن از ترور از اين جملهاند. عذرا دژم پيشنهاد «اعتماد» براي گفتوگو درباره روزهاي رفته بر مطبوعات ايران را صميمانه پذيرفت كه حاصل آن پيش روي شماست.
آنطور كه درباره سوابق شما خواندهام از اواخر دهه 40 در خبرگزاري پارس (ايرنا فعلي) كارتان را شروع كردهايد. شما در چه فضايي و تحت تاثير چه عواملي روزنامهنگار شديد؟
از اواخر دوره دبستان گاهي به خبرگزاري پارس ميرفتم و با خبر بيگانه نبودم. پدرم به عنوان اپراتور دستگاههاي گيرنده خبر در خبرگزاري پارس كار ميكرد. كمي كه بزرگتر شدم در منزل به يكي، دو راديوي فارسي زبان آن سوي مرز گوش ميكردم و در جريان رويدادها قرار ميگرفتم. در پايان دوره دبيرستان موفق شدم، رضايت پدر را براي كار در خبرگزاري جلب كنم. البته نه به عنوان خبرنگار. كار را با مقابله خبر در بولتن خبرگزاري شروع كردم. بهروز بودنم در اخبار سردبير وقت خبرگزاري مرحوم پرويز واليزاده را متوجه من كرد و او بود كه سبب راهيابي من از بولتن به مقابله اخبار اتاق خبر شد. آن زمان اخبار راديو و تلويزيون هم در خبرگزاري پارس تهيه و تنظيم ميشد. ازدواجم با محمود محجوب از سردبيران خبرگزاري نيز خانه ما را به كلاس درسي برايم تبديل كرد. خبرگزاري در همان زمان كلاسهاي تنظيم خبر و گزارش و مقالهنويسي را با استادان مجربي مانند دكتر سجادي، دكتر مشكور، تورج فرازمند، محمود طلوعي، حسينقلي جوانشير، مهدي قاسمي و تعدادي ديگر از جامعهشناسان و روزنامهنگاران برگزار كرد و ضمن كار، شركت در اين كلاسها اجباري بود و در پايان نيز گواهينامه براي شركتكنندگان صادر شد. با تغيير تشكيلات خبرگزاري كه به سازمان تبديل شد من به عنوان خبرنگار سرويس سياسي تا يك سال بعد از انقلاب به كار ادامه دادم. در سال 59 به دليل اينكه نيازي به خبرنگار زن ندارند، بازنشسته شدم. تا سال 67 به آموختن زبان انگليسي پرداختم و از اين سال بار ديگر وارد مطبوعات تخصصي شدم. نشريات كشاورزي و بعد حمل و نقل و سپس پيام امروز كه بهترين كارنامه كاري من است چون با يك گروه كاملا حرفهاي كه در راس آن عميد ناييني قرار داشت، همكار شدم. بايد اين نكته را بگويم كه متاسفانه با وجود برنده شدن مصاحبهام در اولين جشنواره مطبوعات در حالي كه بيوگرافي و عكس از من خواسته شده بود در آخرين مرحله اسمم را خط زدند. به هر حال كارم با مطبوعات ادامه داشت تا اوايل سال 98 كه با نشريه روند اقتصادي به عنوان دبير تحريريه همكاري داشتم. متاسفانه در ايران مطبوعات همواره به اين شكل دستهبندي شدهاند كه يا با دولتند يا بر دولتند. در اينجا مقصودم از دولت به معناي حاكميت است. كمتر مواقعي بود كه رسالت واقعي رسانهها براي مسوولان جا افتاده باشد. بر همين اساس اگر به تاريخ بيش از 160 سال فعاليت مطبوعاتي در ايران توجه كنيم، شايد تعداد سالهايي كه مطبوعات فضايي آزاد را تجربه كردهاند به يك دهه نرسد. اگر در مواقعي هم كم و بيش نشرياتي توانستهاند از ميان كوهي از اما و اگرها سري در بياورند به دليل تلاش روزنامهنگاران مجرب و كاربلد بوده كه متاسفانه بسيار اندك بودند و بهاي آزادگي خود را نيز پرداختند.
