كوتاه درباره صمد بهرنگي و نسل ما
روايت دنياي كوچك
ميترا معيني
ما آدمهاي نسلي هستيم كه سر بچگيهايمان با كتابهاي صمد بهرنگي، علي اشرف درويشيان و ياقوتي و... گرم ميشد. گرچه از آن تفكرات عبور كرديم اما آنچه بايد به جا ميماند، به جا ماند و تا امروز همراهمان است. دوران نوجواني را با اينها گذرانديم كه به زعم من زود و به موقع و خوب شروع كرديم. نسلي كه خيلي از ماها را كتابخور ميدانستند.
براي شخص من تابستانهاي طولاني ييلاق و سر املاك پدري جز بالا رفتن از درختها و آتش سوزانيدن خواندن چندباره و چندباره داستانهاي اين كتابها بود. تا بعدها كه ماهي سياه كوچولو، يك هلو هزار هلو و الدوزهاي صمد دستشان را به دست كتابهاي جوانيام سپردند و مرا به دنياي كالخوزهاي... بردند و جنگ و صلح تولستوي و مادر برشت و سرخ و سياه استاندال و مابقي رمانهايي كه بعدها دانستم بزرگترين رمانهاي تاريخ ادبيات جهان هستند. فرآيند شكلگيري تفكر خيلي از نويسندگان همنسل من از همان كتاب لاغر و عريض به محتواي ماهي سياه كوچولو ساخته و پرداخته شد. بگذريم كه الان اينها جز نوستالژيهاي دوستداشتني و خاطرات پررنگ كودكانهمان شايد معناي ديگري نداشته باشند. اما تفاوت طبقاتي و علل و پيامدهاي آن و درك درست از تمام اين حقايق را همين كتابهاي خردسالي ما شكل داد. با الدوز و كلاغها ميرفتم به عالمي كه حيوانات قدرت ناطقه مييافتند و چهبسا بهتر از هر آدمي ميشد دوستشان داشت و با آنها دوستي كرد. با عروسك پنبه و پارچهاي الدوز كه سخن ميگفت سخن ميگفتيم و ياد گرفتيم ميتوان به اشيا همانند آدميزاد جان داد.