• ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4439 -
  • ۱۳۹۸ چهارشنبه ۲۳ مرداد

احمد شيرزاد، تحليلگر اصلاح‌طلب:

خاتمي يك رهبر سياسي قابل احترام است، نه رهبري اجرايي

با اينكه آنچه غلامحسين كرباسچي درباره رهبري سيدمحمد خاتمي بر جريان اصلاح‌طلب به زبان آورد، براي نخستين‌بار مطرح نشده و پيش از آن، بارها اين دست مباحث به نقل‌ و نُقل محافل سياسي تبديل شده بود اما به محض طرح اين موضوع، بار ديگر جنجالي به پا شد. كرباسچي گفته بود: «اصلاحات از ابتدا تاكنون رهبري نداشته است، نه آقاي خاتمي ادعاي رهبري اصلاحات را داشته و نه جريان اصلاحات باهم بر سر رهبري اين جريان توافق كرده‌اند.» اما آيا واقعا اين موضوعي بود كه تازه افشا شده است؟ اين سوالي بود كه آن را با احمد شيرزاد نماينده مجلس ششم در ميان گذاشتيم و او معتقد است محبوبيت خاتمي يك سرمايه اجتماعي است كه مي‌تواند يك رهبري سياسي قابل احترام باشد اما اين رهبري به معناي رهبري مديريتي و اجرايي نيست. البته شيرزاد با آنكه تاييد مي‌كند خاتمي نقش رهبري جريان اصلاحات را برعهده ندارد اما معتقد است كه اصلاحات هيچگاه با بحران رهبري مانند آنچه اصولگرايان گرفتارش هستند مواجه نيست. آنچه در ادامه مي‌خوانيد مشروح اين گفت‌وگو است:

 

آقاي كرباسچي در اظهارنظري مطرح كرده‌ «اصلاحات از ابتدا تاكنون رهبري نداشته است، نه آقاي خاتمي ادعاي رهبري اصلاحات را داشته و نه جريان اصلاحات باهم بر سر رهبري اين جريان توافق كرده‌اند.» پيش از اين هم آقاي بهزاد نبوي موضوع مشابهي را مطرح كرده بود. تحليل شما از موضوع رهبري جريان اصلاح‌طلب چيست؟

من فكر مي‌كنم چند موضوع را بايد از يكديگر تفكيك كرد. در جبهه اصلاحات اينكه يك شخصيت برجسته‌اي مانند آقاي خاتمي وجود دارد كه همه به حرف ايشان توجه مي‌كنند و اين توجه فقط مختص نخبگان سياسي نيست بلكه بدنه اجتماعي طبقه متوسط نيز به ايشان توجه دارند؛ بنابراين، اين يك موقعيت ويژه است و محبوبيتي كه آقاي خاتمي با آن مواجه است يك سرمايه اجتماعي بزرگ محسوب مي‌شود. اين موضوع هم به اين دليل نيست كه يك شورايي ايشان را انتخاب كرده است يا يك جنبش آزادي‌بخش را ايشان مانند نلسون ماندلا رهبري مي‌كردند؛ بلكه اين محبوبيت برآمده از انتخاباتي است كه آقاي خاتمي را رييس‌جمهور كرد. ايشان در اين سال‌ها اقدامات ارزنده‌اي انجام داد و در اين سال‌ها تلاش كرد صادقانه با مردم برخورد كند و طبيعتا انتقاداتي هم به عملكرد ايشان وجود داشته اما در مجموع ايشان يك رهبر سياسي مورد احترام است و به هر صورت اين يك سرمايه ويژه است حال هر اسمي كه مي‌خواهند مي‌توانند روي آن بگذارند.

در مواردي هم آقاي خاتمي عملياتي‌تر عمل كرده‌اند براي مثال در تعيين شوراي هماهنگي جبهه اصلاحات افرادي به صرف انتخاب آقاي خاتمي اضافه شده است و در مقاطع مختلف هم اين اتفاق افتاده است. يعني در مواردي كه قرار بود شورايي تعيين شود و ائتلافي رهبري شود شخص آقاي خاتمي افرادي را منصوب كردند و ديگران هم با اين موضوع مشكلي نداشتند. مطمئنا اگر زماني برسد كه آقاي خاتمي فكر كند اگر دست به انتخاب يا انتصابي بزند ديگران با آن مخالفت مي‌كنند يا تعداد قابل توجهي آن را نمي‌پسندند قطعا اين كار را نخواهد كرد. به حال آقاي خاتمي تا اين حد هم وارد شدند.