شما هم پيش از انقلاب خبرنگار بودهايد و هم پس از آن. الان كه به پشت سرتان نگاه ميكنيد به نظرتان روزنامهنگاري پيش از انقلاب با روزنامهنگاري پس از انقلاب چه تفاوتها و شباهتهايي داشته است؟
همانطور كه خودتان اشاره داشتيد من در خبرگزاري پارس فعال بودم و كم و بيش در جريان مشكلات همكارانم در مطبوعات قرار داشتم؛ به هر حال دست آنها در حوزههاي حوادث و تا اندازهاي اجتماعي و فرهنگي بازتر بود ولي در ساير موارد آزادي عمل چنداني نداشتند. بعد از انقلاب تا سالها من به عنوان روزنامهنگار اجازه حضور در جمع همكاران مرد در كنفرانسها و نشستهاي مطبوعاتي را نداشتم. در يكي از كنفرانسها در دانشگاه تهران وقتي از من خواسته شد كه در سمتي كه خواهران نشستهاند بروم، قبول نكردم و گفتم من تماشاچي نيستم و بايد در بين همكارانم باشم قبول نكردند و من هم جلسه را ترك كردم. اين موارد ادامه داشت تا به تدريج جايگاه روزنامهنگار زن پذيرفته شد، بگذريم كه براي رنگ مانتو و مقنعه و شلوار حتي كفش چه مشكلاتي را تحمل كرديم. كفش ورزشي مشكل خود را داشت، صندل هم مشكل خود را. خانمهايي كه در بازرسيهاي ادارات نشسته بودند از مسوولان ادارات مسلمانتر بودند.
به برخي محدوديتهاي كار در پيش و پس از انقلاب اشاره كرديد. يكي از اين مشكلاتي كه به نظر ميرسد همواره كار حرفهاي رسانهها را تهديد كرده است؛ به انتظارات غيرحرفهاي جريانات سياسي از رسانهها بازميگردد. اين جريانها همواره انتظار داشتهاند نشريات نقش بازوي آنها را ايفا كنند و حتي در برهههايي نشريات نقش احزاب را ايفا كردهاند و اين انتظار تا همين امروز هم ادامه دارد. تحليل شما در اين باره چيست؟
به نظر من مطبوعات در عمر چندين و چند دهه خود كمتر پاسخگوي انتظارات افكار عمومي بودند. از يك طرف دولتها مانع بودند و از طرفي در نبود فعاليت احزاب سياسي، نداشتن ارگان عمومي و آزاد، مطبوعات ميخواستند تمام كمبودها را جبران كنند. مشكل ما تعريف نشدن جايگاه هر يك از اين دو است. اگر احزاب آزادي عمل و ارگان [رسانهاي] خود را داشتند؛ نيازي نبود كه فعاليت مطبوعات را زير سوال ببرند. در بسياري از كشورها احزاب ارگان خود را دارند و مطبوعات هم روند كاري خود را پي ميگيرند و بر اساس خطمشي كه نشريه دارد و خوانندگانش ميطلبند، مطلب ارايه ميكند حال ميتواند يك نشريه دست راستي باشد يا چپ يا ميانهرو. ولي اين تعريف براي ما وجود ندارد. آنقدر سياستزده هستيم كه همه چيز از زاويه سياسي ديده و تحليل ميشود. از حوادث و كشاورزي تا خود سياست. به همين دليل هيچ چيز در جاي خودش قرار نميگيرد!
