اسماعيل خلج، نويسنده، كارگردان و بازيگر تئاتر نمايشگاه نقاشي برگزار كرد
ديدار با راوي خردهفرهنگ جنوب تهران
بهنام ناصري
كساني كه اين روزها گذرشان به گالري مميز خانه هنرمندان ايران ميخورد، خود را در نمايشگاه نقاشيهاي پيرمرد هشتاد و چندي سالهاي مييابند كه نامش نه با هنرهاي تجسمي كه با تئاتر گره خورده است. اسماعيل خلج؛ كسي كه اكبر رادي او را جامع سه عنصر نويسندگي، كارگرداني و بازيگري در هنر تئاتر خوانده و بازيهايش را به «پروازهاي درخشان روي صحنه» تعبير كرده است، نامي است كه به سبب چند دهه حضور روي صحنه نمايش با هنر تئاتر پيوند ناگسستني دارد.
با اينهمه و با وجود سابقه فعاليت خلج در سه حوزه نويسندگي، كارگرداني و بازيگري روي صحنه و مقابل دوربين، آنچه سبب شهرت او در ميان اهالي تئاتر شده است، قرار گرفتن نامش در زمره نمايشنامهنويسان صاحبسبك ايراني است. خلج در نمايشنامههاي خردفرهنگهاي جاري در محلههاي عمدتا جنوب تهران ميرود و قصهاش را با لحن و بيان آدمهاي آن محلهها كه عمدتا در زمره محرومان اجتماعي و حاشيهنشينان شهري هستند، روايت ميكند.
زبان نمايشنامههاي خلج، زبان عاميانه و به اصطلاح «زبان كوچه و بازار» بود كه براي روايت تلخيهاي مردمان نگونبخت و محروم محلههاي جنوب شهر تهران آن روزگار، ابزار به قاعده مناسبي به دست ميداد. فصل مشترك بسياري از اظهارنظرهاي آميخته به تعبيرهاي تئوريك از جهان نمايشنامههاي خلج، قائل بودن به حد آشكاري از پيوند دو خصلت ناتوراليسم و رئاليسم سوسياليستي در آثار اوست.
براي خيليها كه بخت تماشاي اجراهاي خلج يا ديگران از نمايشنامههاي او يا نقشآفرينيهاي اين بازيگر كهنهكار روي صحنه تئاتر را نداشتند، حضورش به عنوان بازيگر در فيلم «پسر ايران از مادرش بياطلاع است» اولين فرصت جدي براي آشنايي با او در عرصه سينما بود. خلج در آن فيلم در كنار رضا ژيان، آهو خردمند و جمشيد لايق، همكاري با يكي از مهمترين نامهاي هنر و ادبيات و بالطبع سينماي ايران يعني فريدون رهنما را- كه كارگردان فيلم بود- تجربه كرد. خلج عضو «كارگاه نمايش» هم بود. تشكلي تئاتري كه در بهار 1348 زيرنظر راديو و تلويزيون وقت با هدف ايجاد امكاني براي هنرمندان جهت خودآزماييها و رقم زدن تجربههايي تازه و تا آن زمان بيسابقه راه افتاد. آربي اوانسيان كه در كنار كساني چون داود رشيدي، عباس نعلبنديان و... يكي از موسسان «خانه نمايش» بود، در يكي از نوشتههايش، در بيان اهميت نمايشنامههاي خلج، اتكاي او بر ارتباطي ناپيدا ولي واقعي و كاملا موثر در ميان گفتوگوهاي در ظاهر بياهميت روزمره را تحسين ميكند.
نكته ديگري كه در مورد خلج اهميت دارد و خيليها از جمله عباس نعلبنديان فقيد هم بر آن تاكيد دارد، پايدار بودن نمايشنامههاي او در تجربه زيستشده اوست. او روايتگر زندگي آدمهاي جنوب شهر با همه مشقتها و در عين حال دلمشغوليهايشان است؛ آمهايي كه اسماعيل خلج خود در ميان آنها رشد كرده و ذهنيتها و روحياتشان را درست و دقيق ميشناسد و با لحن و زبان و بيانشان هم به خوبي آشناست. شناختي كه سبب جذابيت اصيل نمايشنامههاي او ميشود و تحسين چند نسل از اهالي متفنن و حرفهاي تئاتر را براي او به همراه دارد.