اما اگر منظور از رهبري اين باشد كه آقاي خاتمي يك رهبري مديريتي بكند به اين معنا كه ساعت‌ها وقت بگذارد و بر جزييات امور تمركز كند، تماس‌هاي تلفني مداوم داشته باشد و حتي براي تامين هزينه‌ها اقدام كند مسلم است كه آقاي خاتمي وارد چنين اموري نخواهد شد.

شما مي‌گوييد آقاي خاتمي يك رهبري اجرايي يا مديريتي نداشته است؛ آيا اساسا اصلاح‌طلبان نياز به رهبري مديريتي ندارند يا اين نقش را بايد فردي به‌جز آقاي خاتمي به عهده بگيرد؟

در پاسخ به اين سوال كه آيا ضرورت اين نوع رهبري در جريان اصلاحات احساس مي‌شود يا خير بايد گفت بله اين ضرورت احساس مي‌شود و به نظرم اصلاح‌طلبان نياز به يك رهبري اجرايي دارند. قطعا اين ضرورت وجود دارد افرادي در صحنه باشند كه بتوانند با مشكلات روبه‌رو شوند و جلسات متعددي با ديگران بگذارند و اگر موانعي وجود دارد آن موانع را مرتفع كنند يا در زمان ائتلاف تلاش كنند نظرات را به يكديگر نزديك كنند و نقش فعالي داشته باشند.

در يك مقطعي عارف چنين نقشي را ايفا كرد اما مدتي بعد نسبت به عملكرد او انتقاداتي مطرح شد. البته در مقابل افرادي هم عملكرد ايشان را تاييد كردند اما در مجموع اگر مديريت اجرايي و هماهنگي در جبهه اصلاحات تقويت شود و قوي‌تر از اين عمل كند امر مطلوبي است. با اين وجود هيچ‌كسي ادعا نمي‌كند آقاي خاتمي چنين وظيفه‌اي دارد مضاف بر آنكه آقاي خاتمي هم‌ چنين نقشي را براي خود تصور نكرده است.

يك زماني انتقادي كه به اصولگرايان وارد مي‌شد درباره بحران رهبري در اين جريان بود اما به نظر مي‌رسد اين بحران به جريان اصلاح‌طلبي هم رسيده است. آيا شما قبول داريد كه اصلاح‌طلبان با يك بحران ليدري مواجه هستند؟

اين موضوع به هيچ عنوان نمي‌تواند درباره اصلاح‌طلبان صدق كند. من معتقدم اصلاح‌طلبان به لحاظ عملكرد تشكيلاتي نزديك به 10 يا شايد هم 20 سال از اصولگرايان جلوتر هستند و اين موضوع را در همه مولفه‌ها به وضوح مي‌توان ديد. صحبت من به اين معنا نيست كه در انتخابات حتما اصلاح‌طلبان راي مي‌آورند بلكه مي‌خواهم بگويم شيوه‌هايي كه اصلاح‌طلبان به كار گرفته‌اند با تمام ضعف‌ها و نقايصي كه داشتند از اصولگرايان جلوتر هستند.

اولين شاهدي كه مي‌توان براي اين ادعا تصور كرد اين است كه هيچگاه اصلاح‌طلبان اينگونه نبوده‌اند كه دمادم انتخابات علم و كتلي راه بيندازند با يك اسم جديد و البته جماعتي جديد و بعد از يك ماه بساط آن به‌طور كامل برچيده شود. درواقع روشي كه اصولگرايان در پيش گرفته‌اند يك روش غيرقابل پذيرش است و حتي مي‌توانم بگويم روش آنها كاملا يك روش هياتي است. يعني به يك‌باره يك نفر بلند مي‌شود و پرچمي به دست مي‌گيرد و عده‌اي هم به دور او جمع مي‌شوند و به همان سرعت هم سكوت برقرار مي‌شود. اين شيوه در اصلاح‌طلبان هيچگاه نبوده است. يعني برخورد جريان چپ در اين موارد برخورد جا‌افتاده‌‌تري بوده است.