روزنامهنگاري حرفهاي در دورهاي كه فعاليت كردهايد، داراي چه مشخصههايي بود؟ اصولا چه روزنامهاي را موفق ميخواندند و چه روزنامهاي را ناكام؟
همانطور كه اشاره كردم، سايه دولتها آنچنان بر مطبوعات سنگين است كه نميتوان نشريه مستقلي را مورد اشاره قرار داد. قبل از انقلاب روزنامههاي كيهان و اطلاعات و بعد آيندگان و رستاخيز نشريات مطرح بودند؛ بگذريم كه مجلات و هفتهنامهها هم خوانندگان خود را داشتند. رستاخيز كه به هر حال ارگان حزب محسوب ميشد و آيندگان هم به دليل نوآوري كه به عنوان نخستين روزنامه صبح بود، بازاري به دست آورده بود. ولي نبايد تصور شود كه همه نشريات در ارايه مطالب خود آزادي عمل داشتند. در اين ميان هم نبايد تلاش روزنامهنگاراني را كه با ظرافتهاي ويژه موفق ميشدند برخي مطالب را منتشر كنند، فراموش كرد. البته پيامدهاي آن را هم به جان ميخريدند. همانطور كه خودتان ميدانيد غير از يك گروه ثابت كه مشترك نشريه هستند، تيراژ روزنامهها افت و خيز دارد و بسته به مطلبي كه جامعه مشتاق بيشتر دانستن باشد، تيراژ افزايش مييابد. در حال حاضر دو روزنامه كيهان و اطلاعات بيشترين عمر مطبوعاتي را دارند ولي با توجه به اين طول عمر تيراژ قابل قبولي ندارند. نگاهي به صاحبان امتياز نشريات كنيد. كدام يك بدون پشتوانه يا رانت توانستند امتياز بگيرند. به شكلي بايد مورد وثوق باشند تا حرفهاي. صاحبان نشريات در واقع خلافكاراني هستند كه بايد خلاف آن ثابت شود كه مجوز بگيرند. يعني از هفتخان رستم بايد عبور كنند. اين از نگاه مردم دور نميماند.
ما در كشور مان بعد از دوم خرداد 76 به عبارتي با بهار مطبوعات روبهرو بوديم و نشريات تيراژهاي قابل توجهي پيدا كردند. از نظر شما مهمترين مولفههاي موفقيت نشريات پس از دوم خرداد در جلب مخاطب چه چيزهايي بود؟ شما در آن دوره در كدام نشريات مشغول به كار بوديد؟
من نيم قرن كار را پشت سر گذاشتم. همانطور كه اشاره كردم بهترين دوران كاريام در پيام امروز بود. از اوايل دهه 70 به هر دليلي فضا كمي باز شد و سال 76 اوج آن بود ولي به نظرم در بيراهه افتاديم. مردمي كه تشنه دانستن بودند و جوي ايجاد شده بود كه ميتوانست مردم را تا سالها با مطبوعات آشتي بدهد؛ جايگاه و پايگاهي شد براي فعالان سياسي. نشريات تبديل شدند به ارگان احزاب كوچك و بزرگ. كار حرفهاي فراموش شد. صفحات روزنامه مكاني شد براي زدن حريف. فقط سياست و سياست. اگر به حوزه ديگري هم پرداخته ميشد از زاويه سياسي به آن نگاه ميشد. مردم رفته رفته از اين همه سياستزدگي خسته شدند و كم و بيش شنيده ميشد كه هر گروه سنگ خودش را به سينه ميزند و دنبال سياسي بازي هستند و سرانجام هم ديديم كه يكباره همه مطبوعات بسته شدند. جالب اينكه اول سال نو 1379 در منزل ما سه نفر كه در سه نشريه متفاوت كار ميكرديم، بيكار شديم.
پس اينكه عدهاي ميگويند موفقيت نشريات دوم خردادي حاصل فضايي هيجاني بوده و نه رعايت اصول كار رسانهاي را تاييد ميكنيد؟
البته به نظر من اواخر دهه 70 كارهاي بزرگي در روزنامهنگاري تحقيقي رخ داد و روزنامهنگاران حرفهاي نه صددرصد ولي تا اندازه زيادي در جذب خواننده موفق شدند. نميتوان فضاي هيجاني را ناديده گرفت ولي اتفاقهايي رخ داد كه اگر شرايط آزادي حاكم بود واقعا براي مدتها مطبوعات ميتوانستند خوانندگان را تغذيه كنند ولي اين بهار خيلي زود به خزان پيوست.
پس از آن بهار مطبوعاتي، رفته رفته رسانههاي مكتوب تيراژشان كاهش يافت و اين روند تا امروز هم ادامه يافته است. از طرف ديگر با ظهور شبكههاي اجتماعي به نظر ميرسد، جايگاه رسانهاي روزنامهها در ايران آسيب جدي ديده است. از نظر شما اين آسيب بر اثر چه عواملي به وجود آمد؟
تعارف كه نداريم وقتي روزنامهنگار فضايي مناسب براي انعكاس مطلب نداشته باشد، بايد چه كند؟ كارخانهاي كه مواد اوليه نداشته باشد مجبور به تعطيلي است. كدام صاحب نشريه ريسك ميكند كه اجازه بدهد مطلبي بدون تاييد او و تاييد بالاسر او چاپ شود. متاسفانه كار بسياري از روزنامهنگاران كپي – پيست شده است. تقصير هم ندارند. نيروهاي حرفهاي كه نسل جوان را تربيت كنند چه تعداد هستند؟ روزنامهنگاري از پشت ميزهاي دانشگاه شروع نميشود، روزنامهنگاري بايد از تحريريهها و آن هم زير نظر افراد با تجربه و دلسوز شروع شود.
گاهي گفته ميشود نشريات مكتوب در همه جاي جهان آسيب ديدهاند. چقدر با اين نظر موافقيد؟ به نظر ميرسد نشريات مهم هم در اروپاي غربي و هم امريكا و برخي كشورهاي آسيايي مانند ژاپن همچنان رونقشان را حفظ كردهاند. به عقيده شما راز اين حفظ موفقيت در همراه شدن با تغييرات فناوري و شكل ارايه محصول رسانهاي است يا راهبردي ديگر در پيش گرفتهاند؟
بدون ترديد نشريات مكتوب تا اندازهاي آسيب ديدهاند. نه از اين نظر كه خوانندگانشان را از دست دادهاند؛ بلكه خودشان با راهاندازي سايت خوانندگانشان را از اين طريق تغذيه ميكنند كه البته كار بدي نيست. شايد براي محيط زيست هم بهتر باشد. از طرفي با سرعتي كه تكنولوژي به تبادل اطلاعات داده است ديگر نميتوان منتظر چاپ نشست در لحظه امكان دسترسي وجود دارد و مردم هم ترجيح ميدهند از اين امكانات بهره ببرند.
برخي روزنامهنگاران پيشكسوت عقيده دارند مطبوعات بيش از آنكه از دلايل سياسي لطمه خورده باشند از دلايل دروني مانند خالي شدن تحريريهها از نيروهاي باتجربه و ضعف اقتصاد رسانه آسيب ديدهاند؟
در كشور ما موضوع متفاوت است. وقتي صحبت از سياسيكاري ميكنيم، بايد توجه داشت هر سازمان و تشكيلاتي يك خبرگزاري و سايت براي خودش راه انداخته و اخبار و مطالبي را كه ميخواهد به اطلاع عموم برسد در آنجا منتشر ميكند. مطالبي را كه نبايد انتشار يابد اگر خبرنگاري به دست بياورد كجا بايد نشر بدهد؟ آيا روزنامهاي كه در آن مشغول است آنقدر حرفهاي است كه اين خطر را بپذيرد. بنابراين روزنامهها از مطالب مورد توجه خالي ميشوند. آن گروه كه با فضاهاي مجازي ارتباط دارند، در جريان اخبار قرار ميگيرند. متاسفانه شرايط به گونهاي است كه روزنامهها هم براي جذب خواننده تلاشي نميكنند، چون هزينههايشان به شكلي تامين ميشود.
اين ديدگاه كه تعطيلي نشريات وابسته به دولت و نهادهاي عمومي و تقويت بخش خصوصي ميتواند دوباره به ظهور و تقويت روزنامههاي بخش خصوصي بينجامد را چقدر واقعبينانه ميدانيد؟ اساسا به نظر ميرسد در تاريخ فعاليتهاي مطبوعاتي در ايران كمتر رسانهاي داشتهايم كه از سوي بخش خصوصي منتشر شود و دوام آورد؟
متاسفانه بايد بگويم كه سياست در اينجا هم نقش اول را دارد. از آگهيهاي دولتي گرفته تا آگهي بخش خصوصي. آگهيدهندگان با توجه به خطمشي نشريه آگهي ميدهند. بسته به اينكه رييس كارخانه، بانك و .... از چه طيف سياسي باشد آگهي به نشريه خط خودش ميدهد. بارها شاهد بودم كه مسوول آگهي در يك سازمان ميگفت به ما گفته شده به نشريه شما آگهي ندهيم. آگهي دولتي هم در اختيار نشرياتي قرار ميگيرد كه پس فردا مجبور به پاسخگويي نباشند. نشريهاي كه توان مالي نداشته باشد نيروي كارآمد هم نميتواند در خدمت بگيرد. بنابراين از داخل و خارج ضربه ميخورد. در بالا اشاره كردم، بخش خصوصي وقتي وارد كاري ميشود كه از آن كار بهره بگيرد. اگر بخواهد بهره سياسي ببرد كه برگشتيم سر منزل اول اگر منظور كار حرفهاي باشد بايد بتواند دخل و خرج كند. نشريات از طريق تيراژ نميتوانند سر پا بايستند، بخش بازرگاني يك نشريه بايد بتواند كمك حال باشد. اگر بنا بر اين باشد كه هر طيف و دستهاي فقط به هم حزبي و گروه خودش آگهي بدهد، كاري از پيش نميرود. بايد نگاه سياستزده به مطبوعات عوض شود و تعريف ديگري براي آن پيدا كرد.
خانم دژم با تمام اين احوال آيا بازگشت مطبوعات به دوران پررونقي اساسا ممكن است و ميتوان اميدوار بود، مطبوعات دوباره به سبد خريد خانوادههاي ايراني بازگردند؟
به باور من نميتوان انتظار داشت كه مطبوعات بار ديگر رونق گذشته را به دست آورند. اولا شرايط بسيار متفاوت شده و زمان دريافت خبر به ثانيه و دقيقه رسيده است. از طرفي آنقدر مطالب ضد و نقيض ارايه شده كه اعتماد مردم را تا اندازهاي از دست دادهايم. مردم ما هم همه چيز را از دريچه سياست ميبينند. مطبوعات را از خودشان نميدانند. بنابراين بعيد ميدانم با اين شرايط مردم را جذب كنيم.
اگر همين فردا يك روزنامه در تهران از شما دعوت كند كه به تحريريه آن برويد به عنوان سردبير يا مشاور ارشد در كنار خبرنگاران جوان قرار بگيريد، ميپذيريد؟
مطمئن باشيد كه چنين چيزي خواسته نميشود. ولي اگر امكاني فراهم شود با كمال ميل چون من به مردم سرزمين و جوانانش مديونم وگرنه سال 59 از ايران ميرفتم.
تعارف كه نداريم وقتي روزنامهنگار فضايي مناسب براي انعكاس مطلب نداشته باشد، بايد چه كند؟ كارخانهاي كه مواد اوليه نداشته باشد مجبور به تعطيلي است. كدام صاحب نشريه ريسك ميكند كه اجازه بدهد مطلبي بدون تاييد او و تاييد بالاسر او چاپ شود. متاسفانه كار بسياري از روزنامهنگاران كپي – پيست شده است. تقصير هم ندارند. نيروهاي حرفهاي كه نسل جوان را تربيت كنند چه تعداد هستند؟ روزنامهنگاري از پشت ميزهاي دانشگاه شروع نميشود، روزنامهنگاري بايد از تحريريهها و آن هم زير نظر افراد با تجربه و دلسوز شروع شود.