ديوار برلين
مرتضي ميرحسيني
نخستين ساعات سيزدهم آگوست 1961 كار ساخت يكي از مشهورترين ديوارهاي جهان، با گذاشتن يك رشته سيم خاردار شروع شد. ديواري كه برلين، پايتخت آلمان را به دو ناحيه شرقي و غربي تجزيه ميكرد. بعد از پايان جنگ دوم جهاني و شكست و تسليم آلمان، اين كشور به چهار منطقه اشغالي تقسيم شد و هركدام از چهار فاتح، يعني شوروي و امريكا به همراه فرانسه و انگليس بر بخشي از خاك آن چنگ انداختند. نواحي شرقي زير نفوذ شوروي قرار گرفت و با گذر زمان هرچه بيشتر به يك كشور از كشورهاي بلوك شرق شبيه شد. در مقابل، سه فاتح غربي نواحي اشغالي خودشان را كه «مناطق آزاد» ميناميدند باهم ادغام كردند و حتي واحد پول آن را هم تغيير دادند. اينچنين بود كه در تقابل ميان غرب و شرق، نه فقط برلين كه آلمان به دو كشور شرقي و غربي تجزيه شد و دو دولت با نگرشهاي متفاوت در آن پا گرفت. جذابيتها و امكانات واقعي و تبليغاتي زندگي در «مناطق آزاد» و مقايسه آن با كمبودها و شرايط اجتماعي نه چندان آسان آلمان شرقي، تحمل زندگي در آن منطقه را براي ساكنانش دشوار ميكرد. از اينرو عده زيادي «در جستوجوي فرصتهاي بهتر» رنج مهاجرت را به جان ميخريدند و از شرق به غرب ميرفتند. از 1948 تا 1961 حدود 3 ميليون آلماني از نواحي شرقي گريختند و به شهرهاي غربي كشورشان پناه بردند. بيشترشان كارگران ماهر و تحصيلكردههاي دانشگاهي بودند. تا اينكه دولت حاكم بر آلمان شرقي با هماهنگي و به اشاره شوروي مصمم به بستن راه ارتباطي ميان دو ناحيه شد و فكر ساختن يك ديوار بتوني بلند در مرز ميان دو آلمان را به اجرا گذاشت. مقامات آلمان شرقي ميگفتند هدفشان از ساخت اين ديوار «خنثي كردن توطئههاي قدرتهاي امپرياليستي» و «توقف تهاجم جاسوسان و خرابكاران اعزامي» از آلمان غربي است. اما به نوشته سرژ برستاين «در واقع، اگر چيزي براي متوقف ساختن در بين دو آلمان وجود داشت، خروج لاينقطع دهها هزار تن از ساكنان آلمان شرقي بود كه از توتاليتاريسم و كمبود فرار ميكردند تا در جمهوري فدرال آلمان پناه گيرند.» اين ديوار تقريبا از همان بدو احداث به يكي از نمادهاي جنگ سرد تبديل شد. ابتدا سيمهاي خاردار و بعد هم ديوار بلند بتوني كه سربازان مسلح به رگبار روي آن نگهباني ميدادند جلوهاي از رژيم كمونيستي تلقي ميشد. در تبليغات غربيها- كه رگههايي از حقيقت هم در آن وجود داشت- مردم آلمان به دو دسته تقسيم شدند: آنهايي كه در غرب آزاد و نسبتا مرفه ميزيستند و ديگراني كه از قضاي روزگار مجبور به زندگي زير سايه اختناق و محروميت شده بودند.