البته اين را هم بايد بگويم درست است كه اصلاح‌طلبان روش تشكيلاتي‌تري نسبت به رقيب خود در‌پيش گرفته‌اند اما اين به معناي آن نيست كه دست‌ روي دست بگذارند و براي رفع نواقص و نقاط ضعف خود هيچ اقدامي نكنند. بلكه مسلما بايد به اين سمت حركت و روش‌هاي مديريتي و اجرايي خود را تقويت كنند.

يعني شما مي‌گوييد اصلاح‌طلبان توانسته‌اند پررنگ‌تر از اصولگرايان ظاهر شوند؟

بله به نظرم اين‌طور است. شما نگاه كنيد در جريان اصولگرايي رهبريت سياسي وجود ندارد. در حقيقت آنها رهبري نظام جمهوري اسلامي را با رهبري جريان سياسي خود خلط مي‌كنند و اين اصلا درست‌ نيست. يك زماني آقاي ناطق‌نوري نقش رهبري را در جريان اصولگرايي داشت كه قدر ايشان را ندانستند و طبيعي بود كه او از اين جناح فاصله بگيرد. آنها با رفتارهايي كه در پيش گرفتند مانع نقش‌آفريني چهره‌هاي كاريزماتيكي مانند ناطق‌نوري در جريان خود شدند و امروز به وضوح مي‌بينيد اين جريان از چهره‌اي كه بتواند رهبري اصولگرايان را به عهده بگيرد به اين معنا كه نفوذي در احزاب سياسي اصولگرا داشته باشد خالي است اين در حالي است كه وضعيت در ميان اصلاح‌طلبان بهتر است.

با همه انتقاداتي كه به آقاي عارف مي‌شود اما شما يك چهره مشابه عارف در آن طرف نمي‌بينيد كه اقلا پاسخگو باشد. ما در جريان اصلاح‌طلب حداقل اين شانس را داشتيم كه هرچه انتقاد و دل‌پري داشتيم همه را بر سر عارف بريزيم و هر ناكارآمدي در مجلس وجود دارد بگوييم آقاي عارف چرا اينچنين شد؟! اما نقطه مقابل در جريان اصولگرايي را كه نگاه كنيم آيا آنها چنين فردي را دارند؟!

به عبارت ديگر اگر خللي در جريان مقابل وجود داشته باشد چه كسي پاسخگو است؟ بنابراين مي‌توان گفت جريان اصولگرايي يك جريان پراكنده‌اي است كه فقط برخي نهادها هستند كه در جريان‌ اقتدارگرا نفوذ دارند و آنها گاهي با امكاناتي كه دارند بر اين جريان تاثير مي‌گذارند. البته آنچه من گفتم به اين معنا نيست كه از اين موضوع و مشكلاتي كه در جبهه اصولگرا وجود دارد خوشحال هستم بله معتقدم اگر جبهه اصولگرايي تلاشي بكند و تغييراتي در ساز‌و‌كار خود بدهد قطعا نتيجه مثبتي خواهد گرفت و اين نتيجه مثبت مي‌تواند در آينده اصولگرايي و اصلاح‌طلبي همچنين آينده كشور تاثير مثبتي داشته باشد.

انتقاداتي درباره عملكرد شوراي سياستگذاري مطرح شده كه چقدر باتوجه به مسائل و مشكلات اين روزها لازم است تجديدنظري در ساز و كار اين شورا صورت بگيرد؟

من چون از نزديك در جريان عملكرد اين شورا نيستم و عضويت هم ندارم نمي‌توانم به قطعيت بگويم اين ساز و كار بايد تغيير بكند يا نه. به طبع صحبت‌هايي از اطراف به گوشم مي‌رسد اما پر‌واضح است كه بر اساس شنيده هيچگاه نمي‌توان تحليل دقيق و درستي ارايه كرد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون